۱۳۹۰ مرداد ۷, جمعه

یازده روز از اعتصاب غذای مهدی خزعلی می گذرد

دکتر مهدی خزعلی بیش از 11 روز است در اعتصاب غذاست! او در طی دو سال گذشته همراه صمیمی و یاور جنبش سبز بوده است. تنهایش نمی گذاریم. چرا که با همه مشکلاتی که بر او رفت در کنار مردم ایستاد و فریاد حق طلبیش همواره پشت استبداد  را لرزاند. مهدي خزعلي در جلسه ي دادگاه  خود ؛تاكيد كرده است كه اعتصاب غذا ميكند و جنازه اش را بر دوش این از خدا بی خبران ميگذارد.

۱۳۹۰ مرداد ۵, چهارشنبه

نگرانی از بازگرداندن دوباره ضیا نبوی به زندان کارون

به گزارش کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران ، پدر ضیا نبوی ، دانشجوی زندانی  در خصوص خبرهای منتشر شده مبنی بر اینکه تعدادی از زندانیان سیاسی را به دلیل شرایط نامناسب زندان کارون اهواز به زندان دیگری منتقل کرده بودند را قرار است به این زندان بازگردانند گفته است:«من دو روز پیش تلفنی با ضیا حرف زدم و او گفت که شایعی در زندان پیچیده که می خواهند ما را دوباره به کارون برگردانند.اگر دوباره منتقلش کنند آنجا مصیبت است، دوباره پسرم دچار دردسر می شود. من خیلی نگرانم. اگر او را به آنجا برگردانند احساس امنیت برای ضیا نمی کنم.»

بعضی از خبرها حاکی از این است که تعدادی از زندانیان سیاسی زندان کارون اهواز که به دلیل شرایط اسفبار این زندان به زندان دیگری منتقل شده بودند مجددا به کارون باز گردانده شده اند. در میان زندانیان سیاسی زندان کارون اهواز ضیا نبوی، دانشجوی محرم از تحصیل با حکم ۱۰ سال زندان در تبعید وجود داشت. کسی که از زندان اوین به آنجا تبعید شده بود ماهها پس از انتقالش به کارون، نامه ای تکان دهنده خطاب به سید جواد لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضاییه درباره وضعیت ضد انسانی زندان کارون اهواز نوشت که به دنبال نوشتن این نامه او و بقیه زندانیان سیاسی کارون به زندان کلینیک در اهواز منتقل شدند. زندانی که به گفته خانواده های زندانیان سیاسی به مراتب بهتر از زندان کارون است. حالا با وجود این شایعه نگرانی های زندانیان و خانواده های آنها دوباره آغاز شده است.
پدر ضیا نبوی به کمپین گفت:« زندان کلینیک خوب است، مسولانش آدم های خوبی هستند، برخوردشان همیشه خوب بوده است. ما چند بار توانستیم آنجا با ضیا ملاقات کنیم.هم ما راضی هستیم و هم ضیا. ولی در زندان کارون ما هیچ وقت نتوانستیم ملاقات درست و حسابی با ضیا داشته باشیم. برخورد مسولانشان هم با ضیا و ما نامناسب بود. اگر بخواهند برشان گردانند خیلی وحشتناک است.»
ضیا نبوی در بخشی از نامه خود با عنوان ” آقای لاریجانی! اینجا زندان کارون اهواز است، مرز میان زندگی انسانی و حیوانی” در باره شرایط غیر انسانی و قانونی زندان کارون اهواز نوشته بود:«آنچه در این جا می گذرد حقیقتا “ورای حد تقریر” است و قابل بازنمائی نیست! من چنین وضعیتی را نه پیش از این تجربه کرده بودم و نه جائی خوانده یا شنیده بودم. شاید بتوان گفت که همه ی مصیبت های اینجا از این نکته بر می خیزد که انسان در یک محیط بسیار کوچک و بسته و به غایت آلوده با شمار زیادی از انسان های متفاوت و نامتناجس مواجه است و مجبور است تمامی لحظات خود را در چنین وضعیتی بگذراند. واقعا برای خودم هم جای سوال است که چگونه می توان توصیف کرد جایی را که حتی هوای سالمی برای تنفس و یا چند متر فضای خالی برای قدم زدن وجود ندارد! در این چند ماهی که در این زندان به سر می برم گاهی وقتی افکار و رفتارم را در طول شبانه روز مرور می کنم به نتایج عجیبی می رسم، احساس من این است که کم کم زندگی ام از محتوای انسانی تهی می شود…»

۱۳۹۰ مرداد ۴, سه‌شنبه

مقام‌های امنیتی مانع از خروج خاتمی از کشور شدند!


سایت «جهان نیوز» اعلام کرد به محمد خاتمی رئیس جمهور سابق ایران اجازه خروج از کشور داده نشده است.
این سایت با اعلام «ممنوع‌الخروج» بودن آقای خاتمی نوشته که وی قصد داشت برای دیدار با فرزندانش به یک کشور اروپایی سفر کند.
به نوشته این سایت٬ فرزندان آقای خاتمی در آمریکا و اروپا زندگی می‌کنند.
سید خندان در فروردین سال گذشته هم قصد داشت به ژاپن سفر کند که مقام‌های امنیتی مانع از خروج وی از کشور شدند.

این هم از عجایب جدید آقایان است!!!
واقعا باید خندید،یعنی با خود چه فکر می کنند!

۱۳۹۰ مرداد ۳, دوشنبه

پگاه آهنگرانی آزاد شد

غلامحسین محسنی اژه ای دادستان کل کشور و سخنگوی قوه قضائیه گفته پگاه آهنگرانی و مرضیه وفا مهر دو بازیگر بازداشت شده سینما، امروز "با تامین قرار" آزاد می شوند.
پگاه آزادیت مبارک

۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه

شرف جنبش دانشجویی همراه با شرف اهل قلم

 در روز های که شرف را به بند کشیده اند.




دکتر زیدآبادی و مجید توکلی در هواخوری زندان رجایی شهر



امروز دیگر تو رای داده ای! "یک داستان آموزنده"

روزي یک سياستمدار معروف، درست هنگامی که از محل كارش خارج شد، 
با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد.
روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و يك فرشته از او استقبال کرد.
فرشته گفت:
«خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه.
چون ما به ندرت سیاستمداران بلند پایه و مقامات رو دم دروازه های بهشت ملاقات می کنیم.
به هر حال شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست»

سياستمدار گفت:
«مشکلی نیست. شما من را راه بده، من خودم بقیه اش رو حل می کنم»
فرشته گفت «اما در نامهء اعمال شما دستور دیگری ثبت شده،
شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید.
آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید»
سياستمدار گفت:
«اشکال نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. میخواهم به بهشت بروم»
فرشته گفت:
«می فهمم. به هر حال ما دستور داریم. ماموریم و معذور»
و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند.
پایین ... پایین... پایین... تا اینکه به جهنم رسیدند.

در آسانسور که باز شد، سياستمدار با منظرهء جالبی روبرو شد.
زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار
آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از
دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استفبال به سوی او دویدند.
آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی
قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و
حسابی سرگرم شدند.
همزمان با غروب آفتاب هم همگی به کافهء کنار زمین گلف رفتند و
شام بسیار مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند.
شیطان هم در جمع آنها حاضر شد وشب لذت بخشی داشتند..


به سياستمدار آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت.
راس بیست و چهار ساعت، فرشته به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد.
در بهشت هم سياستمدار با جمعی از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد،
به کنسرت های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند.
سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعا نفهمید که روز دوم هم چگونه گذشت،
گرچه به خوبي روز اول نبود.


بعد از پایان روز دوم، فرشته به دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟
سياستمدار گفت:
«خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم..
حالا که فکر می کنم می بینم بین بهشت و جهنم من جهنم را ترجیح می دهم»

بدون هیچ کلامی، فرشته او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد.
وقتی وارد جهنم شدند، اینبار سياستمدار بیابانی خشک و بی آب و علف را دید،

پر از آتش و سختی های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند
هم عبوس و خشک، در لباس های بسیار مندرس و کثیف بودند.
سياستمدار با تعجب از شیطان پرسید:
«انگار آن روز من اینجا منظرهء دیگری دیدم؟
آن سرسبزی ها کو؟
ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم؟ زمین گلف؟ ...»
شیطان با خنده جواب داد: «آن روز، روز انتخابات بود...
امروز دیگر تو رای داده‌ای»

۱۳۹۰ مرداد ۱, شنبه

برای هر مصوبه یک دقیقه و نیم زمان !


