۱۳۹۰ شهریور ۲, چهارشنبه

"شوالیه های خنده دار"


علیرضا کیانی


اتفاق ظاهرا اتفاق ساده ای بود.گروهی از جوانان "فیس بوک" ی با هم قرار ملاقاتی در یکی از پارک های تهران گذاشتند و با همدیگر "آب بازی" کردند و سعی کردند با پاشیدن آب به روی همدیگر در مرداد داغ تهران هم حسابی خنک شوند و هم مهم تر از آن بهانه ای برای خنده بیابند. در دگر اتفاقی از این دست و در محلی دیگر جوانان این بار قرار گذاشتند که با پوشیدن مد های دهه شصتی و دهه هفتادی و ادای رفتار های مرسوم آن دوران، این بار نیز بهانه ای برای خنده دست و پا کنند و مراسم "خزبازی" را محمل مناسبی برای شادی و خنده تشخیص دادند.
این قبیل شادی ها را اگر هم مغایر نصوص صریح قانونی حاکم بر جمهوری اسلامی ندانیم اما یقینا موافق آن نیز نمی توانیم بر شماریم، چه که واکنش حکومتیان خود بیانگر این مسئله بود. آنان بلا استثناء، این شادی ها را محکوم کردند و آن را منافی ارزش های اسلامی و انقلابی تشخیص دادند. به عنوان نمونه ی این باز خوردها و به گزارش "رادیو فردا"، "حسین ابراهیمی"، رئیس هیئت داوری فراکسیون اصو‌لگرایان مجلس، آب‌بازی مختلط دختر و پسر را "موضوعی بااهمیت" و "فساد، مایه ننگ، زننده و هنجارشکنی" نامید و خواستار برخورد جدی و قانونی و مجازات آب‌بازان شد. "موسی غضنفرآبادی"، عضو هیئت رئیسه مجمع نمایندگان روحانی مجلس، نیز خواستار استقرار نیروی انتظامی در پارک‌ها شد و گفت: "هیچ تردیدی نیست که رواج پدیده آب‌بازی و آب‌پاشی در بین جوانان برنامه‌ریزی برخی عده برای دور کردن جوانان از ارزش‌های اسلامی و فرهنگ جمهوری اسلامی است".
اما چرا؟ چرا حکومت قدر قدرت جمهوری اسلامی که صیت آوازه اش کون و مکان را تحت تاثیر خود قرار داده است این چنین و با این شدت از آب بازی جوان و نوجوان هراسیده است؟ می خواهم از "میخاییل باختین" کمک بگیرم و بر حسب ابزار های تئوریکی که وی در اختیار ما می نهد این اتفاق را موشکافی کرده و با درک زوایای پنهان نامکشوف مستتر در این رخداد به ظاهر ساده، بهتر به درک عمق این کنش نائل آییم.
باختین در پژوهش های خود مفهومی به نام "کارناوال" را ارائه می دهد. این مفهوم که برگرفته از پژوهش های وی در باب ادبیات قرون وسطاست، به صورت کلی و به ایجاز به معنای یک خرده فرهنگ غیر رسمی ست که فرهنگ مسلط را به سخره می گیرد و به واسطه ی راه هایی چون طنز و هجو سعی در به چالش کشیدن گفتمان عبوسی دارد که لحن و لهجه ای کاملا جدی داشته و اجازه ی بروز و ظهور پادگفتمان هایی که خصیصه ای هنجارشکن دارند، را صادر نمی کند. در این اتفاق نیز، جوانان با مرامی کارناوالیستی و با ابزاری به نام بازی و خنده، سعی در به چالش کشیدن فرهنگ مسلط کرده و به نمایش خرده گفتمان هایی دست زدند که در جهت تقابلی با گفتمان رسمی قرار می گرفت و در این راه، آب بازی کردند و خندیدند. لباس های خز پوشیدند و خندیدند. آن ها در پی براندازی یک سیستم سیاسی نبودند اما خطایشان به زعم قاریان گفتمان حاکم این بود که مانند حاکمان شادی نکردند،چه که در یک گفتمان تمامیت خواه، شادی نیز کانال های مخصوص به خود را دارد و باید که "مهندسی" شود و این نیست جز این که توتالیتاریسم، "تفاوت" را بر نمی تابد. تفاوتی که می تواند نشانگر یک دنیای دیگر باشد. دگرباشی ای که "یاسا"ی گفتمان نامنعطف برقرار را، بی قرار می سازد.
باختین در ادامه ی مباحث خود به نکته ی دیگری نیز اشاره می کند. وی بر آن است که کارناوال امری جمعی ست و همین خصوصیت "عمومی" بودن کارناوال موجد این می شود که فرد در یک کلّ به هم پیوسته و هماهنگ، خود را به مثابه ی یک کل ببیند. یعنی فردیت فرد در کارناوال سویه ای جمعی پیدا می کند و این به فرد کمک می کند تا قدرت تاثیرگذاری خود را افزون ببیند و این نیست جز به این علت که سمت و سوی افراد کارناوالیست، یکی ست. این دلیل عمده ی دیگری ست که جمهوری اسلامی در برابر این مراسم تنگ نظری به خرج می دهد و در برابر تفنگ های آبپاش، از داغ و درفش مایه می گذارد. اگر من و دوستانم در حیاط خانه مان آب بازی می کردیم با هجوم پلیس مواجه می شدیم؟ جواب خیر است زیرا عمومی است که می تواند ناظران را تحت تاثیر قرار دهد و حاکمان را بترساند. پارک و خیابان، عمومی قلمداد می گردد پس باید که ویترین قرائت آیات حاکمان نیز باشد و این اصلا با شادی متفاوت دگر باشان نمی خواند و این مساله آنجا "مساله" تر می شود که فیسبوک به عنوان یک قرار گاه عمومی مجازی خارج از تیررس حاکمان، محل قرار و مدار می گردد و اتحاد مجاز و واقعیت برای نیل به ایجاد سبکی متفاوت از شادی، دل حاکمان را بیشتر می لرزاند که اگر فیسبوک قرارگاه قرار و مداری دیگر گردد و واقعیت نیز به مانند این بار در خدمت استراتژی های مجازی باشد(چنان که بود و هزینه های سنگین نیز به بار گذاشت)، چه؟
در این دست کارناوال هاست که موانع برساخته -که جامعه تحت تاثیر گفتمان حاکم در حال بازتولید آن هاست- برای ساعاتی محو می شوند و بر جای مسائل فاصله اندازی چون وابستگی طبقاتی، سن و سال شناسنامه ای، نوع جنسیت و..یک مولفه قرار می گیرد؛ "همدلی در ایجاد خنده" و این یعنی اینکه آن ها در عین برابری، یک هدف مشخص دارند؛ بازی، سرگرمی، خنده و دریک کلام "جزیی از پیچ و تاب اخم قرائت حاکم نبودن". از این روست که در کارناوال کسی به کسی نمی خندد بلکه همه به هم و با هم می خندند. "خنده ای که قانون را به تمسخر می گیرد"، قانونی سلسله مراتبی که یکی شدن را بر نمی تابد و برای حیات خود نیازمند تداوم حقوق ویژه برای بالادستی هاست. اما شادی عمومی جوانان پارک و خیابان، خود به معنی گسترش افقی یک مرام اجتماعی فارغ از همه ی مشخصه هایی ست که جامعه و حکومت به افراد بر چسب می زند.
در آب بازی و خز بازی جوانان تهرانی نیز شاهد تناقض و تعارض بالا بودیم. حکومت جمهوری اسلامی که سعی بر آن داشت و دارد، نگاه تمامیت خواه خود را درعرصه های سیاسی و اقتصادی به حوزه ی فرهنگ نیز تعمیم دهد و در این راه از عالی ترین مباحث چون علوم انسانی و لزوم تغییر نگرش در این دسته از علوم آغاز می کند، بنا به خاصیت توتالیتاریانیستی خود نمی تواند عادی ترین امور یعنی "شادی" را نیز مغفول بگذارد و از شیوه ی ادای ان چشم پوشی کند چون از این امر آگاه است که لذّتی که منطبق بر اصول وی نباشد می تواند به مثابه ی یک "رخنه" عمل کند و جوانی که به عنوان مثال در مراسم خز بازی لباس مبدل می پوشد تا ایجاد خنده کند و از این راه شادی خود را جدای از گفتمان رسمی می جوید، فردا روزی نیز می تواند، گفتمان رسمی را در حوزه های جدی تر به چالش بکشاند. جوانانی که امروز نقاب های اجتماعی را به کناری می نهند و بدون توجه به برچسب های جامعه و حکومت با هم می خندند، فردا روزی می توانند با اتحادی از جنس همدلی اشک حاکمان را نیز جاری سازند. پس باید که از همین ابتدا در محاق توقیف قرار بگیرند، که مجریان جمهوری اسلامی خوب آگاهند که از پارک عمومی تا حیاط خلوت، به فاصله ی چند کارناوال دیگر، بیشتر راه نیست.

