۱۳۹۰ اسفند ۹, سه‌شنبه

زندانیان سیاسی بابل: تقاضای عفو و تخفیف و آزادی نخواهیم نوشت


دختر دکتر علی اکبر سروش، عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت استان مازنداران با اظهار اینکه از پدرش و دیگران زندانیان سیاسی زندان “متی کلای بابل” خواسته شده تا تقاضای عفو بنویسند به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت:« ما از ایشان و بقیه زندانیان سیاسی متی کلا شنیدیم که تقریباً سه هفته پیش، به آنان گفته شده که شما متنی بنویسید و برای عفو خود تقاضا کنید. اما همه این زندانیان گفته اند که ما حتی اگر ده سال هم اینجا باشیم، به مسئولین هیچ چیز جهت عفو و تخفیف و آزادی نخواهیم نوشت، اگر می خواهند آزاد کنند، خودشان باید متوجه اعمال ناروایشان باشند و این کار را انجام دهند.»
دکتر علی اکبر سروش عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت مازندران، رئیس اداره آموزش و پرورش شهرستان بابل در دوران اصلاحات و عضو هیئت علمی دانشگاه علوم و فنون بابل بود. او در تاریخ ۲۲ اسفند ۱۳۸۸ بازداشت و پس از تحمل ۴۷ روز سلول انفرادی با قرار وثیقه از زندان آزاد شد. این استاد دانشگاه به اتهام اجتماع و تبانی علیه نظام از سوی شعبه یک دادگاه انقلاب شهرستان بابل به ریاست قاضی باقریان به ۱۵ ماه حبس تعزیری محکوم شده بود که در دادگاه تجدید نظر این حکم به ۴ ماه حبس تعزیری کاهش یافت. او روز دوشنبه ۵ دی ماه امسال برای اجرای حکم به زندان متی کلای بابل احضار شد.
مطهره سروش، دختر علی اکبر سروش با اشاره به واهی بودن اتهام پدرش به کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران گفت:« هیچ مدرکی در خصوص هیچکدام از اتهام های ذکر شده در پرونده ایشان نیست و همه صحبت ها و فعالیت های پدر همیشه در چارچوب قانون بوده است. اما مسئولین پرونده با برگزاری دادگاه فرمایشی و در حالی که قاضی پرونده از استقلال کافی برخوردار نبود، برایشان حکم حبس تعزیری صادر کردند.»
دختر علی اکبر سروش با اشاره به اینکه پدرش و بعضی دیگر از زندانیان طبق قانون باید آزاد شوند اما مسولان از این امر خودداری می کنند، گفت:« پدر من چون مدتی است نیمی از زمان حبسشان را طی کرده اند، طبق قانون می توانند از حق آزادی برخوردار شوند اما مسئولین به این خواسته قانونی جواب منفی داده اند. آریا آرام نژاد نیز نیمی از زمان حبسش را گذرانده اما به او گفتند که اجازه استفاده از این حق را ندارد. امیدوارم مسئولین به این روند ممانعت از اجرای کامل قانون پایان دهند. همچنین این حق یک زندانی است که ملاقات حضوری با خانواده اش داشته باشد اما مسئولین حتی از دادن این حق به علیرضا فلاحتی و دختر کوچک سه ساله اش نیز ممانعت می کنند. این طور به نظر می رسد که قصد هدف آنان فقط زندانی کردن این عزیزان در آستانه انتخابات نیست بلکه قصد آنان شکنجه روحی این زندانیان است.»
مطهره سروش در خصوص آخرین وضعیت پدرش در زندان گفت:« ایشان در آخرین تماس تلفنی که با من داشتند، برای چندمین بار گفتند که در میان مجرمانی است که جرم های خطرناک و سنگینی دارند و وقتی به جرم برخی از آنان اشاره کرد بسیار تکان دهنده و وحشت انگیز بود. من بسیار نگران این وضعیت هستم و نمی دانم چرا زندانیان عقیدتی و سیاسی ما باید در بین افرادی باشند که هیچ تناسبی میان جرم آنان و اتهام پدر من و بقیه زندانیان سیاسی نیست.»
چندی پیش خانواده های زندانیان سیاسی زندان متی کلا بابل با انتشار بیانیه ای به رفتار نامناسب مسولان زندان در سالن ملاقات اعتراض کردند، مطهره سروش که همراه با مادرش یکی از امضا کنندگان این بیانیه بود در توضیح بیشتر رفتار مسولان زندان گفت:« من دوبار با پدر ملاقات کابینی داشتم و در این دوبار شاهد رفتارهای غیرمتمدنانه و توهین آمیز مسئولین و سربازان آنجا بوده ام. از بدو ورود، در مدت زمان نشستن های طولانی در سالن انتظار، به گونه ای برخورد می شود که گویی همه مردم زندانیان آنها هستند و حق دارند به هر نحوی با آنان سخن بگویند و آنها را مورد خطاب قرار دهند. بعد از تحویل گرفتن شناسنامه، متأسفانه در رفتاری بسیار بدوی، به دست هایمان مهر می زدند که باعث رنجش خاطر همه خانواده ها شده بود. حتی سربازانی که آنجا هستند با الفاظی غیر محترمانه و توهین آمیز صحبت می کردند. ما از همان دفعه اول که مهر بر دستمان زدند اعتراض کردیم اما توجهی نکردند. بعد از انتشار بیانیه گویا اندکی رفتارشان بهتر شده است.»
دختر علی اکبر سروش در خصوص مشکلات دیگری که زندانیان در داخل محوطه زندان با آن درگیر هستند، گفت:« همچنین بر اساس اطلاعی که از خانواده ها دارم، برخی زندانیان غیرسیاسی مستمراً قصد تحریک زندانیان سیاسی و برآشفته کردن آنان را دارند تا با ایجاد درگیری و ناآرامی، زندانیان سیاسی تحت فشار و انفرادی قرار بگیرند. واقعا جای سؤال است که بعضی کارمندان زندان و زندانیان که چنین شیوه هایی را پیش گرفته اند از چه مقام مسئولی دستور می گیرند؟»

