۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه

قضاوت با شماست...


گزارش دیدار دکتر خزعلی با برادر میر حسین موسوی،قصدی برای بت سازی نیست ،قضاوت را به شما واگذار می کنیم.متن گزارش در زیر آمده است:
  امروز به کوچه درخونگاه رفتم، محله ای قدیمی در خیابان 15 خرداد، مغازه ای کوچک و محقر، روی شیشه کوچک نوشته است موسوی! پیرمردی لاغر اندام و قد بلند، با روحی آرام و دلی دریایی، پشت میز نشسته است، چند کیسه برنج طارم و صدری و آستانه، در انتهای مغازه است، در طبقات سمت چپ تعدادی بطری روغن و قوطی رب و کمپوت و قدری نخود و لوبیا و لپه و عدس و قند و شکر و دیگر هیچ!
او یک روز از دایی زاده اش ( رهبری) بزرگتر است! اما سه ماه تمام میزبان پسر دایی بوده اند، زمانی که او فراری بوده و در منزل عمه زاده مخفی می شده است، دوبار میر اسماعیل (پدرش) واسطه آزادی آقا سید علی شده است!
میر عبدالله از میر حسین خبری ندارد، می گوید: " اجازه ملاقات نمی دهند، اما فرزندانش که چند بار به ملاقات رفته اند، می گویند: حالشان خوب است"
جالب است مغازه برادر بزرگتر کسی که 8 سال رئیس دولت بوده و بیست و اندی سال بعد هم عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده است، این قدر محقر و فقیرانه
چطور ممکن است، کسی نخست وزیر باشد و محله او هیچ تغییری نکند و وضع برادرش چنین بی تغییر بماند!
90/4/5 مهدی خزعلی

پایان اعتصاب غذای دلاوران اوین


جرس و کلمه گزارش پایان اعتصاب غذای دلاوران اوین را منتشر کرد، بر اساس این گزارش به گفته نزدیکان تنی چند از این زندانیان سیاسی، پس از پیامهای متعدد شخصیتهای سیاسی و مذهبی مبنی بر وجوب شکستن اعتصاب، این زندانیان به اعتصاب خود پایان دادند و بزودی در این رابطه بیانیه ای منتشر خواهند کرد.


بر اساس گزارشهای منتشر شده تاکنون تعدادی از این زندانیان بعلت وخامت وضعیت جسمی به بیمارستان و بهداری منتقل شدند ولی حاضر به شکستن اعتصاب خود نشدند.

بدنبال شهادت مظلومانه هدی صابر بر اثر بی مبالاتی زندانبانان و عدم ارایه خدمات پزشکی بموقع، 64 تن از همنبدان او نسبت به نحوه مرگ او شهادت دادند و خواستار اقدام قوه قضاییه شدند.

بی توجهی مسئولان قضایی منجر به اعلام اعتصاب غذا از سوی دوازده تن از این زندانیان شد. بدنبال آن شش تن از زندانیان رجایی شهر نیز به آنان پیوستندند.

بهمن احمدی امویی-حسن اسدی زیدآبادی-عمادالدین باقی-عماد بهاور-قربان بهزادیان نژاد-محمد داوری-امیرخسرو دلیرثانی-فیض الله عرب سرخی- ابوالفضل قدیانی-محمد جواد مظفر-محمدرضا مقیسه-عبدالله مومنی زندانیانی هستند که بیانیه ی اعتصاب را امضا کرده اند.
مهدی اقبال عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی نیز از روز یکشنبه به این جمع پیوسته است

۱۳۹۰ تیر ۴, شنبه

دیش های جمع آوری شده در بابل اینجاست!

عکسی از دیش های ماهواره جمع آوری شده در بابل که در گوشه ورودی سالن اداره ارشاد بابل قرار داده شده بود. در چند هفته گذشته دور جدید جمع آوری ماهواره ها در سطح بابل کلید خورده بود.