منبع : دانشجو نیوز

۱۳۹۰ مرداد ۳۰, یکشنبه

اختلاط نوآموزان دختر و پسر در کلاس‌های پیش‌دبستانی ممنوع است! (طرح تفکیک جنسیتی کودکستانی ها )

این خبر را سرویس اجتماعی-آموزش و پرورش  ایسنا روی خروجی قرار داده است!


براساس دستورالعمل آموزش و پرورش،
فعاليت روزانه مراكز پيش‌دبستاني 5 روز در هفته است
اختلاط نوآموزان دختر و پسر در كلاس‌هاي پيش‌دبستاني ممنوع است


طبق دستورالعمل اجرايي دوره پيش‌دبستاني مدت فعاليت روزانه مراكز پيش‌دبستاني حداكثر 5/3 ساعت در روز و 5 روز در هفته است.
كلاس‌هاي پيش‌دبستاني مي‌توانند در نوبت صبح يا عصر (ترجيحاً نوبت صبح) با توجه به شرايط، نوع مركز، نياز و تقاضاي والدين تشكيل شوند و ساعت شروع فعاليت‌ها در نوبت صبح 8 الي 30/11 و در نوبت عصر 13 الي 30/16 مي‌باشد.
در اين دستورالعمل آمده است: اختلاط نوآموزان دختر و پسر در كلاس‌هاي پيش‌دبستاني ممنوع است و فقط در مراكزي كه تعداد نوآموزان به حد نصاب نرسد اين امر با كسب مجوز از آموزش و پرورش منطقه بلامانع مي‌باشد.
براساس مفاد اين دستورالعمل در مراكز پيش‌دبستاني مستقل كه تعداد نوآموزان ثبت‌نام شده كمتر از حد نصاب براي تفكيك دو گروه سني (4 سال تمام) و (5 سال تمام) است، ثبت‌نام نوآموزان 4 و 5 ساله در يك كلاس با نظر آموزش و پرورش، مشروط بر رعايت اصل اجراي برنامه‌هاي آموزشي و پرورشي ويژه هر گروه سني ‌ بلامانع مي‌باشد.
انتهاي پيام

روزه های بدون سحری دو نوجوان در کشوری که مدعی نداشتن فقیر است

سایت کلمه گزارشی از یک خانواده ایرانی به نقل خبرگزاری مهر منتشر کرده است. گزارشی پردرد از فقر حاکم بر ایران ، از پیشرفت هایی که نداشته ایم... از ترک تحصیل فرزندان... از بیکاری در جامعه... از اعتیاد ...از طلاق و گسست بنیان خانواده...
خواندن این قصه ی پر غصه به همه دوستان توصیه می شود:
هنوز هم از مقابل آن مغازه که می‌گذرد، با حسرت به آن قاب زیبا نگاه می‌کند که روی آن نوشته است “پدرم دوستت دارم” و به یاد می آورد روز پدر را که با کلی خواهش و تمنا همان قاب را از مغازه دار گرفت و گفت پولش را می‌آورم.

به گزارش خبرنگار مهر، بعد در حالی که چشمان پدرش از خوشحالی برق می‌زد، قاب را به او هدیه کرد و باز به یاد می آورد که وقتی به هر دری زد و نتوانست ۲ هزار تومان پول قاب را جور کند، مجبور شد آن را از پدرش پس بگیرد و به مغازه برگرداند.
این تصویر، یک تصویر از هزاران تصویر جای گرفته در قاب زندگی آذر ۱۶ ساله است. زندگی ای که او اصرار دارد بگوید تلخ است. درست مثل خواهر بزرگش مهناز و خواهر کوچکشان زهرا که به جز سیزده به در سال گذشته هیچ روز شیرینی در زندگیشان سراغ ندارند.
غیر از این سه دختر، مهدی پسر ۹ ساله، چهارمین و آخرین فرزند این خانه است. آنها فرزندان مردی هستند که قرار است از این پس به تنهایی این خانواده را سرپرستی و همراهی کند. همسرش سه هفته است که به خاطر نداشتن خرجی خانه را ترک کرده است.
بچه ها می گویند که بین پدر و مادرشان همیشه بر سر خواسته های مادر و نداشته های پدر دعوا بوده است. مهناز می‌گوید: تلخ ترین روز زندگیمان روزی بود که پدر و مادرمان دعوایشان به حدّی شدید شد که تمام شیشه های خانه و ظرفها را شکستند.
پدر این خانه بعد از چند سال زندگی مشترک با همسرش به درخواست او که در آذربایجان شرقی احساس تنهایی می کرد، به قم می‌آیند تا نزدیک خانواده مادر خانه باشند. امّا چنانچه او می گوید بیکاری شرایط سختی را برایشان در قم رقم زده است.
او چند سالی را به قالیبافی گذرانده است و اکنون برای آنکه روزگار بگذراند با وانت پیکانی که در اختیار دارد بار می برد.
اما این وانت هم حکایتی جالب دارد: “زنم طلاهایش را فروخت، من هم کمی پول داشتم. مجموع آنها را دادیم و این وانت را خریدیم که به نام همسرم شد. سه هفته پیش وقتی از خانه رفت سند، کارت ماشین و بیمه نامه آن را هم با خودش برد و من در سرویسهایی که می‌روم تمام تنم می لرزد که اگر به پلیس برخورد کنم حتماً خودرو را به پارکینگ منتقل می کنند.”
او مشکل کمبود سهمیه بنزین را هم مطرح می کند و اضافه می کند: “مدل ماشین پایین است و باید برای تعویض ببرم. پولی که بابت آن می دهند قطعاً همسرم را راضی نخواهد کرد و توان پرداخت اقساط وام را هم ندارم.”
آنها برای تأمین مخارج زندگی یک دستگاه قالی زده اند که بعد از رفتن زن، قالی بافی هم تعطیل شده است. چون بچه ها نقشه خواندن بلد نیستند .پدر هم احساس می کند بیرون از خانه شانس بیشتری برای تأمین مخارج خانه دارد.
آذر می گوید: صاحب کار که دستگاه قالی را آورد مادرم عینکش شکسته بود، به او گفت قدری پول بده تا شیشه عینکم را عوض کنم. ولی صاحب قالی قبول نکرد و گفت باید چند وقتی ببافی تا پولی بابت آن بدهم! و دستگاه قالی همینطور در گوشه آشپزخانه دست نخورده مانده است. آشپزخانه ای که فقط وقت افطار شاید بوی غذا را حس کند. مهناز و آذر بدون سحری روزه می گیرند. زهرا به علّت کم خونی و پدر به خاطر ضعف معده قادر به روزه گرفتن نیستند.
فقر،‌ دختر ۱۳ ساله ۲۲ کیلویی را دچار تشنج می کند
زهرای ۱۳ ساله که فقط ۲۲ کیلوگرم وزن دارد از بهترین شاگردهای مدرسه اش بوده است، اما کم خونی و گرسنگی او را دچار تشنج می کند و مجبور می شود ۲ ماه دور از مدرسه باشد.
اگر چه مسئولان و معلمان مدرسه بیشترین نقش را در مراحل معالجه او داشته اند، امّا متأسفانه همین فاصله گرفتن موجب شده است که معدل او از ۱۹ به ۱۶ سقوط کند. پدرش می گوید هنوز هم در تغذیه او دچار مشکل هستم. او ۱۰ سال است که گوشت قرمز نخریده است و اگر هر از گاهی بتواند مرغی بخرد مصرف آن در این خانواده ۵ نفره چیزی حدود ۱۰ روز طول می کشد.
خوردن کباب، جوجه، سالاد، میوه های فصل و برخی خوراکی های متداول، برای بچه های این خانه به رویا شبیه است تا واقعیت. جشن تولد، روز پدر، روز مادر، عیدی و کادو هم از واژه های نامأنوس در این خانه اند.
مسافرت به کربلا آرزوی زهرا و مهناز است و آذر می گوید: آرزو دارم امسال بعد از هشت سال بتوانم به تبریز بروم برای دیدن عمه هایم. از اهالی این خانه آذر و مهناز از طرف مدرسه به مشهد رفته‌اند و زهرا، مهدی و پدر ۴۳ ساله شان موفق به زیارت مشهد نشده‌اند. آنها ماهی یک بار به حرم می روند و آخرین حضورشان در جمکران به زمان آخرین زلزله قم بر می‌گردد.
مهناز به خاطر مشکلات مالی ترک تحصیل کرده است، امّا بقیه بچه ها امیدوارند که با شروع سال تحصیلی جدید به مدرسه بروند.
آذر از گذراندن روزهای ماه رمضان می گوید: «صبح ها ساعت ۹ از خواب بیدار می شویم، یک جزء قرآن را صبح با زائران حرم امام رضا(ع) از تلویزیون می خوانیم و همان جزء را عصر با زائران حرم حضرت معصومه(س). بقیه روز را هم در خانه به تماشای تلویزیون سپری می کنیم». آنها هر روز ساعتی را به دیدن مادرشان می روند و بخشی از روزشان را هم به گریه می گذرانند.
آنها در پاسخ این سئوال که به سینما یا شهر بازی نمی روید فقط می خندند. از مهناز میپرسم به پارک نزدیک خانه تان هم نمی روید؟ در جوابم می گوید: “این پارک پر از معتاد است” آنها انشعاب برق هم ندارند. روشنایی خانه شان به خاطر برقی است که از سر تیر گرفته اند! و بیم آن دارند که هر لحظه توسط مأموران اداره برق قطع شود.
متأسفانه امید آنها به زندگی وامیدشان به آدمها زودتر از برق خانه شان قطع شده است و در نگاهشان روزنه ای رو به آینده دیده نمی شود.
کاش کسی امید را به اهل این خانه هدیه کند…