۱۳۹۰ اسفند ۷, یکشنبه

رای زورکی!

در روزهای اخیر خانواده های زندانیان متی کلای بابل که به دیدار همسران و فرزندانشان رفتند با واکنش عجیب و غریب مسئولین زندان مواجه شدند.
به گزارش کلمه مسئولین زندان متی کلا به دستور ناصر بابازاده، رئیس زندان متی کلای بابل دستور دادند تا در ملاقات این هفته شناسنامه زندانیان و کارت ملی آن ها را همراه داشته باشند.




رئیس زندان گفته است ما می خواهیم از شناسنامه های زندانیان سیاسی برای شرکت در انتخابات مجلس استفاده کنیم.
بر اساس این گزارش، زندانیان سیاسی پیش از این اعلام کرده بودند که در انتخابات شرکت نخواهند کرد و خانواده ها نگران هستند که شناسنامه ها به دست رئیس زندان سپرده شود و او روز جمعه با این شناسنامه ها برای رای گیری از این شناسنامه ها سواستفاده شود.
اداره زندان شهرستان بابل به نفع یکی از کاندیدای مورد حمایت نیروهای امنیتی و امام جمعه بابل کار می کند. رئیس زندان به خانواده های زندانیان گفته در صورت تمرد از درخواست زندان مبنی بر آوردن شناسنامه ها ملاقات هایشان را لغو می کند.
این گزارش افزوده است بسیاری خانواده ها تصمیم گرفته اند هفته ی بعد خودشان به ملاقات نروند.

۱۳۹۰ اسفند ۳, چهارشنبه

پیام تسلیت جمعی از زندانیان سیاسی زندان بابل به عبدالله نوری


جمعی از زندانیان سیاسی زندان متی کلای بابل در یادداشتی به عبدالله نوری درگذشت پدر وی را تسلیت گفتند.

از دستبرد جور زمان اهل فضل را / این غصه بس که دست سوی جان نمی رسد

جناب آقای شیخ عبدالله نوری!