۱۳۹۰ تیر ۲, پنجشنبه

دو سال زندان برای محسن برزگر


محسن برزگر دبیر فرهنگی سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل و دانشجوی فعلی این دانشگاه که در روز ۲۵ بهمن ۸۹ پس از خروج از دانشگاه نوشیروانی بازداشت شده بود، از سوی دادگاه انقلاب شهرستان بابل به اتهام اقدام علیه امنیت ملی و توهین به رهبری به دو سال حبس تعزیری محکوم شد.
به گزارش کلمه، اتهام اقدام علیه امنیت ملی به دلیل قصد شرکت وی در تجمع ۲۵ بهمن اعلام شده است در حالیکه تجمع مردم بابل در این روز پس از بازداشت برزگر و صدها متر دورتر از دانشگاه نوشیروانی و خارج از مسیر وی برگزار شد و این دانشجو از برگزاری این تجمع بی اطلاع بوده است. در مورد اتهام توهین به رهبری نیز هیچ مصداقی اعلام نشده است.
یک منبع مطلع به پرونده این دانشجو در گفتگو با کلمه اعلام کرد «دادگاه برزگر بدون اطلاع این دانشجو و بصورت غیابی برگزار شده و چند روز قبل از برگزاری امتحانات پایان ترم دانشگاه این حکم به وی اعلام شد. اعتراض این دانشجو به نحوه برگزاری دادگاه بی فایده بوده و حکم بدوی ۲ سال حبس مجددا تایید شد. اکبرزاده معاون دادستان بابل نیز پیش از این، اقدام به تهدید این دانشجو کرده و در هنگام تفهیم اتهام اولیه به برزگر گفته بود: اگر وجود تو را برای امنیت ملی خطرناک احساس کنیم، بدون تشکیل هرگونه دادگاهی تو را خواهیم کشت!»
پس از تجمع مردم بابل در روز ۲۵ بهمن و بازداشت جمعی از مردم و پنج دانشجوی دانشگاه نوشیروانی در روزهای ۲۵ بهمن و اول اسفند، فشارها بر دانشجویان دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل افزایش یافته است بطوریکه سینا مهدی نیا به ۶ ماه حبس تعزیری و پنج دانشجوی دیگر این دانشگاه توسط کمیته انضباطی هرکدام به یک ترم تعلیق محکوم شده اند.
محسن برزگر عضو ستاد دانشجویی مهدی کروبی در بابل و عضو شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت، پس از انتخابات ریاست جمهوری بارها توسط نیروهای امنیتی احضار و بازداشت شده است.

شش تن از زندانیان سیاسی رجایی شهر به اعتصاب غذای زندانیان سیاسی پیوستند


 شش تن از زندانیان سیاسی در زندان رجایی شهر کرج از امروز در حمایت از ۱۲ زندانی بند ۳۵۰ و اعتراض به شهادت هاله سحابی و هدی صابر اعتصاب غذای خود را آغاز کردند.

به گزارش کلمه، کیوان صمیمی، عیسی سحر خیز، مسعود باستانی، علی عجمی، جعفر اقدامی و حشمت الله طبرزدی شش زندانی سیاسی رجایی شهر کرج هستند که اعلام کردند تا زمانی که همراهانشان در بند ۳۵۰ اوین در اعتصاب غذا هستند با آنان همراه خواهند بود و اعتصاب می کنند.
 
لازم به ذکر است که ۱۲ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ زندان اوین در اعتراض به جان باختن هدی صابر و هاله سحابی از روز شنبه دست به اعتصاب غذای نامحدود زده اند. خانواده های این زندانیان گفته بودند که این زندانیان خواهان معرفی و مجازات عاملان قتل هدی صابر و هاله سحابی هستند و مسولان باید به این خواسته توجه کرده و از رخداد فاجعه ای دیگر جلوگیری کنند.
 
بهمن احمدی امویی-حسن اسدی زیدآبادی-عمادالدین باقی-عماد بهاور-قربان بهزادیان نژاد-محمد داوری-امیرخسرو دلیرثانی-فیض الله عرب سرخی- ابوالفضل قدیانی-محمد جواد مظفر-محمدرضا مقیسه-عبدالله مومنی زندانیانی هستند که بیانیه ی اعتصاب را امضا کرده اند.
مهدی اقبال عضو جبهه مشارکت ایران اسلامی نیز از روز یکشنبه به این جمع پیوسته است.
بر اساس گزارش ها ،محسن امین زاده که دوهفته ی گذشته به مرخصی آمده و پس از شرکت در مراسم مرحوم صابر به اوین فراخوانده شده بود نیز پیش از عزیمت اعلام کرد که به اعتصابیون خواهد پیوست.
گفتنی است عماد الدین باقی روز دوشنبه بعد از پایان یافتن دوران محکومیت از اوین آزاد شده و محمد جواد مظفر نیز روز گذشته برای شرکت در مراسم ترحیم مادر همسرش به مرخصی آمده است

۱۳۹۰ تیر ۱, چهارشنبه

زندان به خاطر دو بسته گوشت

سایت آفتاب گرارش داد،زنی که دو بسته گوشت را از فروشگاهی در غرب تهران دزدیده بود، دستگیر و با قرار قانونی روانه زندان شد.