به گزارش خبر آنلاین حمیدرضا کاتوزیان با حضور در کافه خبر ، به این پرسش هایی پاسخ گفت.او در پاسخ به این پرسش که اصلی ترین انتقادهایی که از ابتدای تشکیل دولت نهم اصولگرایان به آنها بی توجهی شد، چه بود؟، اظهار داشت: اولین خصوصیتی که در دولت آقای احمدی نژاد می توان دید، که منجر به شرایط موجود شده این است که دولت ایشان برخوردش با موضوعات کارشناسی نبود و از خرد جمعی کمتر استفاده کرد. اگر هم چیزی به نام عقل جمعی در مجموعه دولت بوده، کسانی بودند که به عنوان مشاورین ایشان ایفای نقش کردند و تحلیلشان نسبت به موضوعات مختلف، سطحی و بی بنیه بوده است.
وی نتیجه این وضعیت را تصمیم گیری ها و مصوبات غیر کارشناسی دانست و افزود:گاهی اوقات بعد از پایان سفر های استانی دولت اعلام می کرد که ما در فلان سفراستانی در ۴ ساعت ۱۵۰ مصوبه داشتیم. حال از این موضوع بگذریم که برخی از این موراد تصویب شده، مصوبه نبوده است.مثل اینکه اجرای فلان پروژه مورد تاکید قرار گرفت. اینکه مصوبه نیست. ولی فرض کنیم همه موارد، مصوبه است.۱۵۰ مصوبه ظرف ۴ ساعت می شود ۲۴۰ دقیقه .شما ظرف ۲۴۰ دقیقه، ۱۵۰ مصوبه دارید. این حرف به این معنی است که برای هر مصوبه یک دقیقه و نیم زمان صرف شده است. خوب این موضوعات چقدر مطالعه پشتیبان داشته است؟ بالاخره هرمصوبه ای یک سابقه می خواهد و بعد باید این موضوع نقد شود.
وی با بیان اینکه این چکش خوردن ها است که موجب می شود یک ایده خام تبدیل به یک مصوبه شسته و رفته تبدیل شود، افزود: یک مقدار برخوردها با مسائل بسیط و اجمالی بوده است.

۱۳۹۰ تیر ۳۰, پنجشنبه

براي تولدت مراسم كوچكي در سلولم برگزار كردم (نامه تبریک تولد احمد زید آبادی به همسرش)

نامه کوتاه تبریک تولد  احمد زیدآبادی به همسرش (مهدیه محمدی) را بخوانید و عشق را درک کنید.
زندانبان نمی داند دست عشق از میله های زندان می گذرد. 


مهديه جانم!

براي تولدت مراسم كوچكي در سلولم برگزار كردم، در واقع تنها كاري كه از دستم بر آمد. وقتي به سرنوشتمان مي انديشم پي مي برم كه 20 سال پيش ما فقط همديگر را انتخاب كرديم، بلكه كشف كرديم در آن زمان شايد كمتر كس فكر مي كرد دخترك شيطان و يك دنده شخصيتي به غايت توانمند، فردي با تدبير ، شكيبا و فداكار است و مي تواند از گذر سختي ها در رنجهاي بسيار، همسر و مادري نمونه باشد. من در كنار تو و بچه هايمان خوشبختي را با همه وجودم تجربه كردم بسيار چيز ها از سلوك تو اموختم. به لطف خداوند روزي كه آن تجربه هاي دل نشين و شيرين را از نو آغاز كنيم دير نيست. پس تا آن روز تحمل و شكيبايي تنها راه چاره است.
تولدت مبارك باشد.

احمد 29/04/1390
زندان رجائي شهر، بند 4 سالن 12 سلول 24



احمد زیدآبادی روزنامه‌نگار و تحلیل‌گر سیاسی اصلاح‌طلب ایرانی و دبیرکل سازمان دانش‌آموختگان ایران اسلامی (ادوار تحکیم) و عضو هیئت مدیره انجمن صنفی روزنامه‌نگاران ایران است.
وی 24خردادماه در حوادث پس از انتخابات ریاست جمهوری (۱۳۸۸) دستگیر شد. او در این انتخابات حامی مهدی کروبی بود. بگفته همسرش، زیدآبادی ۱۷ روز در یک اطاق یک در یک و نیم متر، در یک سلول انفرادی در حال اعتصاب غذا بوده و ۱۸ روز دیگر هم بدون اعتصاب غذا در همان اتاق بدون هیچ تماس و ارتباطی نگه داشته شد. (در مجموع ۳۵ روز) . گفته می‌شد مهمترین اتهام او نگارش نامه سرگشاده‌ای خطاب به رهبر جمهوری اسلامی بود که در آن از انتقادناپذیری وی انتقاد کرده‌بود. دادگاه نهایتا در آذر ماه وی را به ۶ سال زندان در تبعید درگناباد و محرومیت مادام‌العمر از فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی محکوم کرد. دادگاه تجدید نظر نیز در دی ماه ۱۳۸۸ محکومیت او را (شش سال زندان، پنج سال تبعید به گناباد و محرومیت مادام‌العمر از هر گونه فعالیت سیاسی و شرکت در احزاب و هواداری و مصاحبه و سخنرانی و تحلیل حوادث، به صورت کتبی یا شفاهی) تایید کرد. وی بعد از گذراندن حدود هجده ماه زندان، هنوز از حق دسترسی به حقوق اولیه یک زندانی و استفاده از مرخصی محروم است . از او نقل شده که در این باره اینگونه اظهار نظر کرده است :"زندگی به اندازه ای زیباست که همه چیز را می توان قربانی آن کرد، مگر شرافت را، که عزیزتر و زیباتر از زندگی است و لایق آنکه زندگی را قربانی آن کرد.این اصل اساسی زندگی من است و هر کس لحظه ای در این باره تردید کند هرگز مرا نشناخته است.". این اشاره ای به شرط اجازه مرخصی از زندان به شرط عدم دیدار با مهدی کروبی، میر حسین موسوی و عبدالله نوری است، که وی از قبول آن سر باز زد.

۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه

دیدار خاتمی با خانواده میرحسین موسوی


محمد خاتمی، رییس جمهوری پیشین ایران با حضور در خانه پدری زهرا رهنورد با خانواده میر حسین موسوی و زهرا رهنورد دیدار کرد.
به گزارش وب سایت کلمه، دختران میرحسین موسوی و زهرا رهنورد، در این دیدار بر غیرقانونی بودن حبس و حصر پدر و مادرشان تاکید کردند.
محمد خاتمی نیز در این دیدار باردیگر اظهار امیدواری کرد که پایبندی به قانون و آزادی تمام زندانیان سیاسی، گام مهمی در جهت تغییر به گفته او «فضای ناگوار کنونی» باشد.
میرحسین موسوی و مهدی کروبی و همسرانشان از بهمن ماه پارسال در حصر به سر می برند.

۱۳۹۰ تیر ۲۷, دوشنبه

دلتنگی اثری جدید و بسیار زیبا از آریا آرام نژاد برای مادران سبز


برای نداها و سهراب ها برای مادران سبز

 برای میر حسین که مردانه ایستاد.

 دلتنگی اثری جدید و بسیار زیبا از آریا آرام نژاد 

ادامه بازداشت هنرمندان

پس از پگاه آهنگرانی ، رامین پرچمی  ،جعفر پناهی و ... بازداشت هنرمندان همچنان ادامه پیدا کرده است.
به گزارش سایت های مختلف،مرضیه وفامهر، همسر ناصر تقوایی، بازیگر فیلم “تهران من حراج”  هم بازداشت شد.تا کنون دلیل این بازداشت به خانواده و یا نزدیکان وی اعلام نشده است.
بجاست که جامعه هنری نسبت به اتفاقات پیش آمده ، بیشتر حساسیت نشان دهند و اگر نه ، به قول حسین زمان، «قصۀ هنرمند ستیزی مدتهاست آغاز شده و اگر جامعه هنری در مقابل آن سکوت کند باید بزودی همچون قطعه هنرمندان در بهشت زهرا شاهد اوین هنرمندان نیز باشیم».