۱۳۹۰ مرداد ۲۶, چهارشنبه

افزایش بحران های اجتماعی در ایران ( خودکشی ، مواد مخدر و ایدز)

روزنامه شرق در گزارشی به افزایش آمار خودکشی و استفاده از مواد مخدر در کشور پرداخته است.بجاست که مسئولین بدانند عمده ترین دلیل افزایش این بحران های اجتماعی ، عدم وجود نشاط و شادی در جامعه، خفقان سیاسی و اجتماعی و سرکوب مردم به هر بهانه ی ممکنه است.بنابر این مسئولیت مستقیم افزایش این بحران های اجتماعی به دوش آنها می باشد. بر طبق این  گزارش، روزانه حدود 10‌نفر در ايران خودكشي مي‌كنند و بررسي‌هاي آماري نشان مي‌دهد كه در يك سال، از هر صدهزار نفر حدود شش نفر خودكشي كرده‌اند. ( آمار سازمان پزشكي قانوني) 


در این میان رييس سازمان پزشكي قانوني كشور آمار دقيقي از كودك‌آزاري ندارد!، همچنين آمار دقيقي از اسيدپاشي هم ارايه نمي‌دهد و اعلام آمار تجاوز را نيازمند پژوهش مي‌داند.او در نشست خبري خود با بيان اينكه آمار خودكشي در سه ماهه نخست سال‌جاري نسبت به مدت مشابه سال قبل 4/9 درصد افزايش داشته است، گفت: از سه ماهه نخست سال‌جاري 952 نفر در كشور خودكشي كرده‌اند كه از اين ميان 274 نفر زن و 678 نفر مرد بوده‌اند.
او به خودكشي 870 نفر در سه ماه نخست سال گذشته اشاره كرد و افزود: در سه ماه اول امسال اين آمار 9/4درصد افزايش داشته است. به گفته رييس سازمان پزشكي قانوني در سال 88، سه‌هزار و 122مورد خودكشي و در سال 89، سه‌هزار و 649 مورد خودكشي گزارش شده كه نشان دهنده افزايش 17درصدي خودكشي در سال 89 نسبت به سال 88 است. شجاعي، البته آمار ديگري هم ارايه كرد. آماري از مرگ بر اثر سوءمصرف موادمخدر.

همچنین در  سه ماهه نخست سال گذشته 942 نفر بر اثر سوءمصرف موادمخدر جان خود را از دست داده و اين در حالي است كه در سه ماهه نخست سال‌جاري 947 نفر بر اثر سوءمصرف موادمخدر جان باختند.

امار مبتلایان به ایدز هم نا امید کننده تر می نماید.دکتر سید‌احمد علی‌نقی، پژوهشگر مرکز تحقیقات ایدز ایران هم آمار رسمی مبتلایان به ایدز در ایران ۲۲ هزار نفر عتوان کرده بود و بنابراین برآورد آمار واقعی حدود ۱۰۰ هزار نفر است. ( بر اساس فرمول‌های سازمان بهداشت جهانی در تمام کشورهای جهان آمار مخفی از ایدز وجود دارد که به دلایل زیادی از جمله انگ و تبعیض خودشان را معرفی نمی‌کنند. براساس این فرمول در ایران نیز تخمین آن‌ها حدود ۵ برابر مقدار ثبت شده است )


پی نوشت:
فرويد: در خشم، آدم‌ها آرزو دارند كسي را بكشند يا به عامل ناكامي آسيب برسانند و اگر نتوانند خودشان را مي‌كشند

۱۳۹۰ مرداد ۲۵, سه‌شنبه

۱۳۹۰ مرداد ۲۴, دوشنبه

اشکان ذهابیان چند روز آینده آزاد می شود


به گزارش جرس مقامات قضایی وعده داده اند که اشکان ذهابیان طی چند روز آینده آزاد می شود.

اشکان ذهابیان، دانشجوی رشته شیمی محض دانشگاه فردوسی، مشهد، در دوران تحصیل در دانشگاه، از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی و علوم پزشکی مشهد بود. به علت فعالیت های دانشجویی ابتدا در سال 87 به مدت یک ترم از تحصیل محروم شد. وی در ایام انتخابات ریاست جمهوری سال 88، عضو ستاد مهدی کروبی بود و تنها 4 روز پس از انتخابات توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد. بار دیگر در حوادث 13 آبان (روز دانش آموز) سال 88 به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به واسطه تشکیل انجمن های اسلامی شمال کشور بازداشت شد. اشکان ذهابیان در شعبه صد ویک دادگاه انقلاب شهرستان بابل به صورت غیابی به شش ماه حبس تعزیری محکوم شد. این فعال دانشجویی که در روز دوشنبه دوازدهم اردیبهشت سال جاری در پی درخواست اداره اطلاعات برای اجرای حکم شش ماهه خود به اداره اطلاعات ساری مراجعه کرده بود، در همان محل بازداشت شد.  او هم اکنون نیمی از دوران محکومیت خود را گذرانده و طبق قوانین سازمان زندان ها باید آزاد گردد.


پدر اشکان ذهابیان با بیان اینکه طی یکی و دو روز دیگر اشکان باید آزاد گردد به "جرس" می گوید: "الان اشکان  در بند عمومی نگهداری می شود و ملاقات کابینی با او داریم. حالا به ما وعده داده اند که با عفو مشروط طی یکی و دو روز دیگر اشکان را آزاد می کنند. خوب الان اشکان نیمی از حبس خود را کشیده و از نظر قانونی قطعا باید "آزاد" شود. دادستان و وزرات اطلاعات و رئیس زندان اینطور به ما گفته اند که دارند تلاش می کنند که اشکان آزاد شود. پناه بخدا! ببینیم چه می شود ما تلاشمان را کردیم و آقایان هم قول آزادی او را داده اند، انشالله که هر چه زودتر اشکان آزاد شود. ما با صداقت با اینها صحبت کردیم همه گفتگوهایی که داشتیم با صداقت بودیم انشالله که آنها هم به وعده خود عمل کند و طبق قانون اشکان را آزاد کنند."
گفتنی است در طی مدت سومین بازداشت اشکان ذهابیان بارها خانواده وی تهدید به عدم اطلاع رسانی در خصوص وضعیت فرزندشان شدند و مادر اشکان در اثر این فشارها یکبار به بیمارستان منتقل شد.

پدر اشکان ذهابیان با اشاره به دردها و دلتنگی های خود و همسرش ادامه می دهد: "از حال و روز خودمان چه بگویم! من خودم ناراحتی قلبی دارم و مادرش ناراحتی اعصاب و خیلی بی تابی می کند. خوب جگرگوشه امان در زندان است. کسانیکه فرزند دارند می دانند من چه می گویم و چه دردی می کشم. خوب چه کاری جز تحمل می توانیم بکنیم. هر وقت که به ملاقاتش می رویم و برمی گردیم تا دو روز حالمان بد است. وقتی حال و روحیه اشکان را می بینیم مادرش افسرده می شود و غصه می خورد حالا من باز با این قضیه یکجوری کنار آمدم و تحمل می کنم اما مگر یک مادر می تواند جگرگوشه اش را در آن وضعیت ببیند و تحمل کند."