شامگاه یکشنبه این هفته یکی از کارکنان فروشگاهی در غرب تهران هنگام کنترل مشتریان به زنی که همراه دو دختر نوجوان بود، ظنین شد و دقایقی بعد متوجه شد، دختران نوجوان در گوشه ای ایستاده و زن همراه آنها به سمت قفسه مواد پروتئینی می‌رود.

دو دختر نوجوان به محض دیدن کارمند فروشگاه وحشت کرده و سراسیمه آنجا را ترک کردند. دقایقی بعد ماموران در بازبینی فیلم دوربین مدار بسته فروشگاه مشاهده کردند، زن مشتری که همراه دختران نوجوان بود، با برداشتن ذو بسته گوشت، آنها را درون کیفش قرار داده و در حال خروج از فروشگاه است.

به این ترتیب موضوع را به همکارانش اطلاع داد و آنها مانع از خروج زن جوان از فروشگاه شدند. ماموران کلانتری 133 شهرزیبا با حضور در محل زن جوان را دستگیر و به کلانتری منتقل کردند. زن جوان در بازجویی پلیسی عنوان کرد به انگیزه مشکلات مالی و هزینه زندگی 2 دخترش بسته‌های گوشت را سرقت کرده است. متهم روز گذشته با قرار قانونی از سوی بازپرس شعبه 13 دادسرای ناحیه 5 تهران روانه زندان شد.

گفت‌وگو با متهم 
چرا از فروشگاه گوشت سرقت کردی؟
2 سال قبل شوهرم فوت کرد. من ماندم و 2 دختر نوجوان. در این مدت هزینه زندگی‌ام را به سختی تامین می‌کردم.
چند سال داری؟
35 سال.
سابقه سرقت داری؟
خیر، سرقت از فروشگاه اولین اتهام سرقتم است.
چرا به سرقت رو آوردی؟
به خاطر مشکلات مالی. پولی برای تامین هزینه زندگی‌ام نداشتم. هرجایی که برای پیدا کردن کار می‌رفتم از من ضامن می‌خواستند و وقتی متوجه فوت شوهرم می‌شدند، تقاضای غیراخلاقی از من می‌کردند. اما باور کنید من فقط می‌خواستم با فروش بسته‌های گوشت دزدی، پولی به دست بیاورم و هزینه زندگی 2 فرزند و مادر سالخورده‌ام را تامین کنم.

حرف آخر 
بله، اشتباه کرده‌ام و می‌دانم آخر خط به زندان ختم می‌شود. اما عاجزانه از مسوولان فروشگاه می‌خواهم از خطای من بگذرند و مرا به خاطر 2 دخترم و تباه نشدن زندگی آنها ببخشند.

۱۳۹۰ خرداد ۳۱, سه‌شنبه

یاد شهدای شنبه خونین گرامی

یاد همه شهدای شنبه خونین  گرامی از جمله  فاطمه سمسارپور که در روز 30 خرداد88(شنبه خونین) توسط نیروهای لباس شخصی به شهادت رسید

“آقای صابر ما بیداریم”دلنوشته های عبدالله مومنی


دلنوشته عبدالله مومنی یکی از ۱۲ زندانی اعتصاب کننده که در سومین روز اعتصاب غذا در اعتراض به شهادت مظلومانه صابر به شرح زیر است(از زندان اوین):