۱۳۹۰ تیر ۲۵, شنبه

مرخصی برخی از زندانیان سیاسی همزمان با نیمه شعبان

به گزارش سایت هاب سبز، بهاره هدایت، مهدیه گلرو، فیض الله عرب سرخی، بهزاد نبوی، عبدالله رمضانزاده، جواد امام، اکبر امینی،،مسعود لواسانی،لیلا توسلی، مریم مجد و عاطفه نبوی با قرار وثیقه ،برای چند روز از زندان آزاد شدند.
به امید آزادی دیگر قهرمانانمان بسیاری از زندانیان سیاسی از جمله احمد زید آبادی، عیسی سحر خیز، مسعود باستانی، مجید توکلی، مجید دری، ضیا نبوی ، شبنم مددزاده، فرزاد مددزاده، عماد بهاور، محمد داوری، سعید متین پور، حشمت الله طبرزدی، عدنان حسن پور، محمد صدیق کبودوند، حسن اسدی زیدآبادی، کیوان صمیمی، محمد داوری، محمدرضا مقیسه، احسان مهرابی،جمال عاملی، بهمن احمدی امویی، عبدالله مومنی، بهروز جاوید تهرانی، ابراهیم مددی، آرش سقر، سیامک رحمانی و ... که همچنان در زندان بسر می برند.
به امید آزادی این عزیزان

در شرایطی که بسیاری از کارگران حقوق دریافت نکرده اند و مردم گرفتار مشکلات شدید مالی هستند،کمک 6 میلیارد دلاری به بشار اسد چرا؟!

اخیرا در رسانه های مختلف خارجی به نقل از یک روزنامه فرانسوی آمده است که ایران با اختصاص ۵.۸ میلیارد دلار کمک مالی برای تقویت اقتصاد سوریه که در پی اعتراضات مردی این کشور آسیب دیده،بدنبال درصدد ادامه حمایت از حاکمیت سوریه است.
متاسفانه آقایان تصمیم گیرنده، با نگاهی اجمالی و منصفانه به وقایع 4 ماه گدشته در میابند که دولت بشار اسد سقوط خواهد کرد و اراده مردم سوریه بر این امز استوار است.بزرگترین دوست و همسایه سوریه از یعنی ترکیه هم از بشار اسد نا امید شده و این دست کمک ها برای سرپا نگه داشتن این دولت فاسد،آب در هاون کوبیدن است.
تصاویر منتشر شده از مقاومت مردم سوریه و برخورد خشن نیرو های امنیتی و ارتش این کشور با معترضان هم، بقدری گستاخانه بوده که در داخل ایران، دل هر دلسوزی را به درد آورده است.
انتظار می رود که در شرایط حاضر که اقتصاد کشور گرفتار بزرگترین بحران خود بعد از انقلاب بوده،تصمیم گیرندگان اندکی عقلانیت پیشه کرده و بیش از این سرمایه های ملت را چوب حراج نزنند.لازم به یادآوری نیست که همین چند روز پیش کارگران نساجی مازندران در اعتزاض به 13 ماه عدم پرداخت حقوقشان تجمع کرده اند و چه بسیارند از این دست کارگران زحمتکش در سطح کشور که مدت های زیادیست خقوق دریافت نکرده اند.



۱۳۹۰ تیر ۲۴, جمعه

من نمی توانم بر سر حقوق و آرای پایمال شده مردم معامله یا مصالحه کنم


در ایامی که گذشت شخصیت‌ها و گروه‌هایی به سراغ اینجانب آمدند و خواستار گذشت من از آنچه گذشت شدند. شاید توجه نمی‌شد که اینجانب از همان ابتدا از حق شخصی خود گذشته بودم، اما مسئلة انتخابات مسئلة شخصی من نبود و نیست. من نمی توانم بر سر حقوق و آرای پایمال شده مردم معامله یا مصالحه کنم. مسئله جمهوریت و حتی اسلامیت نظام ماست. اگر در این نقطه ایستادگی نکنیم، دیگر تضمینی نداریم که در آینده با حوادث تلخی نظیر آنچه در انتخابات کنونی گذشت روبرو نباشیم.
میرحسین موسوی
بیانیه شماره 9
تیرماه 1388

۱۳۹۰ تیر ۲۳, پنجشنبه

خواب خرگوشی

آن انسان های خاموشی که به خیال خودشان زرنگ هستند و تماشا می کند! و منتظرند باد از کدام طرف می وزد ! بدانند اگر از خواب خرگوشی بیدار نشوند هزینه های بسیار زیادی پرداخت خواهند کرد. تا هزینه برای آزادی ندهیم قدرش را هم نخواهیم دانست وحتی اگر با یک موج هیجانی آزاد هم شویم قدر آن را نخواهیم دانست و براحتی از دستمان ربوده خواهد شد.

۱۳۹۰ تیر ۲۲, چهارشنبه

۱۳ ماه حقوق دریافت نکرده ایم (تجمع کارگران نساجی قائمشهر)


به گزارش خبرگزاری کار ایران،تعدادی از کارگران واحد نساجی مازندران صبح امروز، چهارشنبه، به دلیل عدم دریافت ۱۳ ماه حقوق اقدام به راهپمایی از درب کارخانه تا فرمانداری قائمشهر نمودند.
بدنبال عدم پاسخ گویی مناسب مسئولین استانی صبح امروز تعداد کثیری از کارگران نساجی مازندران با در دست داشتن پلاکارد وپارچه‌هایی مبنی بر اینکه ۱۳ ماه است حقوق دریافت ننموده‌اند و با توجه به اینکه استانداری مازندران متعهد شده بود که مشکلات کارگران نساجی مازندران را پیگیری نماید ولی تاکنون نمایندگان دولت در استان هیچگونه حرکتی در این زمینه انجام نداده‌اند.
چند تن از کارگران معترض در گفتگویی با ایلنا اظهار داشتند از سوی استانداری مازندران مدیر کل کار استان مامور مستقیم پیگیری مسائل نساجی مازندران شده است که متاسفانه عدم پاسخگویی شفاف ایشان تا کنون نسبت به آخرین وضعیت مذاکرات وپیگیری‌ها منجر به اعتراض جدید کارگران گردیده است.
کارگران نساجی تجمعات مشابهی هم در چند ماهه گذشته برگزار کرده بودند اما هر بار با وعده های تو خالی مواجه شدند.

۱۳۹۰ تیر ۲۰, دوشنبه

خاتمی:با این شرایط حتمأ در انتخابات شرکت نمی‌کنیم


به گزارش میهن،سیدمحمد خاتمی به تازگی در دیدار با جمعی از فعالان سیاسی شمال کشور به طرح صریح دیدگاهش درباره انتخابات پیش رو پرداخته که به هر دلیلی منتشر نشده است. خاتمی در آن دیدار به صراحت گفته است « ما از سال۸۴ نباید در انتخابات شرکت میکردیم!.متاسفانه این اشتباه ما بود. این بار اگر شرایط فراهم نشد حتما در انتخابات شرکت نمی کنیم». وی البته افزود که «این نظر شخصی من است و همه باید بعد از شور و رایزنی با هم تصمیم بگیریم».

خاتمی در این دیدار که فایل صوتی اش توسط یکی از حاضران در جلسه، در اختیار روزنامه میهن قرار گرفته، تاکید کرده است که: «مگر میتوانیم از حقوق مردم بگذریم؟ گیرم که تمام کسانی که در این حوادث کشته دادند بیایند بگویند از خون فرزندمان گذشتیم! اما مگر میتوان از حقوق حقه مردم گذشت؟ خیر. زندانیان سیاسی حتما باید آزاد شوند. فضای امنیتی باید باز شود. انتخابات باید آزادانه برگزار شود. مگر با آقای موسوی و کروبی قرار نگذاشتیم که سه شرط فوق را داشته باشیم و به آینده نگاه کنیم؟ در عین حال حرفهای من میتواند به عنوان یک اتمام حجت تلقی شود. هر چند به نظر نمیرسد گوش شنوائی وجود داشته باشد. اما روزی تاریخ قضاوت خواهد کرد».