این پدر رنج دیده در پایان از همه کسانیکه طی این روزهای سخت نسبت به اشکان و خانواده اش لطف داشته اند، تشکر می کند و می گوید: "من آدم سیاسی نیستم اما می شنوم که می گویند مثلا در این رسانه نسبت به وضعیت اشکان ابراز نگرانی کرده  یا در فیس بوک برای آزادی اش دعا می کنند یا کمپین آزادی برایش تشکیل داده اند یا پیامها و محبتها و ابراز همدردی های دیگر. ما هم دست بدعا می بریم تا همه زندانیان بی گناه آزاد شوند. نه تنها اشکان بلکه همه زندانیان آزاد شوند آنها همه فرزندان و عزیزان ما هستند."

گفتنی است، اشکان در بهمن ماه سال 88 در حالیکه همچنان در تعلیق از تحصیل به سر می برد، سرانجام بنا به نظر وزارت اطلاعات از تحصیل محروم و در نهایت در حالیکه 109 واحد را گذرانده و تنها 24 واحد (معادل یک ترم) از تحصیلش باقی مانده بود از دانشگاه اخراج شد. 

۱۳۹۰ مرداد ۲۳, یکشنبه

مهدی خزعلی پس از 25 روز اعتصاب غذا آزاد شد

دکتر مهدی خزعلی روز گذشته پس از تحمل 25 روز اعتصاب غذا از زندان سرافرازانه آزاد شد و با نوشتن این متن در وب سایت خود آزادایش را اعلام کرد.
مومن از پاره های آهن سخت تر و استوارتر است، آهن را چون در کوره آتش بری تغییر می کند، اما مومن اگر کشته شود و زنده شود و باز کشته شود، هرگز تغییری در باور استوارش پدید ناید! "
به گفته اعضای خانواده شرایط روحی وی بسیار عالی و از نظر جسمی بسیار ضعیف شده است. او به قید وثیقه آزاد شده است و قرار بود روز سه شنبه به دادگاه برود که  احتمالا زمان دادگاهش به تعویق خواهد افتاد.

۱۳۹۰ مرداد ۲۲, شنبه

مقاومت خاموش


 انسان مثل رودخانه است؛هرچه عمیق ترباشد؛آرام ترمی شود. «منتسکیو»
طرح مسئله:
بعداز دستگیری دوتن ازرهبران جنبش سبز؛ جامعه ایران “سیاست مقاومت خاموش ” رابرگزید . ریشه این سیاست چیست؟ چرا مردم کنش سیاسی فعال نشان نمی دهند ؟ همه به خانه رفتند؛ آیا نظام موفق شد مخالفان را خاموش کند؟ یا مقاومت پنهان ؛ همچنان ادامه دارد؟ چه شرایطی جنبش را وادار به چنین سیاستی کرد؟ چرا مردم ایران؛ آرام تر شدند؟ آیا این روش ؛ نشانه ” عقلانیت سیاسی” مردم ایران است یا تدبیر نخبگان جنبش یااراده تحمیلی حکومت؟ هدف مقاله این است ؛ جامعه ایران با توجه به تجربه صد سال مبارزه؛ این سیاست را انتخاب کرد؛ ابتداء به سابقه تاریخی صدساله مقاومت خاموش درایران می پردازیم تانشان دهیم سیاست امروز ما محصول تجربه دیروز ماست؛ زیرا سرگشتگی امروزما ؛ریشه دررنج های دیروزما دارد وملت ما درفرایند تمرین وتجربه دموکراسی تازیانه های فراوانی ازاستبداد راتحمل کرد. وهزینه مقاومت ها رانیز پرداخت کرد.با قرائت چکیده ایی ازمتون تاریخی؛درصدد باز شناسی؛بازبینی وکالبد شکافی آن می باشیم.
مرحله اول مقاومت خاموش:
جامعه ایران قرنها خسته از” کهنه استبداد وطن”؛ خاموش بود . سالها استخوان در گلو داشت اما قدرت فریاد نداشت ؛ تمام اراده عمومی وابسته به شاه بود اما دردوره قاجارکه “عصربی خبری ” شاهان بود ولی” عصر بیداری” ایرانیان نیز بود.آغاز بیداری؛ پایان رهایی بود ومقاومت خاموش به انقلاب مشروطه ختم شد.
مرحله دوم مقاومت خاموش:
بعدازمشروطه رهایی از استبداد ؛ بسیار کوتاه بود. دوباره با حاکمیت استبداد رضاشاهی ؛ جامعه ایران ۱۶سال به خاموشی گرایید وفرخی یزدی وعشقی نفرت سکوت غم آلود راسردادند کسی را تحمل مقاومت نبود؛ اما موج دوم بیداری ایرانیان درشهریور۱۳۲۰/ با فرصت داخلی (سقوط رضاشاه) وفرصت بین الملی ( جنگ دوم جهانی) مقاومت خاموش را شکست.میوه آن بیداری ؛ملی شدن صنعت نفت بود.
مرحله سوم مقاومت خاموش:
بعداز کودتای ۲۸ مرداد؛فصل دیگری درحیات سیاسی ایران گشوده شد اما دیری نپایید دوباره ایرانی ۱۰ سال مقاومت خاموش را درپیش گرفت وشب زمستانی را چنان باور کرد که امیدی به صبح سحر نداشت.(مانند شعرزمستان اخوان ثالث )ودر ۱۵ خرداد؛ خروشید اما طولی نکشید دوباره صدای ملت را خاموش کردند.
مرحله چهارم سیاست خاموش:
بعداز ۱۵ خردادسال ۴۲؛همه در سکوت وسکون سایه شب ؛به خاموشی می گذاراندند وهیچ خورشیدی پرده سیاه شب را نمی درید؛ ازدل آن؛ “فرهنگ انتقام” شکل گرفت؛ مهندس بازرگان دردادگاه خطاب به حکومت گفت :”بعدازما؛ جوانان دیگر از زبان مسالمت آمیز با شما سخن نمی گویند” از دل مقاومت خاموش این دوره گروههای چریکی بیرون آمدند چون نفرت تمام وجود نسل دهه ۴۰ و۵۰ را فراگرفته بودکه حکومت راهی جزء انتقام وخشونت نگذاشت .وخروس تجربه وقت خواندن را اعلان کرد ؛بعداز ۱۵ سال خشم ونفرت؛ انتقام دوران خاموشی؛به انقلاب خونین ۵۷ منجرشد.
مرحله پنچم مقاومت خاموش:
بعداز ۲۲بهمن تا دوران اصلاحات ۲۰ سال به علت شرایط جنگ داخلی وخارجی وترمیم خرابی پس ازجنگ؛ مردم تحمل وسکوت کردند؛ صبوری وشکیبایی به خرج دادند تا شعارهای انقلاب تبدیل به واقعیت شود؛ امامطالبات ونیازهای مردم هرروز انباشته تر شده بود.تا دوم خرداد سررسید وخاتمی با روحیه اخلاق مدارانه ومسالمت آمیز خویش اندکی از مطالبات معوقه مردم را باز خواست ؛ این دوره باهزاران موانع ومشکلات وبا تلخی فراوان وتحمل بیش از اندازه خاتمی وشیرینی اندک به پایان رسید.