یک کاسه سوپ که با دقت و سلیقه مهیا شده با احتیاط کنج اتاق می گذارد و با لحنی آرام طوری که بیدار نشوم می گوید :« عبدالله سرما خورده وقتی بیدار شد بگویید حتما بخورد» بی رمق اما بیدار ، پیش از آنکه مجال تشکری هر چند کوتاه بیابم از درب عبور کرده و رفته است، می خواهم صدایش کنم که «آقای صابر بیدارم ….» اما او رفته است.
فرصت کوتاه بود و واقعه سخت نامنتظر ؛ خرداد که شروع شد گویی ضربان قلب بند شدت گرفت. مانند روزهایی که خرداد ماه را آخرین مجال به حرکت در آوردن دانشگاه می دانستیم و تب و تابمان افزون می گشت، مانند همه خردادهای خوب و بد از ۷۶ گرفته تا ۸۲ و ۸۸،این سال اما در پس دیوارهای آشنای اوین ، دست بسته و دهان بسته ، در خوف و رجای همیشگی اوج گیری منازعه استبداد و آزادی و در حالیکه ترجیع بند دعای پس از سلام نمازمان شفای مهندس عزت الله سحابی بود ناگهان قاصدی خبر آورد که «مهندس تمام کرد» سراسیمه و در پی صبر ، سراغ صابر را گرفتم و آنگاه او را که دلداه سحابی بود دیدم و با خود گفتم : »… اما تمام شد…». چندساعتی نگذشته، صابر ، تکیده اما استوار در پی برنامه ریزی برای برگزاری مراسم ختمی آبرومند و در خور شان عزت سیاست ایران در جمع زندانیان سیاسی اوین است اما تنها فاصله یک غروب و طلوع لازم است تا تلخ ترین روز صابر با اطلاع از خبر غروب مظلومانه «هاله خانم» آغاز شود.

این بار اما بر خلاف روز پیش خطوط چهره هدی تنها از حزن و اندوه مهار شده اش خبر نمی دهد، خشمی که حکایت از جریحه دار شدن غرورش دارد به روشنی نمایان است. پس از گفتگوی کوتاهی او را تنها می گذارم و چشم هایم را با قدم های سریع اش که به سرعت طول هواخوری بند را در رفت و آمد است همراه می کنم، تو گویی خشم این مرد چنان است که اگر به سمت دیواری روی نهد دیوار از شرم در به رویش می گشاید.
 
بر آمدن بانگ اذان بی شک تنها مانع این آمد و شد است،لحظاتی بعد صابر است و پاهای برهنه و آفتاب سوزان و سجاده سوزناک گسترده در برابر او- همچون نماز ظهر عاشورایت که با پای برهنه بر کف تفتیده هواخوری زندان اقامه کرد – چه کسی می داند که در آن نماز چه گذشت و صابر در پیشگاه صبار در چه عهد و پیمانی وارد شد؟ هرچه بود آنکه ساعتی بعدتر از عزم خود برای آغاز راهی سخن گفت که آن را دست کم مرهمی بر دل زخم خورده اش می دانست …
پروژه ای مشترک میان او و خدای اش کلید خورده بود و تنها هفت روز و شب و هفت وادی دلدادگی کافی بود تا هدی ناباورانه دامن از میان ما برچیند و تمنای شبانه اش را در آغوش بگیرد … “هدایت” .
***

چند روزی پس از ضایعه فقدان سحابی وقتی در مراسمی که به پاسداشت یاد آن دو عزیز سفر کرده برپا داشته بودیم، به صابر که عنان سخن با چیره دستی در دست گرفته بود و تاریخ زندگانی عزت الله سحابی را ورق می زد گوش فرا داده بودم، ناگاه به یاد خاطرات مشترکم با هدی افتادم، به یاد نخستین روزهای دانشجویی در نیمه دوم دهه هفتاد و آشنایی با نام او در هنگامه تلاش های فکری اش در “ایران فردا” و اندکی بعد رودررو با او در جریان ارتباط مستمر و کیفی اش با انجمن های اسلامی دانشجویان و دانشجویان تحول خواه و مشتاق آن روز. صابر برگی از مجاهدت های سحابی را کنار می گذارد و من غرق در خاطرات، بازجویی های دستگیری خرداد ۸۲ را به خاطر می آورم که در سلول های تنگ و تاریک بازداشتگاه ۲ الف زیر فشار شکنجه به کینه و نفرت عمیق بازجویان از او که چند سلولی آنطرف تر معلوم نبود در چه حالی به سر می برد، پی بردم.