خاتمی در این دیدار شفاف تر از همیشه سخن گفته و تصریح کرده است که: «تا زمانی که مجری و ناظر انتخابات مطمئن نباشند و هر دو از یک جریان باشند، مطمئنا انتخابات سالم نیست. برگزار کنندکان انتخابات از معتمدان کشور باید باشند. نه آنکه از یک گروه خاص با تندروانه ترین افکار، مسئول باشند. بیایند از همین احزاب موجود افرادی را بدین منظور انتخاب کنند تا انتخابات سالم تری داشته باشیم، اگر شرایط فراهم نشد حتما در انتخابات شرکت نکنیم.

خاتمی اما این دیدگاه را «نظر شخصی» اش می خواند و می گوید: «همه باید بعد از شور و رایزنی با هم تصمیم بگیریم؛ ما از سال ۸۴ نباید در انتخابات شرکت میکردیم، متاسفانه این اشتباه ما بود (…) بنده نظرم این است که در صورت عدم تحقق شروط مان به هیچ وجه در انتخابات شرکت نکنیم و نمیتوانیم آتش تنوری بشویم که نانش برای کس دیگری پخته میشود. هر چند باید در این مورد اجماع صورت بگیرد. این امکان که تا انتخابات حوادث زیادی پیش بیاید هست، اما تا امروز هیچ نشان روشنی برای برگزاری یک انتخابات سالم دیده نمیشود».

خاتمی در ارتباط با انتقاداتی که نسبت به وی در باره مواضع اش مطرح می شود گفته است: «تفاوت رهبران با نخبگان سیاسی این است که نزدیکترین راه برای رسیدن به ایده ها و آمالها را بیابند. احساسات بلند و خواسته های بزرگ جوانان قابل درک است و باید به آنان گفت که نباید مایوس شوند. اما باید بدانیم که همه امکانات در اختیار نیست ، ضمن آنکه از همه امکانات موجود هم نمی توان استفاده کرد».

وی درباره دفاعش از اصل نظام تاکید کرده است که: «تکیه کردن روی اصل نظام انحراف از اصل مساله نیست. من به اسلام اعتقاد دارم. به جمهوری اسلامی اعتقاد دارم. اما تعریفم از جمهوری اسلامی ظرفی است که همه ملت در آن بگنجد».

خاتمی در ادامه گفته است: «انتخابات حق ماست. اگر در انتخابات شرکت نکنیم جوابگو ما نیستیم؛ بلکه کسانی باید پاسخگو باشند که اجازه شرکت در انتخابات را به ما ندادند. برای اینکه در انتخابات مشارکت کنیم باید شرایط فراهم باشد. باز شدن فضای امنیتی، آزادی زندانیان سیاسی و اتخابات آزاد به صورت عملی. مگر میشود این همه در زندان باشند، احزاب محدود باشند، فضا امنیتی باشد و بگوئیم انتخابات آزاد داریم؟نیروهای نظامی نباید در انتخابات دخالت کنند. بحث نظارت استصوابی باید حل شود تا همه افکار موجود بتوانند نماینده داشته باشند. اینطور نباشد که هر کس را نپسندیدند به عنوان ضد ولایت و ضد نظام ردش کنند و بعد بگیرندش».

رئیس بنیاد باران در این دیدار هشدار داده است که «ایران در حال از بین رفتن است. سرمایه کشور را دارند از بین میبرند. اقتصاد را نابود کرده اند. آبروی ملت را به باد داده اند. برای اینکه این آقایان باشند این همه هزینه شد. خون ریخته شد، زندانها پر شد. حالا اینها هم بد شده اند. سهام عدالت غیر قانونی بود. پول را به اسم دیگری میگرفتند سهام عدالت پخش میکردند به امید این که زمان نیاز، مردم به حمایتشان به خیابان بیایند که نیامدند. آقای موسوی در مناظره انتخاباتی گفت دولت، دولت رمالی است. گفتند حرف اشتباهی بوده، حالا ببینید خودشان آش را چه شور میکنند؟»

محمد خاتمی در پایان گفته است: «جنبش سبز یعنی جنبش آزادی و البته آزادی انتخابات. جنبش سبز، عزیز و بزرگوار است. دلمان از حصر آقایان موسوی و کروبی خون است. امیدوارم شاهد رفع حصر ایشان و همسرانشان و البته آزادی تمام زندانیان سیاسی باشیم؛ اما مطمئنا از خواستهای ملی و اساسی کوتاه نمی آئیم».

هدیه به اقشار کم درآمد؛شیر یارانه‌ای در تهران 71 درصد گران شد

خبرگزاری مهر به نقل از معاون برنامه‌ریزی استاندار تهران خبر داد که قیمت شیر یارانه‌ای درجه یک با بار میکروبی ۵۰۰ هزار و با وزن ۹۰۰ گرم ۶۰۰ تومان تعیین شده است.
نعمت‌اله ترکی گفته است که در جلسه شنبه شب کمیته تعیین قیمت شیر نیمه‌یارانه‌ای در تهران ، مصوب شد که شیر درجه یک با بار میکروبی ۵۰۰ هزار به مبلغ ۶۰۰ تومان به ازای هر کیسه نایلونی ۹۰۰ گرمی در اختیار مصرف‌کنندگان تهرانی قرار ‌گیرد.
معاون برنامه‌ریزی استاندار تهران افزوده است:  به منظور حمایت از تولید و تولیدکننده، قیمت شیر با پیشنهاد اتحادیه دامداران و توافق با اتحادیه فرآوری‌کنندگان شیر به ازای هر لیتر ۵۲۰ تومان در اختیار کارخانجات فرآوری‌کننده قرار خواهد گرفت.
وی همچنین گفته است: کارخانجات صاحب نام و دارای برند مطرح نیز با دریافت شیر ۵۲۰ تومانی، هر کیسه ۹۰۰ گرمی شیر نیمه‌یارانه‌ای را با قیمت ۶۰۰ در اختیار مصرف‌کنندگان در تهران قرار می‌دهند.
به گفته ترکی، توزیع شیر نیمه‌یارانه‌ای ۶۰۰ تومانی به صورت گسترده از امروز آغاز شده است، کما اینکه توزیع شیر با قیمت غیریارانه‌ای نیز از ۱۵ تیرماه در تهران صورت می‌گرفت.
قیمت شیر یارانه ای تا پیش از این مصوبه ۳۵۰ تومان بود که اینک با رشد ۷۱ درصدی مواجه شده است.

این در حالیست که برخی مسئولین در سیمای میلی در جواب مجری برنامه در مورد عدم خرید شیر در پی گرانی آن از سوی مردم،فرمودند اگر چنین شد ما شیرها را تبدیل به شیرخشک می کنیم و آن را صادر می کنیم!!!

انجمن اسلامی جامعه پزشکی:ما خواستار استقرار فضای آزاد سیاسی و قانونمند در کشور هستیم


به گزارش جرس، انجمن اسلامی جامعه پزشکی با محکوم کردن حصر رهبران جنبش سبز و ابراز نگرانی از وضعیت سلامت آنان، خواستار معاینه میرحسین موسوی و مهدی کروبی توسط پزشکان مستقل شده است.
انجمن اسلامی جامعۀ پزشکی همچنین در حمایت از نامۀ محمد رضا خاتمی به فرمانده سپاه خواستار عذرخواهی فرمانده سپاه از ملت و تعهد سپاری او برای اجتناب از تکرار این نوع مداخلات شده است و می افزاید: توجیهاتی که این روزها عده ای در حمایت از فرمانده سپاه ارائه می کنند و مداخله سپاه در سیاست را معادل دفاع از انقلاب قرار می دهند عقلانی نبوده و با هیچ معیاری سازگار نیستند. 