مرحله ششم مقاومت خاموش:
آغاز دوران طلایی رهبری نظام بود ؛ چون به گفته او: “درصدسال اخیر دولتی همانند احمدی نژاد نیامد.” حکومتی خالص وناب که به حکومت ولایی معروف شد. اوج سرکوب؛ فشار؛ اعدام؛ فرار نخبگان وسرمایه ازکشورآغاز گردید ؛ بازمردم استخوان درگلو؛ فریاد درسکوت را تجربه کردند. ۲۲خرداد آتش بیداری راشعله ورتر وآگاهی ملت را برافروخت وبیش ازهر زمانی بی تاب تر وسرکش تر کرد؛زیرا هم پیروزی ملت را به شکست تبدیل وهم او را تحقیر( خس وخاشاک نامیدند)کردند بقول ماکس وبر :”هر ملتی شکست را می پذیرد اما تحقیر را هرگز”؛ چون تحقیر همراه با طغیان بی پایان همراه خواهد بود.
نتیجه :
اما چرا جامعه ایران دراین مقطع سیاست مقاومت خاموش را انتخاب کرد؟ ودرنتیجه این فضا؛ منجر به جدال نهفته وکم شدت گردید. البته حکومت این نیروی خاموش را بی اراده ؛بی سر؛ وبی هدف و رها شده می داند؛ ولی مردم ایران به مرحله ایی از “خرد دموکراتیک” ؛خرد تجربی و”عقلانیت سیاسی” رسیدند تا پنچ دوره گذشته را بازخوانی کنند دوباره اشتباهات گذشته را تکرار نکنند؛ چون اشتباه را تصحیح نکردن؛ خود اشتباه دیگری است؛ تجربه مردگان؛ چشم های زندگان راباز کرد ومعایب نسل گذشته ؛معلمان امروزماشدند. ملت ما ؛ هم تجربه دیروز وهم تجربه دیگران ؛انباشت وپیوند همه آنها دردنیای بهم پیوسته(جهان ارتباطات) را بازیابی می کند ومدتی به تامل وتعمق می پردازد تا مجبور به بازتولید اشتباهات گذشته نشود و تکرار آن برش های تاریخی (۵مرحله قبل) هزینه فراوانی برملت ایران تحمیل کرده است لذا این دوره با توجه به تجربه گذشته باید کمتر خطا کند و”هزینه وفایده عمل سیاسی ” را بررسی کند.
ملت ایران براساس صد سال تجربه دموکراسی خواهی وشکست های مکرر؛ امروز آرام تر شده است چون عمیق تر گردید؛ اما اگر آرام شد ازوضع موجود راضی نیست؛بلکه او باتجربه تر از دیروز شده است؛ سکوت او پراز فریاد است وسکوت پرمعنای او درانتظار شرایط مناسب وکم هزینه تر اما پرفایده تر؛ برای بیان مجدد مطالبات انباشته شده ۳۳ساله حکومت اسلامی است ونظارگر تحولات بین المللی ومنطقه ایی است تا راه آینده را کم خطر تر کند ؛ لذا پایان جنبش خاورمیانه وآفریقا؛ ( تونس؛مصر؛ بحرین؛لیبی وسوریه ..) آغاز جنبش جدید دموکراسی درایران است.
رهبران جنبش سبز باتوجه به برخورد جمهوری اسلامی با مخالفین دردهه ۶۰ وبویژه عاشورای ۸۸؛ خردمندانه مردم را از مبارزه بدون خشونت ترغیب کردند تا بهانه سرکوب را ازحکومت بگیرند وجوانان را به قربانگاه نظامیان بی رحم نبرند؛این رفتار؛نشان از “خرد سیاسی نخبگان” سبز می باشد؛ اما نکته مهم این است که نباید مقاومت خاموش تبدیل به “بی عملی سیاسی” گردد.لذا فعلآ سیاست عمومی مردم “مقاومت خاموش” است تا مدتی به تعمق وبازخوانی تجربه گذشته بپردازد وباتوجه به تحولات منطقه وبحران اقتصادی داخلی؛ راه برون رفت راپیدا خواهد کرد ومقاومت خاموش تبدیل به مقاومت علنی خواهدشد.هر چند تجربه نشاط آور دموکراسی درفرایند تاریخ چندین بار به خمودگی وخاموشی گرایید وسردرآستین خستگی وخفتگی فرو رفته بود اما تجربه صد سال پشتوانه آینده اوست تا به دموکراسی پایدار برسد.جنبش بعدی باید آخرین کلیدباشد که قفل دموکراسی درایران را بازکند.

احمد میری ( به نقل از سایت میهن - www.mihan.net )

۱۳۹۰ مرداد ۲۱, جمعه

قلب ما برای شما می تپد

درود به مردم شجاع سوریه ، چه می توان گفت در مقابل این عزم راسخ برای برکندن دیکتاتوری اسد!
قلب ما برای شما می تپد

۱۳۹۰ مرداد ۱۹, چهارشنبه

ای وارثان خون شهیدان بی شمار ، با خون پربهای شهیدان چه می کنید ؟

به گزارش کلمه یکی از زندانیان سیاسی حامی جنبش سبز ایران که اکنون در بند ۳۵۰ زندان اوین محبوس است، شعری را خطاب به مردم مبارز سوریه که این روزها سرسختانه برای دستیابی به دمکراسی و آزادی مبارزه می کنند، سروده و در حالی که دولتمردان سوریه بیرحمانه مردم را به خاک و خون می کشند، به آنان تقدیم کرده است .این شعر با عنوان " پرچم سبز قیامتان" در پایین آمده است :


پرچم سبز قیامتان

ای مردم دمشق
ای ساکنان حمص
ای اهالی لاذقیه و درعا و بانیاس
ای مردم حما
ای آشنای ما
ای شام
ای دلیر
ای کشور قیام
پیغام ما زمشهد و تهران و اصفهان
از مرکز تمدن ایران باستان
و زمحبس اوین
«پیغام پایداری و رمز مقاومت»
فرمان قتل عام شما داده مستبد
اینک اسد نظاره گر جنبش شماست
اکنون چه می کنید ؟
تسلیم یا قیام ؟
ای وارثان خون شهیدان بی شمار
با خون پربهای شهیدان چه می کنید ؟
با ضجه های مادران شان چ
ه می کنید ؟
آیا فریب دشمن خونخوار می خورید ؟
آیا فریب مرد ستمکار می خورید ؟
آیا به قاتلان مردان پاکباز
پاداش داده و تسلیم می شوید ؟
اینک دو انتخاب
در پیش رویتان
«تسلیم یا قیام »
هیهات بر شما که به تسلیم تن دهید
یک ذره پایداری
لختی مقاومت
اینک نسیم فتح وزیدن گرفته است
از تونس و طرابلس
از شرق تاغرب
از جده تا دمشق
ما هم که پیر عرصه پیکار بوده ایم
هرگز به زیر بار ستمگر نرفته ایم
ما نیز چون شما
چشم انتظارلحظه فتح خجسته ایم
پیروزی شما مقدمه فتح ما بود
در انتظار فتح شما نشسته ایم
اینک صدای پای ظفر می رسد به گوش
اینک سفیر فتح شما می رسد زراه
در اهتزاز باد
پرچم سبز قیامتان
زندان اوین-بند ۳۵۰-زندانی سیاسی حامی جنبش سبز

ترجمه عربی :پرچم سبز قیامتان
من اسیر سیاسی فی ایران تقدم الی شعب السوری البطل
یا شعب دمشق
یاسکان حمص
یا اهل لاذقیه و درعا و بانیاس
یا شعب حما
یا معروف لنا
یا شام
یا بلد الثوره
ایها البطل
رسالتنامن مشهد و طهران و اصفهان
من مرکز ایران حضاره القدم
و من محبس اوین
رساله استقامه و دعوه مقاومه
ان باقتلکم الدیکتاتورقد امر
و الان الثعلب نظار حراکلم
ماذا الان تفعلون
«استسلام ام القیام»؟
یا وارثین دما شهدا لاحصادلها
فی دم الشهدا الثمین ماذاستفعلون ؟
فی ضجیج امهات ماذاستفعلون ؟
هل حیله العدو المصاص للدما
و هل بخدعه الرجل الظالم تخدعون؟
هل لقاتلال رجال الاصفیا
تستسلمون ؟و تکافئون ؟
ها و خیارین امام عیونکم
«استسلام ام القیام ؟»
و هیهات ان للاستسلام تخصعوا
ذره استقامه
قلیل مقاومه
هانسمه الفتح الان قادمه
من تونس و طرابلس
من الشرق و من الغرب آتیه
و نحن الشائبین فی ساحه الصراح
تحت ضغط الظالم لسنابخاضعین
نحن ایضا کما کم
عین علی ساحه الفتح السعید و ناطرین
ان انتصار کم
مقدمه فتحنایکون
و الان قدم صوت الظفر لاذن قد وصل
و الان فتحکم السفیر من المسیر قد وصل
فی اهتزاز ریح
حضرا رایه قیامکم قد وصل
من اسیر سیاسی فی ایران-تهران -اوین
بدون دیدگاه