صابر در همه سال های فعالیتم در دفتر تحکیم وحدت و سازمان دانش آموختگان ایران هیچگاه از تعامل انتقادی دریغ نورزید و همواره یکی از تاثیرگذارترین افراد در فضای جنبش دانشجویی بود. از سخنرانی های پی در پی اش در میان دانشجویان تحکیمی در انجمن های سراسر کشور گرفته تا انتشار جزوه ی انتقادی “هویت فرار” همه و همه حکایت از نگاه جدی و امیدوارانه او به نهاد دانشگاه و جنبش دانشجویی داشت.

لختی با خود اندیشیدم، دینی درباره او بر گردن دارم که حالا از ادایش ناتوانم. در هر دوره بازداشت من و سایر زندانیان سیاسی رسم او بود که بی خبر و بی سروصدا درب خانه های ما را بزند و جویای احوال خانواده ها شود. اما من در پس دیوارهای این محبس مشترک چگونه توان بازدید آن دیدها را دارم؟ در جستجوی پاسخ این پرسش هایم که متوجه صدای محکم اش می شوم … می گوید: “خرداد، ماه کیفی است … مهندس همیشه دوست داشت که در این ماه از دنیا برود … خرداد ماه شهدا هم هست …” و یک یک نام آنها را می برد و تا ندا و هاله می رسد اما اوخوب می داند که در انتهای این جمله نقطه پایانی وجود ندارد.
و امروز او این را ثابت کرده است، او با شهادت اش این واقعیت را شهادت داده است.
***

اما حالا آقای صابر! من دوباره بی رمقم و با آنکه می دانم مرزهای شرافت و آزادگی را پشت سر گذاشته ای، می خواهم صدایت کنم و فریاد برآرم که “آقای صابر ما بیداریم …”
عبدالله مومنی
بند ۳۵۰ اوین
خرداد ۹۰

۱۳۹۰ خرداد ۳۰, دوشنبه

حمایت از دانشجویان زندانی بابل در هفته حمایت از زندانیان سیاسی در خارج از کشور




حمایت از دانشجویان زندانی بابل در هفته حمایت از زندانیان سیاسی در خارج از کشور و ستایش مقاومت این عزیزان بی گناه

پیام جنبش سبز بابل خطاب به همراهان

با سلام به همه یاران و همراهان
ما هم جزءکوچکی ازشما هستیم.شما دوستان جوان و سبزمان که بدون هیچ طمع نامی و مالی در انتخابات شرکت کردید و در حوادث پس از آن همراه و یاور 2مرد آزادی خواه(موسوی،کروبی)ماندید و به گونه ای معنی انسانیت و شرف رابه جهان نشان دادید که شما رهبر شدید و رهبران خود را رهرو نامیدند .و اما شما دوستان جوان بابلی ،تشکر ویژه داریم بخاطر حضورتان در تمامی برنامه ها و فراخوانهای صورت گرفته .به لطف خدا و یاری شما این ترس بی دلیل از حضور را می شکنیم و تکرار این برنامه ها را به صورت مستمر ادامه خواهیم داد و با هم به گونه ای عمل می کنیم تاشهرمان الگویی برای سبزهای ایران شود.واماشما بزرگان و میدان داران عرصه قبل از انتخابات که قرار بود استاندار و فرماندار و ....شوید .با شماچه بگوییم . نمی دانیم گله خود را چگونه و با چه لحنی خدمتتان عرض کنیم . از نبودنتان ،از خانه نشینی عافیت طلبانه تان دلمان می گیرد .تنها این کلام علی (ع)را خدمتتان یادآور می شویم که می فرماید((نیست باد آن یار همدم که هنگام دولت نزدیک باشد و هنگام نکبت دور.هنگام آسایش کنار توست و هنگام بلا مزاحم تو ....چنین کسی هر چقدر همبه تو نزدیک و محرم باشد دشمن جان تو و بلای حکومت توست . او را ازخود دور کنید چنان که خدایش از فضیلت انسانبودنبدورش ساخته است ))

۱۳۹۰ خرداد ۲۹, یکشنبه

به اعتصاب غذایت ادامه بده تا هیچ اندیشه ای به بند کشیده نشود

نامه ی مریم شربتدار قدس به همسرش فیض الله عرب سرخی که از روز گذشته همراه با ۱۱ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ در اعتراض به شهادت هدی صابر و هاله سحابی در اعتصاب غذا بسر می برند، به گزارش کلمه، متن این نامه به شرح زیر است:



باسمه تعالی

به تو افتخار می کنم همسر قهرمانم که تا پای شهادت نیز ایستاده ای.