درگذشت پدر گرامی تان حاج محمد علی نوری در این روزهای سرد موجب تاثر و تالم خاطرمان گردیده است. پدری صبور و دلسوز که درد فراق فرزند شهید، همسر دلسوز و فرزند برومندش را طی سالیان دراز بر دوش کشید. مردی بزرگ که این چنین با رفتنش نیز پیام آور همدلی مجدد بین هم کیشان و هم مسلکان ما و شما شد. بی شک نبود او که یادگاری فاضل چون جنابعالی به یادگار نهاد؛ نبودنی است پررنگ. آرزومندیم در ماتم این سوگ سترگ افتخار همراهی و هم دردی تان را داشته باشیم.
تسلیت ما را پذیرا باشید.

جمعی از زندانیان سیاسی زندان متی کلای بابل
۲ اسفند ۱۳۹۰

۱۳۹۰ بهمن ۲۷, پنجشنبه

می خواهیم با صدای بلند در مقابل استبداد بایستید و یاریگر عزیزان دربند باشید

یکی از شاگردان سابق دکتر علی اکبر سروش طی نامه ای به محمد خاتمی( رئیس جمهور سابق) از او خواسته با صدایی بلندتر اعتراض خود را نسبت به رفتار حاکمیت با معترضان به نتیجه انتخابات بیان دارد.
این نامه را باهم بخوانیم:

به نام آنکه انسان را آزاد آفرید
خاتمی عزیز
سلام
چهار سال دوران دانشجویی من همزمان شده بوده بود با دوه دوم ریاست جمهوری شما. دورانی که شما مایه سرافرازی همه ایرانیان بودید و همواره تلاش می کردید که جلوه ای زیبا از اسلام و ایران را به جهانیان نشان دهید. در آن زمان بنده افتخار شاگردی دکتر علی اکبر سروش را داشتم. استاد تاریخی که به دانشجویانش اسلام سبز را معرفی میکرد. استادی که به ما نشان داد ، اسلام دین جنگ، خونریزی، استبداد و خرافه نیست.

من دکتر سروش را از قبل از ورود به دانشگاه می شناختم. در روزهای قبل از انتخابات دوم خرداد، زمانی که در شهر من بابل، کسی نمی توانست از شما بگوید و اگر هم حرفی میزد، با تهدید و اذیت آزار جوابش را میدادند، استاد سروش با شجاعت از شما می¬گفت، از اخلاق نیکتان می¬گفت. در روزهای پایانی اسفند ۸۷ زمانی که شما از کاندیداتوری ریاست جمهوری انصراف دادید، دکتر علی اکبر سروش طی یادداشتی، صداقت و اخلاق مداری شما را با ناصر(قهرمان مصر) مقایسه کردند و در قسمتی از آن یادداشت فرمودند "در زمانه¬ای که شارلاتانیسم و بداخلاقی در مناسبات سیاسی حکمفرما گردید، خاتمی، قهرمان اخلاق و صداقت در عرصه¬ی سیاست ورزی شد. او همچنان که بود، عمل کرد و البته سه ماه زودتر پیروز بزرگ انتخابات گشت".

سید بزرگوار
این روزها که میرحسین عزیز و شیخ اصلاحات و بسیاری از کسانی که در دوران اصلاحات یاریگر شما بوده اند در بند استبداد اسیرند، ما جوانان این مرز و بوم و خانواده های صبور زندانیان سیاسی، از شما، مرد روزهای سخت، می خواهیم با صدای بلند در مقابل استبداد بایستید و این بار شما یاریگر عزیزان دربند باشید.