متن کامل قطعنامه نوزدهمین نشست این انجمن بشرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم
ما اعضای انجمن اسلامی جامعۀ پزشکی ایران در حالی برای برگزاری نوزدهمین مجمع عمومی سالانه انجمن گرد هم آمده ایم که کوله باری از دریغ و درد و افسوس بر شانه هایمان که برای حمل آرمانهای انقلاب و امام آماده بودند سنگینی می کند. بیاد می آوریم آن شور و شعف و آن باورهای سترگی که با وعده های انقلاب اسلامی و امام راحل(ره) در دل و ذهنمان موج می زد و آرام و قرار از ما ربوده بود. می پنداشتیم اگر همراه یاران شهیدمان از این جهان رخت بر نبستیم، می مانیم و آرمانهای آنها را تحقق می بخشیم. آرمانهایی که بشارت می داد  ظلم برچیده خواهد شد و آزادی در اصیل ترین صورت خود جلوه خواهد کرد. مانند دوران حکومت امیر مومنان علی(ع) عدالت سرلوحۀ همۀ کارها خواهد بود و هیچ امتیازی به هیچ متملق مدیحه سرایی تعلق نخواهد گرفت. جان و مال و ناموس شهروندان، چه مسلمان و چه غیر مسلمان در پناه حکومت اسلامی در امان خواهد بود و جای ملامت نخواهد بود اگرحاکم اسلامی از شنیدن بیرون کردن خلخال از پای زن غیر مسلمان دق کند. اگر کسی جنایتی حتی در حد کشتن حاکم اسلامی بکند به همان یک ضربتی که زده است قصاص خواهد شد و نه بیشتر و تا روز قصاص نیز امنیتش برقرار و حرمت انسانی اش مراعا خواهد بود.

ما آماده بودیم سرو جان را فدا کنیم تا جمهوری اسلامی شکل بگیرد و ببالد. رنج ها را تحمل می کردیم تا فردای روشن را به فرزندانمان تقدیم کنیم. در رویای خود تصویر می کردیم فردائی را که کشور آباد و مردم شاد و سرافراز هستند. جهانیان نظاره می کنند که ما چه ملت خوشبختی هستیم و چه اندازه آموزه های اسلامی توانسته است دنیای ما را زیبا کند. می پنداشتیم دروغ و دغل، تزویر و ریا، دین فروشی و مال اندوزی، بی نزاکتی و بی ادبی، بی فکری و فرصت سوزی، ظلم و خونریزی، تحکم و تهدید، بگیر و ببند، و داغ و درفش در کار نخواهد بود، فساد مالی و اداری در دستگاههای حکومتی برچیده خواهد شد و مردم از حاکمان خود درس دینداری و وفای به عهد خواهند گرفت، شیفتگان خدمت براستی جایگزین تشنگان قدرت خواهند شد، بیت المال مسلمین ملک طلق کسی نخواهد بود که بتوانند با آن دوستان و هواداران خود را بخورانند و از آن برای منافع شخصی و گروهی سوء استفاده کنند، و هیچ کس بخود اجازه نخواهد داد جوانان خام را برای مطامع خویش ملعبه سازد و آنان را در مقابل مردم قرار دهد.

بعد ها پی بردیم که بیش از حد خوش خیال بوده ایم. قانع شدیم که بد و خوب را در کنار هم بپذیریم و تلاش کنیم سهم بد در روند امور کمتر و سهم خوب بیشتر شود. دورۀ اصلاحات را با این امید سپری کردیم اما اکنون چند سالی است که با خون دل شاهد سیر قهقرائی همه چیز هستیم. دین، اخلاق، اقتصاد، امنیت، فرهنگ و از همه مهمتر اعتماد اجتماعی سیر نزولی شتابان داشته و موقعیت کشور در صحنۀ بین الملل آسیب جدی دیده است.
شایسته نیست بیش از این متحمل خسران شویم. مگر قرار نبود سند چشم انداز توسعه نقشۀ راه ما برای رسیدن به جایگاه شایستۀ کشورمان  در منطقه و جهان باشد. به فرزندان خود چه بگوئیم وقتی در همسایگی ما کشورهایی را مثال می زنند که روزی آرزویشان بود مانند ما بشوند و اکنون به رویای دست نا یافتنی ما تبدیل شده اند.

ما دچار خسرانی شدید و خوابی عمیق هستیم. پرتگاه نزدیک است اما صدای استغاثۀ نخبگان جامعه و مردم به جائی نمی رسد. آن روز تلخ و شیرین در پیش روی ماست و با شتاب به سوی ما می آید. تلخ از آن رو که زمین خواهیم خورد و شیرین از آن جهت که سیر قهقرائی به پایان خواهد رسید وحرکت نوی را آغاز خواهیم کرد. چه می شود اگر زودتر از خواب بیدار شویم.
چه خوب بود که علل و عوامل آنچه بنام موج بیداری ملت های منطقه خوانده می شود بدرستی بررسی می شد و عبرت های لازم از آن گرفته می شد.
به هر روی اینک ما در صحنه حاضریم و بر واقعیت ها و خواسته های زیر پای می فشاریم:
1-جنبش سبز ملت ایران که در اعتراض به نتایج اعلام شده در انتخابات 22خرداد سال 88 و در مطالبۀ آراء خویش آغاز شده بود همچنان پویا و بالنده است. مطالبات این جنبش قانونی بوده و بر روشهای مسالمت آمیز و قانونی استوار است. ما بر مطالبۀ اصلی جنبش که اجرای بدون تنازل قانون اساسی است تأکید نموده و مفاد ویراست دوم جنبش سبز را که در اواخر بهمن ماه 89 توسط رهبران آن منتشر شده است، تأیید می نمائیم.
2- رهبران جنبش سبز و یاران نزدیک امام، موسوی و کروبی، تنها خواست و مطالبات مردم را بیان کرده و مرتکب هیچ خطائی نشده اند که مستوجب مجازات باشد. علاوه بر این اگر ادعای حقوقی علیه آنها وجود دارد باید در دادگاهی صالح و با رعایت تشریفات آئین دادرسی به آن رسیدگی گردد و آنان بتوانند از خود دفاع کنند. به همین دلیل حبس خانگی این دو عزیز و همسرانشان را که با اعمال محدودیت شدید در برقرای ارتباط حتی با فرزندان و نزدیکان همراه است و علاوه بر آن امکان دسترسی آنان به اخبار و اطلاعات کشور و جامعه بشدت محدود و کانالیزه شده است را غیر قانونی می دانیم و خواستار رفع همۀ این محدویت ها از این عزیزان هستیم. علاوه بر این خبرهای نگران کننده از وضع سلامتی این بزرگواران ما را بشدت نگران کرده است و  لذا خواهان معاینه ایشان توسط پزشکان  مستقل هستیم.
3- در جریان اعتراضات مسالمت جویانۀ پس از انتخابات عده ای از شهروندان جانشان را از دست داده و عدۀ بیشتری که در گمنامی بسر می برند مجروح و معلول شده اند. پاسخ اعتراض سادۀ آنها این نبود و نمی بایست این گونه سرکوب می شدند. خانواده های این عزیزان رنج بی حدی را در دوسال گذشته تحمل کرده اند که سزاوار نبوده است. دلجوئی از عزیزان مجروح و معلول و خانوادۀ آسیب دیدگان و جبران خسارات آنها به هر اندازه وظیفۀ مبرم حکومت است که غفلت از آن جایز نیست. علاوه بر این باید فضای امنیتی در اطراف این عزیزان برطرف شود تا مردم خود نیز بتوانند آزادانه به رفع تألمات و حوائج این عزیزان بپردازند.
4- عدۀ زیادی از بهترین فرزندان ملت به جرم آزادیخواهی واعتراض به بی عدالتی و طرح مطالبات قانونی در زندان بسر می برند و زندگی خود و خانواده هایشان تحت الشعاع رنجی است که به ناروا بر آنها تحمیل شده است. ما احکام صادره برای این عزیزان را عادلانه نمی دانیم و خواستار آزادی بدون قید و شرط و هرچه سریعتر آنها هستیم.
5- فضای امنیتی حاکم بر کشور مانع اصلی اجرای قانون و حفظ حقوق شهر وندی است. ما خواستار توقف این روند و استقرار فضای آزاد سیاسی و قانونمند در کشور هستیم.
6- فساد و سوء استفاده از قدرت که امروز در در امور اداری و اقتصادی شاهد آن هستیم و صدای همه را در آورده بدلیل آن است که نهاد های نظارتی از کار افتاده و یا چشمان خود را بسته بوده اند. در این میان محدودیت شدید اعمال شده بر مطبوعات و رسانه های آزاد که وظیفۀ نظارت از جانب مردم بر عملکرد دولت را برعهده دارند نقش بسزایی در شکل گیری روند های فساد آلود داشته است. لذا خواستار آن هستیم که این محدودیت ها سریعاً برطرف گردیده و خبرنگاران آزاد باشند تا نا بسامانی ها در ادارۀ کشور را به موقع به اطلاع مردم که ولی نعمتان این کشور و انقلاب هستند برسانند.
7-  امکان سازمان یابی و آزادی شکل گیری و فعالیت احزاب شرط لازم برای مشارکت مستمر مردم در ادارۀ امور کشور است. ما محدودیت های اعمال شده در مسیرفعالیت احزاب قانونی کشور را مانع بزرگ در مسیر بهبود فضای سیاسی کشور دانسته و اعلام انحلال احزابی را که بدون برگزاری دادگاه و امکان دفاع برای آنها صورت گرفته است غیر قانونی می دانیم و خواستار رفع مانع از فعالیت آزاد و قانونی کلیه احزاب و گروهها هستیم.
9- انتخابات سالم و آزاد مجرای طبیعی و قانونی اعمال نظر مردم در روند ادارۀ کشور است. هیچ حقی بالاتر از حق مردم برای تعیین سرنوشت کشور نیست. مراجعه به آراء مردم شرط لازم برای اعمال حاکمیت است و تصرف در حکومت بدون رضایت مردم مشروع و قانونی نیست. متاسفانه روند برگزاری انتخابات گذشته موجب سلب اعتماد عمومی گردیده و در صورت عدم اصلاح و جبران بی تردید موجب کاهش مشارکت آنان در انتخابات آینده خواهد بود. لازمۀ شرکت مردم در انتخابات جلب اعتماد آنان و وجود ناظران مستقل از دولت و شورای نگهبان که خود در مظان طرفداری از یک طرف قرار دارند و نیز اعطای تضمین های لازم برای امانتداری در امر انتخابات و در نهایت پذیرش نتیجۀ رأی مردم، هر چه باشد، است. در همین راستا تحقق عینی و کامل شرایط حد اقلی اعلام شده از سوی جناب آقای خاتمی را برای انتخابات پیش رو تنها راه رفع نگرانی ها برای مشارکت در آن می دانیم.
10- جلو گیری ازحضور و مداخلۀ نظامیان در سیاست همانطور که امام برزگوار فرموده اند  وظیفه ای مبرم برای دولت، ملت، مجلس شورای اسلامی و بخصوص شخص رهبری است. اظهار نظر های اخیر فرمانده سپاه و تعیین شرط و خط و نشان کشیدن برای شرکت رئیس جمهور پیشین در انتخابات مصداق بارزی از مداخلۀ نیروهای مسلح در امر سیاست است که تعابیر زشتی را پدید می آورد. ما ضمن تأیید مندرجات نامۀ روشنگرانه و اعتراضی اخیر پزشک و استاد دانشگاه، برادرجانباز دکتر سید محمد رضا خاتمی به فرمانده سپاه، خواستار عذرخواهی وی از ملت و تعهد سپاری او برای اجتناب از تکرار این نوع مداخلات هستیم. لازم است نظامیان رهنمودهای حضرت امام را، در زمینۀ نهی نظامیان از مداخله در امور سیاسی، بدقت مطالعه نموده و نصب العین خویش قرار دهند. توجیهاتی که این روزها عده ای در حمایت از فرمانده سپاه ارائه می کنند و مداخله سپاه در سیاست را معادل دفاع از انقلاب قرار می دهند عقلانی نبوده و با هیچ معیاری سازگار نیستند.
والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته

۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه

میر حسین موسوی ، مرد روزهای زایش عشق و همصدایی…نامه هیلا صدیقی به میرحسین

هیلا صدیقی شاعر سبز اندیش کشورمان نامه ای  خطاب به میرحسین موسوی نوشته است،متن کامل این نامه که در صفحه رسمی فیس بوک ایشان نیز منتشر شده به شرح زیر می باشد:
کس نمی گوید که یاری داشت حق دوستی
شناسان را چه حال افتاد ،یاران را چه شد
سلام، مرد روزهای سبز …سلامی گرم، به داغی تب تند تیرماه تهران که خاطراتش هنوز سینه هایمان را می سوزاند…
تو را نمی شناختم، جز بنام نخست وزیر روزگاری که نه دلبستگی به تاریخش داشتم و نه سن و سالی برای به خاطر داشتن آن …
تو را نمی شناختم، جز به تیتر خبرهایی که باز: « میرحسین موسوی نیامد » انتخابات به انتخابات…
تو را نمی شناختم تا روزهایی که پاسخ خاتمی به تمام دعوت های گروهها و دسته های مختلف برای حضورش در انتخابات ، فراخوان از تو بود برای آمدنت به میدان …
همان روزهایی که کمتر از یکسال مانده بود به خرداد ۸۸ و هنوز ما مانده بودیم و عرصه ای خالی از یک مرد که بیاید و حوصله های مه گرفته مان را امیدوار کند به آغاز فصل جدیدی برای این سرزمین …
گروهی از همان ابتدا سازماندهی کردند برای دعوت از خاتمی ، گروهی اما به دنبال فرصت های جدیدتر بودند و گروهی دیگر منتظر ، تا تکلیف « یا من یا موسوی » روشن شود … زمان به تنگ آمد و باز تو نیامدی … پاسخ بی قراری های جماعتی بی تکلیف ، قبول خاتمی بود در بهمن ۸۷ … ستادها به راه افتاد وهمصدایی گروه ها و دسته هایی که حالا هم مسیر بودند ، هیاهویی به پا کرد … برنامه ی سفرها و همایش ها و تبلیغات ، یکی یکی چیده می شد… که ناگهان تو آمدی … آمدی و این آمدن نابهنگامت دل خیلی ها را شکست … تمام برنامه ها و هزینه هایمان نقش برآب شد …
آخرین روزهای سال بود و خاتمی خیال کنار کشیدن به سر داشت … نشست ها به شعار « یا خاتمی یا تحریم » برخی جوانان آراسته میشد … پیام ها ، دیدارها ، نوشته ها و همه و همه برای راضی کردن خاتمی به ماندن ، فایده نداشت .او پیش از مردم ، تو را برگزیده بود و به این گزینش ایمان داشت …
آخرین سه شنبه سال و تالار همایش های رایزن ، مراسم قدردانی خاتمی بود از حامیانش و انصراف رسمی او از نامزدی در انتخابات… شوک بزرگی به همه ما وارد شده بود … زمانی نداشتیم و تمام راهی که آمده بودیم بی ثمرمانده بود… مانده بودیم در این زمان کوتاه، چطور این آمدنت را توجیه کنیم که به قیمت این همه فرصت سوزی بود و به قیمت یکبار آمدن و رفتن خاتمی! … چند روزی همه ساکت و خانه نشین شدیم … حامیان تو خیلی زود ستادها و سایت هایشان را راه اندازی کردند… به نظر می آمد دغدغه ای هم نداشتند برای اینکه جماعت ما را با خود همراه کنند…
شاید کمی عجیب باشد تا به این حد صریح نوشتن. آنهم در این روزهای پر التهاب… اما بگذار صادقانه برایت بگویم از شکاف عمیقی که میان حامیان تو بود و جماعت ما ( گروه ها و دسته های مختلف ائتلاف اصلاح طلبان و جمعی از جوانان غیر جزبی ) برخی «البته برخی » از اطرافیان تو آنروزها چنان به برد ایمان داشتند و تو را از پیش، رئیس جمهور آینده می دیدند که بی اختیار از سهامدار شدن این گروه در پیروزی آینده ممانعت می کردند.
آن روزها برایت نامه ای نوشتم پر از چرا! پراز نقد و سوال بابت بیست سال سکوت و این آمدن نابهنگام، بابت بی پاسخ گذاشتن فراخوان خاتمی در هفته ها و ماه های پیش از آن … نامه ای که هرگز منتشر نشد … چرا که مصلحت اندیشی در آنروزها ما را بر آن واداشت تا نفسی تازه کنیم و به جبهه تو بیاییم و خود نیز بشویم حامی تو … آنروزها هدف مشترکی داشتیم و آن دوباره نسپردن قوه مجریه به تیم احمدی نژاد « جریان انحرافی !» بود و ادامه راه نیمه تمام اصلاحات …
تمام برنامه ها، همایش ها و فعالیت های ما در آنروزها یا با حذف و سانسور در سایتهای وابسته به تو منتشر می شد یا اصلا به کل نادیده گرفته می شد… این انحصارطلبی، صفتی بود که همان افراد هم، برخی از اصلاح طلبان را به داشتن آن متهم می کردند و شاید همین نگاه های متقابل بود که این شکاف ها را عمیق تر می کرد و افراد بی طرفی چون ما را دل چرکین می نمود و نسبت به آینده نگران می ساخت.
آنها کار خود را می کردند و ما هم کار خود را … نه اینکه هیچ ارتباطی نبود، نه. پیوندها و مشارکت های بسیاری وجود داشت اما پشت پرده شکاف عمیقی بود که تا روز انتخابات ادامه داشت …
۲۲خرداد که به غروب نزدیک می شد، تا حدی دستمان آمده بود که قرار است چه بر سرمان بیاید … شمارش آرا که آغاز شد، حمله به ستاد ها و بازداشت فعالان که شروع شد ، دنیا انگار روی سرمان خراب می شد. شب از نیمه می گذشت و خطر کنار گوشمان و سایه به سایه ما بود. قرار بود شب را در ستادها بمانیم که ماندیم. اما چطور گذشت آن ساعت ها و آن دقایق، فقط آنها که بودند می دانند … ساعت از سه و نیم صبح گذشته بود که وحشت زده با تماس دوستان از ستاد خارج شدم، پیش از آن که ..
برای اولین بار اعتراف میکنم که خیلی از ما آن شب گمان می کردیم، دستشان به هرکدام از ما که برسد یا زنده نخواهیم ماند و یا روزگار بدتر از مرگ را تجربه خواهیم کرد … فقط آنهایی که بودند می دانند که آن شب چطور سحر شد و ما چگونه عزیزانمان را برای آخرین بار، بغض کرده و بهت زده تماشا کردیم و در دلمان با همه چیز وداع گفتیم … نزدیک صبح خوابیدم، بی آنکه رغبتی به بیداری داشته باشم … صبح که شد، مردمی که با شعار الله اکبر به خیابان آمده بودند، چشمانمان را به آسمان امید گشودند .
و زمانی که تو پایمردانه برعهد خود ایستادی و اولین پیام خود را به گوش مردم رساندی که برای رای مردم ایستادگی خواهی کرد، زندگی دوباره در رگ هایمان جریان یافت. همان روز در دلم هزاربار خاتمی را شکر گفتم که برای آمدن تو مصرانه کنار کشید و پیش از ما، تو را برگزید… به راستی که تو مرد روز شنبه بودی…