به اعتصاب غذایت ادامه بده و بگذار تمام دنیا بدانند اینجا کجاست. اگر تا کنون از همه ی آزادگانی که دست به اعتصاب غذا می زدند درخواست می کردم ادامه ندهند اینک برای این کار بزرگ بر تو آفرین گفته و می خواهم ادامه دهی تا زمانی که دیگر شاهد به بند کشیده شدن هیچ اندیشه ای نباشیم. ادامه بده تا آنجا که لااقل شرمنده ی جوانانی که از دو سال گذشته تاکنون بدون حتی یک روز مرخصی در زندان بوده اند نباشیم.

بگذار دنیا بداند که اگر در آن سوی زمین یک بابی ساندز دارند که به او افتخار می کنند دیار ما پر است از بابی ساندزهای افتخار آفرینی که مرگ با عزت را به نادیده گرفته شدن حقوق شهروندانشان ترجیح می دهند.

عزیزترینم خود و تو را به تقدیر می سپارم و منتظر می مانم تا ببینم سرنوشت در روزهای آینده چه هدیه ای برای تولدم برایم در نظر گرفته است.

کسی چه می داند فردا چه خواهد شد… اما چون توکلم به خدای متعال است و او جز خیر نمی خواهد صبر می کنم و می گویم هر چه از دوست رسد نیکوست.

در انتها از دیگر جوانان غیرتمند اعتصاب کننده تقاضا دارم دست از اعتصاب غذا بکشند که کشور و مردم به چنین جوانان آزاده و دلسوزی بیشتر نیازمند است و بدانید که در پیشگاه خداوند، روسفید و آزادید.

ضرب و شتم اشکان ذهابیان در مدت بازداشت و نگهداری وی در بند سارقین زندان متی کلای بابل

چند روز پیش خبر انتقال اشکان ذهابیان، فعال دانشجویی را از انفرادی بازداشتگاه اطلاعات ساری به زندان متی کلا منتشر کردیم و امروز دانشجو نیوز در گزارشی جامع تر، آورده است که این فعال سرشناس دانشجویی در بند سارقین زندان متی کلا بابل نگهداری می شود.در ادامه این گزارش آمده است: 
آقای ذهابیان عضو سابق شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد و عضو ستاد دانشجویی مهدی کروبی در انتخابات سال ۸۸ می باشد که ۱۲ اردیبهشت ماه سال جاری در حالی که جهت اجرای مدت حبس شش ماهه اش به زندان مراجعه کرده بود، توسط ماموران امنیتی برای بار سوم بازداشت و به سلول انفرادی زندان اداره اطلاعات ساری منتقل شد. 



یکی از نزدیکان آقای ذهابیان در این رابطه به دانشجونیوز گفته است: " در ۴۳ روز نگهداری اشکان در بازداشتگاه اطلاعات ساری وی ضرب و شتم شده است. اشکان مورد انواع شکنجه های روحی و جسمی قرار گرفته و برای چندین روز از تلفن و ملاقات محروم بوده است."‏


وی همچنین  افزود: " پرونده جدیدی برای اشکان در دادسرای انقلاب ساری تشکیل شده است. اشکان در رابطه با پرونده قبلی اش به صورت غیابی و در حالیکه از حق داشتن وکیل محروم بوده است ، به شش ماه حبس تعزیری محکوم شده بود که اکنون با انتقال وی به زندان متی کلا بابل این مدت در حال سپری شدن است."


این فرد نزدیک به پرونده آقای ذهابیان نسبت به صدور حکم غیابی، بازداشت های غیر قانونی و خودسرانه ، ضرب و شتم در حین بازجویی و نگهداری وی برای مدت طولانی در سلول انفرادی اعتراض کرد.‏
شایان ذکر است اشکان ذهابیان، در ۲۶ خرداد ۱۳۸۸، تنها ۴ روز پس از انتخابات جنجال برانگیز ریاست جمهوری در ایران همراه با  ضرب و شتم منجر به بیهوشی توسط نیروهای انصار بابل، برای اولین بار بازداشت شد.
این دانشجوی محروم از تحصیل پس از آن در تاریخ ۱۲ آبان همان سال و در آستانه روز دانش آموز با اتهام تشکیل اتحادیه انجمن های اسلامی شمال کشور برای بار دوم بازداشت شد و دادگاه انقلاب بابل به صورت غیابی حکم ۶ ماه حبس تعزیری برای او صادر کرد.
این عضو دفتر تحکیم وحدت در تاریخ ۱۲ اردیبهشت سال جاری در حالی برای سومین بار بازداشت شد که خود را برای اجرای حکم ۶ ماهه اش معرفی کرده بود. وی روز ۲۳ خرداد ۱۳۹۰ بعد از تحمل ۴۳ روز انفرادی به زندان متی کلای بابل برای اجرای حکمش منتقل شد.‏