شهاب

۱۳۹۰ بهمن ۲۴, دوشنبه

همسر علیرضا فلاحتی: شرم بر آنان که از شکستن دل های پاک کودکان ابایی ندارند



علیرضا فلاحتی، رئیس شاخه جوانان حزب مشارکت ایران اسلامی مازندران و رئیس ستاد ۸۸ در بابل، در سال ۱۳۸۸ بعد از تحمل ۲۸ روز بازداشت انفرادی در شرایط سخت و تحت بازجویی، پس از برگزاری دادگاه های فرمایشی به اتهام اقدام علیه امنیت ملی، به ۶ ماه حبس تعزیری محکوم و در ۲۱ آذر ۱۳۹۰ برای گذراندن دوران محکومیت خود راهی زندان متی کلای شهرستان بابل شد.
فائزه نیاز آذری، همسر این فعال سیاسی دربند، در نامه ای خطاب به فرزند سه ساله اش، رز، گوشه ای از مصائب این روزهای حبس را نگاشته است.
متن کامل این نامه که در طریق سایت کلمه منتشر شده است ، به شرح زیر است:


سلام به تمامی کودکان زندانیان سیاسی دربند و سلام به رز کوچکم! سلام به کودک سه ساله ام که با بزرگی و بزرگواری، این روزهای سخت دوری را می گذراند. نمی دانم در آینده ای نزدیک، چگونه آنان که این روزها دوری یک فرزند از پدر را رقم می زنند، می خواهند رو به چشمان تو و صدها کودک دیگر، پاسخ این روزهای نبودنِ پدر را بدهند.
اولین روزی که علیرضای عزیز برای اجرای حکم ۶ ماه حبس تعزیری، راهی زندان متی کلای شهرستان بابل شد، تو سراغ پدر همیشه مهربانت را از من گرفتی. من مانده بودم به انبوه سؤالات دنیای کودکانه تو چه بگویم؟ بگویم پدرت به خاطر پاک زندگی کردن، نپذیرفتن دروغ و بی عدالتی و تلاش برای تحقق آرمان های آزادی خواهانه، گرفتار ظلم کینه ورزان شده است؟ دنیای رنگارنگ و معصومانه تو را چه نسبتی است با این سیاهی ها و زشتی ها؟ چگونه می توانستم پاسخ بازی های نیمه تمامت با علیرضا را بدهم؟ من شرمم آمد که در ساحت پاک تو، لب به شرح بی مهری ها بگشایم.
رز کوچک من…آنان که پدر را از رزِ بابا جدا کردند، از تو و سر بریدن احساسات و رؤیاهایت شرم نمی کنند! در جواب سؤال های معصومانه ات، من چه می توانستم بگویم جز اینکه برایت اندکی از سیاهی واقعیت بکاهم…به تو گفتم پدر عزیزت به محلّ کار جدیدی رفته! به محل کاری با درهای بسته، با دیوارهای بی روزن، با هوایی دم کرده. محلّ کاری که پاسخ تلاش های پدرت برای ایرانی آباد و آزاد بود.
رز دلتنگ و کوچک من…پیوسته از من دیدار پدر را می خواستی و من با دلهره ای جان فرسا در انتظار شنبه ملاقات بودم…روزها و شب هایت را به امید دیدار پدر سپری کردی. صبح شنبه ملاقات، در عطش آغوش گرم پدر، چون پروانه ای کوچک به هرسویی می رفتی و گویی نیرویی تو را به سمت آنجا که پدر سرافرازت در حبس است، می کشاند. من پا به پای اشتیاق تو، تو را به دیدن پدر بردم. دنیای زیبای تو، توان دیدن حجم سرد و عبوس زندان را نداشت. با ترس و تردید قدم برداشتی، هوای زندان ریه های پر از دلتنگی ات را آزرد. از محلّ کار جدید پدر در تعجب و اضطراب بودی…در سالن انتظار ملاقات، ترس و اضطراب بود که بر جان نازکت می نشست.
رز کوچک من، از لحظه رویارویی ات با علیرضای پاک، پشت شیشه و میله، می ترسیدم. اسم علیرضا را که خواندند، به سمت راهروی کابین های ملاقات رفتیم. تو از این محیط زشت و بدرنگ در عذاب بودی، از در و دیوارهای کثیف شکایت می کردی، از هوای سنگین و بغض آلود آنجا لب به اعتراض گشودی…و چند لحظه بعد، پدر را پشت شیشه کابین ملاقات دیدی. می دانم در اشتیاق پریدن در آغوش پدر بودی، این شوق و خواهش را در چشمان بی تاب علیرضا نیز می دیدم.
دختر عزیزم، تو آن لحظه دیگر قادر نبودی حتی سلامی به پدر بگویی، فقط گریه و هق هق بی امانت بود و یک عالم چراهای بی جواب. نه پدر تاب دیدن اشک های مظلومانه ات را داشت و نه من. تو را طاقت دیدن پدر در آن سوی شیشه نبود. تو نگرانش بودی و از من می پرسیدی که از کدام درِ ناپیدا می توان به آن سوی شیشه ها و میله ها رفت؟! دری که علیرضای سرافراز را به آن سوی شیشه ها برد، درِ تلاش برای عدالت و حق بود، در عدول نکردن از ارزش ها و زیر بار ظلم و دروغ نرفتن بود.
رز مهربان من، بعد از آن ملاقات مبهوت کننده، تو دیگر هیچ نگفتی و در تمام مسیر خانه بی صدا و چون بانویی پر درد، آرام و پیوسته، اشک ریختی. بعد از اولین شنبه ملاقات، دیگر توان دیدن پدر در آن شرایط ناشایست را نداشتی. روز به روز دلتنگی بود که حجم کوچک قلبت را پر می کرد. در تمام بازی هایت، گفت و گوهای خیالی ات و رؤیاهای کودکانه ات، دلتنگی و بغضی فروخورده را برای نبودن پدرِ همیشه مهربانت، می دیدم. و من هر بار با خود می گفتم “شرم باد بر آنان که از شکستن دل های پاک این کودکان ابایی ندارند.”
رز کوچک من، این روزهای دوری از علیرضا، برایت چون کابوسی است که انعکاس آن در تمامی دقایقت آشکار است. حالا تمام دلخوشی ات انتظار برای تماس های تلفنی علیرضاست و تو، مظلومانه، محروم از آغوش پدر و حضور گرم و سبز او در کنارت هستی.
رز دلتنگ و کوچک من، اگرچه هوای نفست به خواهش های دیدن پدر آغشته است و بهانه های بی وقفه ات از دلتنگی علیرضاست، اما بدان که پدر آزاده ات، جز در مسیر حق سخن نگفت و عمل نکرد و بدان پاداش همه این حق گویی ها، دمیدن صبح آزادی از فراز قله پر افتخار ایستادگی است.
به امید بازگشت همه کودکان سبز به آغوش گرم پدر و مادرهای آزاده دربندشان…
مادرت، فائزه.