۱۳۹۰ مرداد ۱۶, یکشنبه

بیستمین روز اعتصاب غذای دکتر مهدی خزعلی در اوین


به گزارش تحول سبز، مهدی خزعلی وبلاگ نویس منتقد دولت روز گذشته طی تماس تلفنی کوتاه با خانواده اظهار داشته که همچنان در بند ۲۰۹ زندان اوین به سر می برد و همچنین از اعتصای غذای خود طی این مدت خبر داده است.
بر اساس گزارش رسیده، وی به خانواده خود در در این تماس تلفنی کوتاه اظهار داشته که همچنان به اعتصاب غذای خود ادامه خواهد داد. و طی این مدت نیز علاوه بر ضعف جسمانی شدید نزدیک به ۱۰کیلو کاهش وزن داشته است.
با توجه به بیان صریح دکتر خزعلی در دادگاه به قاضی خود مبنی بر تصمیم خود بر اعتصاب غذا و ادامه آن تا سر حد مرگ و رفتار مسئولین زندان اوین با موارد مشابه نگرانی ها از وضعیت دکتر خزعلی بیش از گذشته شده است. چراکه مسئولین زندان اوین نسبت به اعتصاب غذای زندانیان هیچگونه احساس مسئولیتی را متوجه خود ندانسته و از اقدامات پزشکی نیز در این زمینه ممانعت به عمل می آورند.
شایان ذکر است، مهدی خزعلی پس از بازداشت خود و زمانی که جهت تبدیل قرار وثیقه به بازداشت موقت به دادگاه منتقل شده بود خطاب به قاضی خود اظهار داشته بود که در اعتراض به این رفتارها و ضرب و شتم خود در زمان بازداشت دست به اعتصاب غذا خواهد زد. وی صراحتا به قاضی خود گفته بود: تو نوچه وزارت اطلاعات هستی. با آنکه گردنم ورم کرده و شکسته، تقاضای درمان نمیکنم و از امروز اعتصاب غذا میکنم و جنازه ام را بر دوشتان میگذارم.
بر اساس آخرین گزارش ها خانواده وی روز پنج شنبه نیز با وی ملاقاتی را نیز داشته است.بیست روز از اعتصاب غذای او می گذرد و جان او به شدت در معرض خطر قرار گرفته است.
همچنین دیروز جمعی از دانشجویان دانشگاه آزاد به همراه “دکتر محمد نوری زاد” به دیدار خانواده دکتر مهدی خزعلی رفته بودند که در این دیدار  همسر مهدی خزعلی ضمن ابراز نگرانی از عوارض اعتصاب غذا و عزم این فعال مدنی برای ادامه اعتصاب گفت: وی دچار کاهش وزن محسوس و ضعف شدید شده و در ملاقات با خانواده اعلام کرده که تا برآورده شدن خواست ها دست از اعتصاب غذا نخواهند کشید. وی در ملاقات گفت:«مگر خون من از خون سید الشهدا رنگین تراست. ….تا پای جان می ایستم.»
همسر خزعلی با اشاره به دیدار مهدی خزعلی در زمان آزادی با برخی از مراجع افزود: “ایشان برای اعتصاب از برخی مراجع فتوا گرفته بود مبنی بر اینکه اگر اعتصاب تنها راهی است که می شود به وسیله آن اعتراض کرد عیبی ندارد.”
وی در ادامه با اظهار نگرانی از سلامت همسرش گفت: چون در دستگیری ۲ سال قبل هم خزعلی اعتصاب غذا کرده بود و دچار زخم معده شدند ممکن است این بیماری دوباره برگردد و معده اش دوباره خونریزی کند.
او گفت: مهدی خزعلی معتقد است که به ناحق بازداشت شده است و تنها عقایدش رو می نوشت و حرفها و نوشته هایش بیهوده و تحت تاثیر جو نبود بلکه به حرفهاش اعتقاد کامل داشت. وی اظهار داشت بیشتر فشار ها به خاطر نوشته ها و وبلاگ ایشان هست و اینکه عنوان شده است که تنها راه برای اینکه جلوی نوشتن وی را بگیرند زندان و بازداشت است.

۱۳۹۰ مرداد ۱۵, شنبه

بازداشت کوهیار گودرزی و مادرش در کرمان

به گفته دوستان نزدیک کوهیار گودرزی،هفته گذشته کوهیار و به همراه مادرش (پروین مخترع )بازداشت شده اند.مادر کوهیار در شهر کرمان بازداشت شده و الان در بازداشتگاه نامعلومی در کرمان بسر می برد. از محل نکهداری کوهیار گودرزی هم اخباری در دست نیست و  دوستان و نزدیکان وی هیچ خبری از بازداشتگاه او ندارند و این در حالیست که  نیرو های امنیتی قبلا بارها تحدید کرده بودند که مادر کوهیار و او را بازداشت خواهند کرد.گفتینست علت بازداشت این فعال حقوق بشر و مادرش هم اعلام نشده است .


کوهیار گودرزی فعال حقوق بشر ، وبلاگ نویس ، روزنامه نگار و از دانشجویان دانشکده مهندسی هوافضا دانشگاه صنعتی شریف بوده و از فعالین دانشجویی و حقوق بشر است.وی از جمله افرادی بود که در جریان اعتراضات پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم و هنگامیکه برای شرکت در مراسم تشییع آیت‌الله منتظری عازم قم بود در ۲۹ آذر بازداشت شد و ماهها در زندان و تحت فشار قرار داشت.

۱۳۹۰ مرداد ۱۴, جمعه

اجرای حکم شلاق معلم ساروی به دلیل شرکت در حوادث بعد از انتخابات


حکم شلاق سیاوش اسلامی عضو هیات مدیره کانون صنفی معلمان ساری با حکم قضایی یک روز پیش از شروع ماه رمضان به اجرا در آمد.
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، این فعال صنفی معلمان به اتهام اخلال در امنیت کشور به دلیل شرکت در حوادث بعد از انتخابات به یک سال زندان و۷۴ ضربه شلاق محکوم شد، این حکم در دادگاه تجدید نظر به ۳۷ ضربه شلاق تقلیل یافت.
وی در آخرین روز ماه شعبان و درحالی که روزه بود به دایره اجرای احکام ساری منتقل و حکم مذکور در مورد ایشان جاری شد.
سیاوش اسلامی حدود ۲۴ سال سابقه خدمت دارد و بامدرک فوق لیسانس (علوم سیاسی) در دبیرستان‌های شهر ساری به تدریس معارف اسلامی مشغول است.

امید واریم که دیگر شاهد این برخورد های زننده با این قشر زحمت کش جامعه که بیشترشان هم زیر خط فقر بسر می برند نباشیم.
البته باید اشاره کرد که متاسفانه این نوع برخوردها نسبت به معلمان کشور، بیش از پیش قوت گرفته است و موید این موضوع است که برخی از مسوولان جمهوری اسلامی برخلاف ادعاها  نه تنها کوچکترین حرمتی برای جامعه ی معلمان قائل نیستند بلکه سخت گیری های بیشتری نسبت به این قشر در مقایسه با سایرین روا می دارند. لازم به توضیح نیست که معلمان همواره مورد اعتماد و احترام مردم بوده و این جنس برخورد ها تنها به سیاه تر شدن چهره دستگاه قضایی می انجامد.

۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

پس از 27 ماه یکی از شریف ترین مردان ایران به مرخصی آمد.


پس از 27 ماه ، یکی از شریف ترین مردان ایران به مرخصی آمد.
به گزارش صفحه فیس بوک احمد زید آبادی، این زندانی سیاسی دقایقی پیش و پس از تحمل بیش از بیست و هفت ماه زندان برای اولین بار به مرخصی آمد.

او همان کسی است که در سخت ترین شرایط گفت:"زندگی به اندازه ای زیباست که همه چیز را می توان قربانی آن کرد، مگر شرافت را، که عزیزتر و زیباتر از زندگی است و لایق آنکه زندگی را قربانی آن کرد.این اصل اساسی زندگی من است و هر کس لحظه ای در این باره تردید کند هرگز مرا نشناخته است."



بازخوانی نامه نامه شیخ مهدی کروبی به احمد جنتی (از مهندسین کودتای انتخاباتی۸۸ )

دوسال پیش در چنین روزهایی مهدی کروبی با انتشار نامه ای خطاب به احمد جنتی نوشت : عده ایی به ریاکاری، دغل بازی، عوام فریبی، آدم کشی، دین فروشی و زاهد نمایی شهره آفاق گشته اند که  بدون شک جنابعالی اگر از مصادیق بارز آنها نباشید جاده صاف کن آنان برای دستیابی به اهدافشان بوده اید...
باز خوانی این نامه شجاعانه  را به همه دوستان توصیه می کنیم:

مشروح کامل این نامه بدین شرح است:
بسمه تعالی
 آیت الله آقای حاج شیخ احمد جنتی
دبیر شورای نگهبان و امام جمعه موقت تهران
باسلام
 طبق اخبار و گزارشات منتشره از سوی برخی خبرگزاری ها و سایت های خبری، جنابعالی اخیراً به مناسبت تولد حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف در مسجد جمکران قم سخنرانی سیاسی مبسوطی داشته اید و از اجتماع خالصانه و بی ریای مذهبی مردم مسلمانی که صرفاً با انگیزه های عقیدتی و جهت توسل و اظهار ارادت به حضرت حجت علیه السلام در آن مکان گرد آمده بودند، بدترین نوع سوء استفاده را کرده و با تکیه بر قدرت و مصونیت خیالی از پاسخگویی به آنچه می بافید مطالبی واهی، بی سند و تفرقه افکنانه را مطرح کرده و به آتش اختلافی که خود افروخته اید نفت نفرت و نفاق پاشیده اید.در این میان آنچه علاوه بر تهمت ها و افتراهای نخ نما و تکراری شما به یاران امام خمینی و مدافعان حقوق اساسی ملت و قاطبه ی آزادگان و آزادی خواهان تازگی داشت آن بود که گفته بودید: « من سندی را بدست آوردم که آمریکائی ها یک میلیاردلار از طریق افراد سعودی که هم اکنون عامل آمریکا در کشورهای منطقه هستند به سران فتنه دادند و همین سعودی ها که به نمایندگی آمریکا صحبت می کردند، گفتند اگر توانستید نظام را منقرض کنید تا پنجاه میلیارد دلار دیگر هم می دهیم، اما خداوند این فتنه را به دست بندگان صالحش خاموش کرد».
آقای جنتی آنچه را شما فتنه می نامید و برایش سر و دست و پا می تراشید، انتخاباتی بود که طبق معمول توسط شما و اتاق های فکر هدایت کننده ی امثال جنابعالی در شورای نگهبان و وزارت کشور و … مهندسی شد تا در شکلی ظاهرالصلاح مطلوب مهندسان انتخابات را فراهم آورد. اما برخلاف انتظار و بر سیاق قاعده ی (( … والله خیرالماکرین)) تدبیر شما بند نمایان و دیگر اربابان قدرت کارساز نیفتاد و آش شوری که با تعجیل به کام ملّت فرو ریختید آنان را برآشفت و کاسه و کوزه بساط انتخابات فرمایشی شما را برهم ریخت. شما و دیگر طراحان ومهندسان سناریوی انتخاباتی نیز با کمال ناباوری و علیرغم ادعاهای پوشالی تمکین به رأی مردم اعتراض آنان را با شدیدترین وجه و بی رحمانه ترین شکل ممکن سرکوب کردید. بعد هم در اوج وحشت از خشم مردم ژست پیروزی گرفتید و برای تکمیل پروژه های خویش دادگاههای نمایشی برگزار کردید تا بقایای هر صدای اعتراضی را به سکوت کشانده و مهر خاموشی بر گورستانی که خیالش را در سر پرورانده اید بنشانید. این روش استناد و صدور حکم متأسفانه همان روشی بوده است که بر اساس آن سال هاست بسیاری از فرزندان صالح این ملت را از دستیابی به حقوق خویش مثل انتخاب کردن و انتخاب شدن محروم کرده است چون آنان نیز طبق همین نوع گزارشات همواره ردّ صلاحیت شده اند.
با این همه و پس از گذشته یکسال و اندی از آن ماجرا هنوز هم از آنچه کرده و پاسخی که دریافت کرده اید خواب خوش ندارید و هر آن در پی یافتن مستمسکی هستید تا نتایج خیالی که بافته و خلاف واقعی که ساخته اید را بر خود هموار سازید.
آقای جنتی در فرهنگی که شما پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم خلق کردید اگرچه گروهی را فتنه گر خواندید که اکثریت ملت ایران بودند و برای آنها سرانی را قلمداد کردید که حتماً مهدی کروبی هم از جمله ی آنهاست ولی در همان قاموس که خوشبختانه در میان ملّت به درستی شناخته شده است عده ای نیز به ریاکاری، دغل بازی، عوام فریبی، آدم کشی، دین فروشی و زاهد نمایی شهره آفاق گشته اند که بدون شک جنابعالی اگر از مصادیق بارز آنها نباشید جاده صاف کن آنان برای دستیابی به اهدافشان بوده اید.
اگر من فتنه گرم، چون معترضم؛ شما نیز شریک دزدان رأی مردم و نارفیق این قافله اید. چون ردپای اعمال نابخردانه شما در پس همه ی حوادث قبل و بعد از انتخابات مشهود است. و متأسفانه همه جا علیه مردم و به نفع جریان خشونت گرای سرکوب گر. امّا این بار به اتهام بهتانی که به سران به قول خودتان فتنه !! زده اید که از سعودی ها پول گرفته اند تا نظام را منقرض نمایند از شما اولاً شکایت می کنم آن هم در محاکم جمهوری اسلامی، اگرچه امیدی به رسیدگی ندارم. و ثانیاً این نامه را می نویسم که بدانید به آنچه گفته اید اعتراض دارم و همین جا از شما می خواهم که در این مورد هر دلیل و مدرک و سندی دارید افشا کنید وگرنه دروغگویی و رسوایی بیش از پیش شما را آشکارا و در هر کوی و برزنی و با هر روشی که ممکن باشد جار خواهم زد.
در پایان یادآور می شوم شما در پایان راهی هستید که زندگی نام دارد و هرچه کرده اید اگر با میل دست یابی به دنیا و متعلقات آنهم بوده باشد حتماً به مقصود رسیده اید. ریاست دنیا اگر بقا و وفایی داشت به م امثال ما و شما نمی رسید.
آقای جنتی تاریخ تکرار می شود و بر سیاست ورزان است که عبرت بگیرند حتماً به خاطر دارید که پس از قیام ۱۵ خرداد و دستگیری امام و جمعی از علمای بزرگ و توده های مردم و کشتار ملت توسط سربازان و دژخیمان حکومتی در در شهرهای مختلف، رژیم شاه اعلام کرد که فردی به نام « جوجو» را در فرودگاه مهرآباد دستگیر کرده است که از سوی جمال عبدالناصر مبلغ دو میلیون تومان پول برای خمینی آورده است تا در جریان اغتشاش علیه رژیم مورد استفاده قرار گیرد. طراحان و سناریو سازان وابسته به شاه معدوم آنقدر پخته به نظر می رسیدند که اگر دروغی هم می بافتند به گونه ای باشد که مورد پذیرش احتمالی عده ای از مردم واقع شود ولی شما و دوستانتان یا بهتر بگویم منابعتان وقتی متأسفانه دروغی هم می سازید نچسب و باور نکردنی است به خدا پناه می برم از جفایی که توسط مربیان دیانت و مروجان شریعت حکومتی بر روحانیت اصیل و مظلوم و مبلغان حقیقی اسلام و تشیع رفته است و می رود.
شما نیز به خدا پناه ببرید و از عقوبت آخرت بیمناک باشید توبه کنید و از محضر ملت رشید ایران طلب بخشش نمایید. امید است مردم و خدای بزرگ از گناهان شما در گذرند.
 فاعتبروا یا اولی الابصار
مهدی کروبی
۷/۵/۱۳۸۹