بازگشت وکیل دراویش گنابادی به زندان ساری

مصطفی دانشجو وکیل دراویش سلسله نعمت اللهی گنابادی از اردوگاه معتادین به زندان مرکزی شهرستان ساری منتقل شد.به گزارش سایت مجذوبان نور، صبح روز شنبه 28 خردادماه ،مصطفی دانشجو وکیل دراویش گنابادی که در روز چهارشنبه هفته گذشته، بدون دلیل و بر خلاف قانون از زندان ساری به اردوگاه معتادین در 25 کیلومتری جاده ساحل، خارج از شهرستان ساری منتقل شده بود، مجددا وی را به زندان مرکزی استان بازگرداندند.
در این گزارش آمده است این وکیل دادگستری که پروانه وکالت او به دستور مقامات امنیتی و به حکم مراجع قضایی بصورت غیر قانونی ابطال شده است پس از ورود به زندان، به بند 2 انتقال یافت. مسئولین زندان تاکنون در خصوص اقدامات ناموجه و نقل و انتقال این وکیل دراویش، هیچگونه دلیلی ارائه و اعلام نکرده اند.

۱۳۹۰ خرداد ۲۸, شنبه

آغاز اعتصاب غذای دوازده زندانی سیاسی در اعتراض به شهادت هدی صابر و هاله سحابی

زندانیان سیاسی را تنها نگذاریم
دوازده نفر از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اوین در اعتراض به شهادت دو نفر از زندانیان سیاسی هدی صابر و هاله سحابی از امروز صبح(شنبه) ۲۸ خرداد وارد اعتصاب غذای نا محدودشدند.

به گزارش کلمه، آنها در این بیانیه ضمن گرامیداشت یاد همه شهدای راه میهن و آزادی اعلام کرده اند که هم زمان با روزهای گرامیداشت شهدای جنبش از ندا تا هاله و از سهراب تا صابر، اعتصاب غذای خود را آغاز می کنند.

متن کامل بیانیه ی اعتصاب غذای ۱۲ زندانی سیاسی بند ۳۵۰ اوین که در اختیار کلمه قرار گرفته، اینگونه است:

باز آمد چون عید نو تا قفل زندان بشکنیم

وین چرخ مردم خوار را چنگال و دندان بشکنیم

مردم سربلند ایران

ما و شما فرزندان سرزمین مهر و آیین مهر ورزی هستیم، لیک سالیانی است که در بند جباریتی افتاده ایم که با زبان قدرت و بی قانونی با شهروندان خویش سخن می گویند. شهروندانی که حقوق و آزادی های مندرج در قانون اساسی و نیز اسناد بین المللی را که کشورمان بدان متعهد شده است، می طلبند. و مبلغ مدارا با همه مردم ملتزم به قانون و منافع ملی با گرایش های متفاوت هستند.

هرچند ملت ما قربانیان و شهدای بسیاری را در همه این سالها در راه دفاع از مهین و آزادی نثار کرده است، اما جنبش سبز ملت ایران نقطه عطف بزرگی در این راه بود که دهها شهید از ندا تا هاله و از سهراب تا صابر را تقدیم کرد و در کنار آن دهها معلول زمینگیر شده و صدها زندانی بی گناه با احکام ناعادلانه ای مواجه شده اند که در روند صدور این احکام بسیاری از بندهای قوانین اساسی و ایین دادرسی و حقوق شهروندی، نقض شده است.