۱۳۹۰ بهمن ۲۲, شنبه

گزارشی از اعتراض خانواده های زندانیان سیاسی بابل به رفتارهای نامناسب مامورین در زندان متی کلای بابل

شمال ایران یکی از محبوب ترین مناطق ایران برای مسافرت و گذراندن دوران تعطیلات یادآور خاطرات شادی بخش برای بسیاری از خانواده های ایرانی اما برای تعدادی از ساکنان این منطقه گویا دیگر طبیعت زیبای این منطقه چندان جذابیتی ندارد...





۱۳۹۰ بهمن ۱۵, شنبه

سبد گلی از زندان متی کلا



دسته گلی از سوی هنرمند و آهنگ ساز دربند ( آریا آرام نژاد) برای هیلا صدیقی شاعر جوان و مشهور به جهت افتتاح نمایشگاه نقاشی این هنرمند جوان ارسال شد که در پی آن ، هیلا صدیقی در صفحه فیس بوک خود این گونه نوشت : میان دسته و سبدگل هایی که به همراه صاحبانشان برای بازدید به نمایشگاه می آیند، سبد گلی بدون صاحبش از راه خیلی دور می رسد ... از زندان متی کلای بابل ... نوشته روی کارتش را که می خوانم چشمانم بی قرار باریدن می شود :
از پس این بند و سیم های خاردار
با لبی پر لبخند می گویم سلام ...
اگرچه هوا بس ناجوانمردانه سرد است اما این طبع زمستان است و من یقین دارم امید ما معجزه می کند
به بهانه نمایشگاه نقاشی هیلا صدیقی عزیز
که شعرهایش را نقاشی می کند
از طرف آریا آرام نژاد
زندان بابل زمستان 90

۱۳۹۰ بهمن ۱۳, پنجشنبه

دومین بار؛ آریا آرام نژاد در دادگاه با دست بند و پا بند





به گزارش کلمه از یکی از منابع آگاه در دادگاه بابل، جلسه دفاعیه این هنرمند سبز بعلت اینکه وی در جریان موارد اتهامی اش نبود به جلسه دیگری موکول شد.