یاران سبز – روز سوم ماه رمضان٬ به یاد ضیا نبوی٬ حسن یونسی و فریدون صیدی راد


به گزارش سایت های سبز ،با فرا رسیدن ماه رمضان، موسم تزکیه و نزدیکی معنوی به خالق، جمعی از جوانان اصلاح طلب خواستار نامگذاری هر روز ماه رمضان به نام چند اسیر دربند و زندانی سیاسی شدند.
در این پیشنهاد، نام ضیا نبوی٬ حسن یونسی و فریدون صیدی راد به عنوان سومین گروهِ از اسیران و زندانیان سیاسی آورده شده و شرحی از فعالیت های آنان جهت مروری دوباره در زیر آمده است.
سومین روز ماه مبارک رمضان
ضیا نبوی
ضیا نبوی، دانشجوی محروم از تحصیل یکی از زندانیان حوادث پس از انتخابات است. او نزدیک به دو سال است که در زندان به سر می برد و نیمی از این مدت را نیز در زندان کارون اهواز در تبعید گذرانده است.
ضیا که تنها به دلیل اینکه یک دانشجوی ستاره دار است با بدترین اتهامات مواجه و به شیوه ای ناعادلانه به زندان کارون اهواز تبعید شده است، حتی یک ساعت از مدت حبس را هم بیرون از زندان نگذرانده و از هرگونه مرخصی محروم بوده است.
ضیا نبوی در نامه ای خطاب به محمدجواد اردشیر لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه بخشی از شرایط این زندان را توصیف کرده است.
وی در این نامه بیش از آنکه از خود بگوید و از خود بنویسد از شرایط غیر انسانی این زندان سخن گفته است، شرایطی که به قول او توصیفش از عهده قلم و حتی هر گونه دوربین فیلم برداری و عکاسی خارج است و تنها وضعیتی مرزی بین زندگی انسان و حیوان را به نمایش می گذارد. او با چشمان دقیق یک دانشجوی مهندسی امکانات و شرایط بهداشتی این زندان را توصیف می کند.
ضیا نبوی با حکم قاضی پیر عباسی، به یازده سال زندان در تبعید محکوم شد. حکمی که دریافت آن برای انسان ملایم و منطقی مثل ضیا که تنها اتهامش اعتراض به محرومیت خود و دیگر دانشجویان از حق تحصیل بوده حیرت آور است. او همچنین اتهام ارتباط با منافقین را که بر اساس آن به تبعید محکوم شده است همواره رد کرده و انزجار خود را نسبت به این گروهک تروریستی بارها اعلام کرده است.
ضیا نبوی دانشجوی محروم از تحصیل، فقط ۲۶ سال دارد و در یکی از بدترین زندان های کشور شاهد فاجعه بارترین شرایط انسانی است. ما در آرزوی بهبود وضع همه زندانیان هستیم اما نمی توانیم ظلم بزرگی را که بر ضیا نبوی یکی از نخبه ترین دانشجویان مهندسی ایران می رود فریاد نزنیم: ضیا را اگر آزاد نمی کنید، بگذارید در شرایطی انسانی تر حبس ناعادلانه اش را بگذراند.
حسن یونسی
ان بار به جای سایت های سبز، رجا نیوز خبر میدهد: حسن یونسی ۱ اسفند ۱۳۸۹ در حوالی میدان ولیعصر بازداشت شده وی در بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین وتحت بازجویی قرار گرفته است.
سایت «رجا نیوز» وابسته به نیروهای امنیتی، علت بازداشت وی را «رفتارهای تحریک آمیز در حاشیه فرخوان ضدانقلاب برای یکم اسفند» عنوان کرده است. و حالا سایت های سبز خبر از در بند بودن این وکیل دادگستری را می دهند.
این وکیل دادگستری و فعال سیاسی به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام و اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم به یک سال حبس تعزیری و ۶ میلیون جریمه نقدی بدل از ۲ سال حبس و ۵ سال محرومیت از حرفه وکالت محکوم شد.
حسن یونسی، فرزند علی یونسی وزیر اطلاعات دولت محمد خاتمی و معاون حقوقی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام است.
او طی سال‌های اخیر چندین بار با حضور در دادگاه انقلاب تهران، برای دفاع از برخی زندانیان سیاسی اعلام آمادگی کرده بود.
حسن یونسی پیش از این دادگاه‌های پس از انتخابات را “نمایشی” توصیف و تاکید کرده بود که حقوق متهمان در این دادگاهها رعایت نمی‌شود.
با فرا رسیدن ماه رمضان، موسم تزکیه و نزدیکی معنوی به خالق، جمعی از جوانان اصلاح طلب خواستار نامگذاری هر روز ماه رمضان به نام چند اسیر دربند و زندانی سیاسی شدند.
وی گفته بود: “از آنجا که اینجانب به عنوان وکیل دادگستری چندین بار با حضور در دادگاه انقلاب برای دفاع از برخی از متهمین سیاسی اعلام آمادگی نمودم ولی به اشکال مختلف برای انجام وظیفه با سنگ اندازی و بهانه گیری مواجه شدم ناچار از ارائه این نوشته هستم [...] این دادگاه بیشتر به نمایشی شبیه است که بر اساس یک سناریو نوشته شده سناریویی که از توهمات و برنامه ریزیهای نویسندگان آن ناشی م
در این پیشنهاد، نام ضیا نبوی٬ حسن یونسی و فریدون صیدی راد به عنوان سومین گروهِ از اسیران و زندانیان سیاسی آورده شده و شرحی از فعالیت های آنان جهت مروری دوباره در زیر آمده است.
سومین روز ماه مبارک رمضان
ضیا نبوی
ضیا نبوی، دانشجوی محروم از تحصیل یکی از زندانیان حوادث پس از انتخابات است. او نزدیک به دو سال است که در زندان به سر می برد و نیمی از این مدت را نیز در زندان کارون اهواز در تبعید گذرانده است.
ضیا که تنها به دلیل اینکه یک دانشجوی ستاره دار است با بدترین اتهامات مواجه و به شیوه ای ناعادلانه به زندان کارون اهواز تبعید شده است، حتی یک ساعت از مدت حبس را هم بیرون از زندان نگذرانده و از هرگونه مرخصی محروم بوده است.
ضیا نبوی در نامه ای خطاب به محمدجواد اردشیر لاریجانی، دبیر ستاد حقوق بشر قوه قضائیه بخشی از شرایط این زندان را توصیف کرده است.
وی در این نامه بیش از آنکه از خود بگوید و از خود بنویسد از شرایط غیر انسانی این زندان سخن گفته است، شرایطی که به قول او توصیفش از عهده قلم و حتی هر گونه دوربین فیلم برداری و عکاسی خارج است و تنها وضعیتی مرزی بین زندگی انسان و حیوان را به نمایش می گذارد. او با چشمان دقیق یک دانشجوی مهندسی امکانات و شرایط بهداشتی این زندان را توصیف می کند.
ضیا نبوی با حکم قاضی پیر عباسی، به یازده سال زندان در تبعید محکوم شد. حکمی که دریافت آن برای انسان ملایم و منطقی مثل ضیا که تنها اتهامش اعتراض به محرومیت خود و دیگر دانشجویان از حق تحصیل بوده حیرت آور است. او همچنین اتهام ارتباط با منافقین را که بر اساس آن به تبعید محکوم شده است همواره رد کرده و انزجار خود را نسبت به این گروهک تروریستی بارها اعلام کرده است.
ضیا نبوی دانشجوی محروم از تحصیل، فقط ۲۶ سال دارد و در یکی از بدترین زندان های کشور شاهد فاجعه بارترین شرایط انسانی است. ما در آرزوی بهبود وضع همه زندانیان هستیم اما نمی توانیم ظلم بزرگی را که بر ضیا نبوی یکی از نخبه ترین دانشجویان مهندسی ایران می رود فریاد نزنیم: ضیا را اگر آزاد نمی کنید، بگذارید در شرایطی انسانی تر حبس ناعادلانه اش را بگذراند.
حسن یونسی
ان بار به جای سایت های سبز، رجا نیوز خبر میدهد: حسن یونسی ۱ اسفند ۱۳۸۹ در حوالی میدان ولیعصر بازداشت شده وی در بند امنیتی ۲۰۹ زندان اوین وتحت بازجویی قرار گرفته است.
سایت «رجا نیوز» وابسته به نیروهای امنیتی، علت بازداشت وی را «رفتارهای تحریک آمیز در حاشیه فرخوان ضدانقلاب برای یکم اسفند» عنوان کرده است. و حالا سایت های سبز خبر از در بند بودن این وکیل دادگستری را می دهند.
این وکیل دادگستری و فعال سیاسی به اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام و اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرم به یک سال حبس تعزیری و ۶ میلیون جریمه نقدی بدل از ۲ سال حبس و ۵ سال محرومیت از حرفه وکالت محکوم شد.
حسن یونسی، فرزند علی یونسی وزیر اطلاعات دولت محمد خاتمی و معاون حقوقی مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام است.
او طی سال‌های اخیر چندین بار با حضور در دادگاه انقلاب تهران، برای دفاع از برخی زندانیان سیاسی اعلام آمادگی کرده بود.
حسن یونسی پیش از این دادگاه‌های پس از انتخابات را “نمایشی” توصیف و تاکید کرده بود که حقوق متهمان در این دادگاهها رعایت نمی‌شود.
وی گفته بود: “از آنجا که اینجانب به عنوان وکیل دادگستری چندین بار با حضور در دادگاه انقلاب برای دفاع از برخی از متهمین سیاسی اعلام آمادگی نمودم ولی به اشکال مختلف برای انجام وظیفه با سنگ اندازی و بهانه گیری مواجه شدم ناچار از ارائه این نوشته هستم [...] این دادگاه بیشتر به نمایشی شبیه است که بر اساس یک سناریو نوشته شده سناریویی که از توهمات و برنامه ریزیهای نویسندگان آن ناشی می شود…”
فریدون صیدی راد
در خبرها آمده است فریدون صیدی راد وبلاگ نویس و عضو ستاد مهدی کروبی شهر اراک به سه سال حبس تعزیری محکوم شد.
فریدون صیدی راد یکی از بازداشت شدگان تجمع دهم اسفند ماه سال گذشته که در حمایت از رهبران جنبش سبز برگزار شده بود مدت ۴۰ روز را در بند انفرادی دو الف زندان اوین که متعلق به سپاه پاسداران است نگهداری شد و پس از انتقال به بند ۳۵۰ و پس از گذراندن سه ماه، جلسه دادگاه وی به ریاست قاضی مقیسه برگزار شد.
موارد اتهام او وبلاگ نویسی، شرکت در مراسم تشییع آیت الله منتظری و مراسم عاشوا همان سال ذکر شده است.
ی شود…”