تو را بعد از آن شناختم … وقتی غسل شهادت می کردی و شانه به شانه مردم به خیابان ها می آمدی، وقتی عزیزترین هایت در مقابل چشمانت ترور می شدند و تو مثل سرو ایستادی و رنج های خود را در مقابل رنج مردم بزرگ نمایی نمی کردی.
وقتی میان زندانیان گمنام و زندانیان مشهور تفاوتی نمی اندیشیدی و برای تمامی آزادیخواهان، حزبی یا غیرحزبی به یک اندازه احترام و حق قائل می شدی. وقتی یک به یک خانواده شهدا را دلجویی می کردی بی آنکه عقاید مذهبی یا سیاسیت شان را تفتیش کرده باشی … بعد از ۲۲ خرداد دیگر فرقی نمی کرد از کدام حزب باشی در کدام ستاد فعال بوده باشی یا با چه گروهی و با چه اسمی آمده باشی … همه با هم یکپارچه بودیم .
همه یا تحت تعقیب بودیم یا در زندان یا آواره غربت. مردم برای آمدن و برای فریاد زدن، دیگر نیازی به تبلیغ و ستاد و بودجه و برنامه ریزی ما نداشتند … شکاف از میان ما چنان برداشته شد که دوستی های عمیقی را برایمان به ارمغان آورد. ما بعد از ۲۲ خرداد چنان اتحاد شیرینی به دست آوردیم که شاید با رئیس جمهور شدن تو حتی هرگز آنرا تجربه نمی کردیم …
میر حسین موسوی ، مرد روزهای زایش عشق و همصدایی…
روزی که تو را به حصر بردند با تمام دلشکستگی ها و احساسات شخصی اما خوشحال بودم و مغرور از اینکه این لباس حصر، برازنده قامت تو بود…
باید این روزها را تجربه می کردی تا حکایت مصیبت های رفته بر زندانیان سیاسی را لمس کرده باشی، باید این روزها را تجربه می کردی تا اگر روزی بر کرسی ریاست جمهوری نشستی، در زندان ها را بروی منتقدان و معترضان سیاسی نگشایی، باید این روزها را تجربه می کردی تا حسابت را با خودت و با تاریخ این سرزمین و این مردم، پاک کنی، باید این روزها را تجربه می کردی تا از ما و از میان مردم باشی، باید این روزها را تجربه می کردی تا ببینند که اسرائیل و امریکا کسی را برای جایگزین کردن شما نداشت!
و باید این روزها را تجربه می کردی تا بر تمام فرصت طلبان روشن شود که جنبش سبز ما رهبر دارد … که در نبود تو مردم ما به هر دعوتی جان در آستین نمی گذارند… و اگر گاهی مردم تردید کردند، دلگیر نشو، چرا که بسیاری معنی رهبری را با قیمومیت اشتباه گرفتند که اگر مفهوم رهبر همان پیشرو باشد تو در تمام این دوسال هم مسیر مردم و پیشرو بودی…
گروهی که می خواستند از تو و کروبی عبور کنند همان هایی هستند که با تماشای حضور میلیونی مردم در روزهای پس از انتخابات چنان به پیروزی این جنبش و حرکت مردم مطمئن شدند که می خواستند شما را و تمام اطلاح طلبان را از سهامداری درپیروزی آینده، پیشاپیش کنار بزنند، همان هایی که با تخریب و انکار، سمباده به قامت این جریان سبز کشیدند و ناخواسته بسیاری را دلسرد کردند و هنوزهم در خواب عمیق غفلت به سر می برند و دست از تخریب برنمی دارند …
این روزها بازار وطن پرستی داغ است … اگرچه برای برخی زندان و شکنجه و تهدید و غیره به همراه دارد اما برای گروهی هم شهرت، پول و ثروت به ارمغان می آورد. این روزها که برخی دم از عشق به وطن می زنند و بعد از کشور خارج می شوند تا مردم به پا خیزند و آزادی به دست آید، این روزها که برخی یک عشوه سیاسی می آیند تا جواز رفتن بگیرند و دور از مرزها شهرت و مخاطب به دست بیاورند… تو اینجایی وبا ما و با یک دنیا تهدید و خطر… و این یک دنیا ارزش دارد…
میرحسین ! این روزها هم بر تو و هم برما عجیب سخت می گذرد… زندان ها گشاده ، دلهامان تنگ، و صبرهایمان فراخ شده است. مردم از زندان و شکنجه و دادگاه و بازجویی بسیار شنیده اند اما هیچ کس نمی داند که این زندانیان و متهمان و فعالان سیاسی چه آمد بر سر عاشقانه ها و کودکانه ها وشخصی هایشان … چه خانواده ها که به اختیار یا به زور از هم پاشیده شد.
چه بیماری های روحی و جسمی که به جان ها رخنه کرد و چه دلهای کودکانه که پشت میله های ملاقاتی با پدرها و مادرهای زندانی پژمرده شد … دوسال می گذرد و انگار دو سال است که تمام زندگیمان متوقف شده و آرزوها و رویاهایمان به خواب رفته است و اگرچه دلمان برای یک روز شاد و آزاد و بی شنود تنگ شده، برای یک روز، زندگی بدون چشمان مراقبی که سایه به سایه همراه ماست، برای هفته ها و ماه ها ی بی احضار و بازجویی اما هنوز پای تمام خواسته های بر حقمان ایستاده ایم.
این روزهای سرد و سخت روزهای پس دادن تاوان اشتباهات گذشته برخی از بزرگتر ها و روزهای تجربه اندوزی و بزرگ ترشدن ماست.
ما شکایتی از این بزرگ شدن ها نداریم و از همه آنهایی که این روزها دلنگران ما هستند می خواهیم برای بازکردن این فضای خفقان برما، از خواسته های بر حق ما نگذرند و از مواضعمان کوتاه نیایند… برای ما انتخابات آینده ابزار گرو کشی نیست … انتخابات نیازی به آرای ناقابل ۱۳ میلیونی! ما ندارد .
هنوز نامزدهای انتخاباتی ما در حصر خانگی هستند و ما خیال نداریم گروه دیگری را قربانی این بازی ها کنی. و هرگز نمایندگانی را که به اسم اصلاح طلب چشم خود را بر خون های ریخته شده می بندند و طمع نشستن بر کرسی مجلس را در سر دارند نه می بخشیم و نه از خود می دانیم…
میر حسین! صبر، صبر و صبر آخرین پیام تو بود و ما از تو آموختیم آنقدر صبور باشیم تا روزی برسد که همه مردم بدانند که ما عشق مشترکی داریم بنام ایران و آرزوهای مشترک مثل آزادی و آبادی و ایده آل های مشترک مثل سرزمینی که در آن ظلم، زور، جهل، تحجر، دروغ، تفتیش عقاید، تبعیض جنسیت و غیره و غیره نباشد … اما افسوس که هنوز زبانمان مشترک نیست و آنچه که هنوز ما را در یک رنگ جا نمی دهد همین زبان ها و راه های متفاوت ماست.
ما صبر می کنیم تا روزی که تمام هموطنانمان باور کنند که ما همه چون خواهر و برادرانی هستیم که آرزویی جز همزیستی و صلح در دل نداریم. روزی که تمام شکاف ها از میانمان برداشته شود آنروز روز آزادی و آبادی ست …
خواسته هایمان پابرجا و عهدهامان پایدارست و اولین حق ما آزادی شما و اطمینان از سلامتیتان، هر چه سریعتر …
هیلا صدیقی
تیرماه ۹۰