بر اساس این گزارش، آهنگهای صد سال دیگه، دلتنگی ، برای لمس آزادی و ترانه تلخ  از جمله موارد اتهامی جدید این هنرمند جوان است. در این آهنگ ها که در مورد جنبش سبز است.  دیدار با سید محمد خاتمی و  مادر سهراب اعرابی هم یکی دیگر از موارد اتهامی آریا آرام نژاد است.
آریا به رغم برخورداری از حق مرخصی و آزادی مشروط همچنان در بند سارقان زندان متی کلا به سر می برد.
آریا در بخشی از دفاعیه خود یاد آور شده است که تجربه اخیر پنجاه و دو روزه زندان بعد از ۳۵ روز سخت انفرادی و حضور در بند سارقین برای من جریان گذاری را رقم زد ،گذار از واقعه به متن جامعه، حالا برای من نجات یک زندانی وتغییر مسیر او ،تغییر و بهبود مسیر جامعه است.خوب میدانم که سرنوشت همه ما به هم همبسته و وابسته است ،گفت :”کبوتری که لب آشیان تو آب می خورد از خانه ما هم گذر خواهد کرد .”چرا که شاید یکی از همین افرادی که ضعف تربیتی و اقتصادی و وفور غم و اندکی شادی و فراوانی مخدارات او را به ارتکاب جرم کشاند ،روزی جلوی ما را بگیرد و ما بزه دیده کسانی شویم که خود در بزهکار شدن آنها نقش داشته ایم .
آبان ماه جاری، پنج مامور اداره اطلاعات استان مازندران با ورود به منزل این هنرمند جوان هوادار جنبش سبز در بابل، او را بازداشت کردند. این در حالی است که او در همین روز برای برای پیگیری پرونده خود در مرحله تجدیدنظر، به شهر ساری و دادگاه استان مازندران مراجعه کرده و در زمان هجوم ماموران، تازه از ساری برگشته بود.
دستگیری این فعال جنبش سبز با ضرب و شتم همراه بوده و ماموران در داخل منزل به آقای آرام نژاد دستبند زده اند. آنها همچنین ضمن تفتیش منزل، بخشی از دست نوشته های آریا و مدارک کاری و همچنین کامپیوتر شخصی او را نیز توقیف کرده و با خود برده‌اند.
آریا آرام نژاد دو ماه پیش، از بند انفرادی بازداشتگاه شهید کچوئی اداره اطلاعات ساری به بند انفرادی زندان متی کلای شهرستان بابل منتقل شد. با توجه به شرایط زندان و وضعیت آریا خانواده وی از سلامتش ابراز نگرانی می کنند.
آریا آرام نژاد، هنرمند جوان و آهنگ‌ساز نام‌آشنای هوادار جنبش سبز است که پس از عاشورای ۱۳۸۸ ترانه‌ای با عنوان «علی برخیز» منتشر کرد. او چندی بعد، در پی استقبال قابل توجه از این اثرش در فضای مجازی، در ۲۶ بهمن ماه ۱۳۸۸ توسط اداره اطلاعات بابل به اتهام اقدام علیه امنیت ملی دستگیر شد.
او پس از گذراندن ۳۵ روز انفرادی و زندان که تمام این مدت را در بند انفرادی زندانهای متی‌کلا شهرستان بابل و بازداشتگاه اداره اطلاعات شهرستان ساری سپری کرده بود، به قید وثیقه آزاد و در دادگاه انقلاب شهرستان بابل به نه ماه حبس تعزیری محکوم شد