دلنوشته های هومن شریفی در باب سینما

سلام کردن گاه رسمیتی میدهد که نمیشود از دل حرف زد .
بگذارید آخرین ردیف سینما نشسته باشم و خیره به نقش آرایی شما روی پرده هایی که روزگاری نه چندان دور پاره اش میکردید حرف بزنم .
ما نه گوسفندیم و نه خود را به خریت زده ایم.
تنها تفاوتمان اینست که بلندگو ها را به شما داده اند و تماشاچیگری را به ما پیش فروش کرده اند . شما میتازید و گرد و خاک میکنید ...
ما چشمهایمان از غبار ِشما و اشک هایمان گِل میشود اما
چیزی نمی توانیم بگوییم . نه اینکه آزادی بیان نداریم .... چرا داریم ، مشکل اینجاست که آزادی پس از بیان نداریم .
روی سخنم با شماست که گیشه ها را در دست گرفته اید و آنقدر عوامل پشت صحنه دارید که سالی یک فیلم را ساخته، تدوین و میکس کنید تا عید ها کنار سفره هفت سین برای فرزندانتان از خستگی های یکسال زحمت بگویید و آنها به شما افتخار کنند که چه مردانه دم از حقیقت میزنید .
دلم از روزگاری میگیرد که " آدم برفی" ، جرم بود .
" مارمولک" به زیر پا ها خزید ، گربه های اشرافی ایرانی در زیرزمین ها بایگانی شد ." دایره" را دو سال دور زدید و دم از سینمای خلاق زدید.
ناصر تقوایی این روز ها خاک میخورد... مخملباف پای ماندن نداشت ...
بهرام بیضایی با تمام دنیا قهر است.
مسعودکیمیایی هنوز خواب اسطوره هایش را میبیند ...
پرویز فنی زاده که در خاک باشد ، بهروز وثوق که ممنوعه و فاطمه معتمد آریا مفقود الاثر ..باید پرچمدار سینمای ما حامد کمیلی شود ...
باید مسعود دهنمکی اپرای مجلل در گیشه ها به راه بیندازد...
باید فریدون جیرانی یک هفته شب نخوابی بکشد تا برنامه ترور شخصیت بازیگر های ما را بکشد .
بگذار این فریاد نصفه ای باشد که از گلوی یک نسل بیرون پریده است .
نسل ما را ببخشید ... ما خواستیم نفهم بمانیم ... نشد ... به خدا نشد ...
وقتی "داش آکل" به غیرتمان زد ...
وقتی "قیصر" به پاشنه های خوابیده ی ما خندید ...
وقتی "مسافران" را نفس کشیدیم ..
وقتی "هامون" را به جان نا خود آگاهمان انداختند
...
دست ما که نبود . ما "گاو ِ " مهرجویی را دیده ایم که گاو نمانیم....
ندانستیم از" باشو" هم غریبه ای کوچکتر میشویم.
ما را ببخشید که طعم سینمای خوب را چشیده ایم ....
ما را ببخشید اگر دستهای لرزان اکبر عبدی در "مادر" از یادمان نرفت ...
اگر کمر خمیده معتمد آریای "گیلانه" را تا خوردیم ..
اگر با حاج کاظم " آژانس شیشه ای" ، عذاب وجدان گرفته ایم ...
اگر در" مهاجر" ، جبهه هایمان را دید زده ایم .اگر طعم ناب گیلاس را چشیده ایم .
اگر پای " بایسیکلران" ، خوابمان گرفت و به خود فحش دادیم.
اگر فریماه فرجامی را خندیدید و ما خاطراتمان آتشمان زد ....
شما اهل به خود آمدن نیستید ، نبودید ... اما بدانید سکوت ما از سر بی کسییست ...
مارا در این بی کسی گِل گرفته اید و دل این نسل برای " ناخدا خورشید" ها تنگ است ...
ما خون دل میخوریم و بزرگان این سینما سکوت میکنند ....
شما هم میتازید ....
آقای اخراجیها
آقای پایان نامه
آقای ضد سینما
اینجا هرچه شود ..... هر چه باشد ....هنوز ایران است
کاش این نسل آنقدر غیرت داشته باشد تا گوش همیشه طلبکار شما را ، به این نوشته برساند ...
خواهش میکنم شیر کنید ، آنقدر که بی اجازه به رخشان کشیده شویم.

(این نوشته هو من شریفی پس از اقبال مخاطبان متاسفانه در سایت های مختلف با نام های دیگر منتشر شد، که پس از تذکر دوستان و پیگیری متوجه اشتباه صورت گرفته شدیم. اکنون این متن شیوا به نام نگارنده واقعی منعکس شد)

۱۳۹۰ تیر ۱۶, پنجشنبه

چراغی که به خانه رواست به لبنان و عراق و ... حرام است

نام این دختر بچه یگانه است .
او در با پدرش در بنایی و کارگاه های ساختمانی کار می کند .
متن زیر گفت‌ و گو با این کودک 5 ساله است ، دختری که اگر چه فقیر است ، اما پدرش برای تربیت او نهایت تلاش خود را کرده است .
یگانه ! چرا اینجا کار می‌کنی ؟
پدرم مریض است و پول نداریم . من هر روز با او می‌آیم که در خانه تنها نباشم . پدرم پایش درد می‌کند هر وقت کیسه‌های سیمان را بلند می‌کند اذیت می‌شود و شب‌ها از شدت درد خوابش نمی‌برد . من زور ندارم ، اما کمکش می‌کنم که کمتر اذیت شود .
خانه‌تان کجاست ؟
خیلی دور است ما در خانه‌مان یخچال و تلویزیون و تلفن نداریم .
چرا پیش مادربزرگ یا خاله‌ات نمی‌روی ؟
مادرم مرده است . تازه مادربزرگم هم مرده و خاله و عمه هم ندارم .
چه درخواستي از مسوولان داري ؟
پدرم نمی‌تواند کار کند ، اما اگر کار نکند پول نداريم . هیچ‌ کس کمکمان نمی‌کند . پدرم می‌گوید اگر سرایدار یک ساختمان شود زندگی‌ مان خوب می‌شود 

(نقل از روزنامه دنیای اقتصاد)