واپسین شهدا، دو نفر از از زندانیان ملی و مذهبی بودند.هاله سحابی فرزند وارسته مردی چون مهندس عزت الله سحابی که در مرخصی از زندان به سر می برد و در مراسم تشییع و تدفین پدرش، با هجوم نابخردانه ماموران به شهادت رسید و هدی صابر هم بندی ما که در اعتراض به این حادثه ناگوار دست به اعتصاب غذای تر و محدود زد اما دست اجل او را از میان ما برد، اما دو مساله شهادت او را به چالش مشروعیتی بزرگ برای نظام کنونی تبدیل می سازد: اول حبس او به مدت ده ماه بدون محکومیت و هر قرار قانونی و کاملا خودسرانه و جبارانه، آن هم در پیش دیدگان دستگاههای مسوول و مدعیان قضاوت و عدالت و دیگری رفتار سهل انگارانه و مغرضانه در برابر آثار اعتصاب غذای او به همراه ضرب و شتم که منجر به شهادت مظلومانه اش شد و شرح چگونگی آن در شهادتنامه زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ منعکس شده است.

اینک همزمان با ایامی که مقارن با ۱۳ رجب زاد روز امام عدالت علی (ع)بوده و به یاد شهدای جنبش سبز از ندا تا هاله و از سهراب تا صابر نامگذاری شده است، ما ضمن اعلام تسلیت و همدردی با خانواده همه ی این شهدا، به ویژه خانواده های هم زندانیان عزیز از دست رفته مان، هاله سحابی و هدی صابر و مردم متین و صبور ایران، از روز ۲۸ خرداد (شنبه)اعتصاب غذای اعتراضی خود را آغاز می کنیم. امید که به مثابه روزه داری، مورد رضایت خداوند و مردم عزیز و بازماندگان همه شهدای جنبش قرار گیرد.

به امید آنکه جنبش مسالمت امیز ایران پویاتر و از تکرار چنان فجایعی پیشگیری شود.

اسامی امضا کنندگان بیانیه

بهمن احمدی امویی-حسن اسدی زیدآبادی-عمادالدین باقی-عماد بهاور-قربان بهزادیان نژاد-محمد داوری-امیرخسرو دلیرثانی-فیض الله عرب سرخی-ابوالفضل قدیانی-محمد جواد مظفر-محمدرضا مقیسه-عبدالله مومنی

بله من نسل سوخته اين سرزمينم



متن زیر درددل های استاد مختاباد،استاد آواز مازندران (در اعتراض به ربودن مجسمه های میدان اصلی ساری) می باشد:
"مجسمه ها"
آن لحظه ها كه با دو سه شبنامه و سرود
ميشد بجنگ صاعقه ها رفت
آن لحظه ها "جواني" ما بود .
"شفيعي كدكني"



مجسمه میدان امام ساری
روزگار غريبيست نازنين!؟ شايد تعبيير زيباي رسول ملا قلي پور آن يار سفر كرده درباره من و نسل من از جمله بهترين تعابير بود "نسل سوخته".

 بله من نسل سوخته اين سرزمينم. من و نسل من نه نوجواني و نه جواني را درك نكرديم. نوجوانيم ( دوران راهنماي و دبيرستان)با نفرت و شعار و خشم "مرگ بر شاه، مرگ بر آمريكا، مرگ بر شوروي و..."گذشت، اندكي كه پا بسن شدم و سبيلي و ريشي تنك بر صورتم نمايان شد( دوران دانشجويي) جنگ بود و جنگ. ومن همراه نسلم فقط مرگ بر همه دنيا و درود بر خود را بآسمان حوالت ميكرديم،ديگر مجالي براي شادي و سرور نبود، بقول سايه:
"در اين زمانه كه در مانده هر كسي از بهر نان شب
ديگر براي عشق و حكايت مجال نيست
عصيان زندگيست."
بواقع هيچ موقعيتي براي شادي و سرور مهيا نبود، وقتي هرروز و هر شب گوشه گوشه اين خاك بلاخيز از خون جوانان وطن لاله گون ميگشت، وقتي همبازي كودكيهايت با پيكري غرقه بخون به شهرو ديارش باز ميگشت، وقتي همكلاسي دانشگاهت را يا با دست و پاي قطع شده و يا پيكري بيجان ملاقات ميكردي "ديگر براي عشق و حكايت مجالي" متصور نبود.
...اما آن روزهاي تيره و تار بر وطنم ايران با رشادت و از خود گذشتگي همه آحاد مردم بزرگ ايران به صبح اميد مبدل شد، بقول خواجه شيراز:
آنهمه ناز و تنعم كه خزان ميفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
صبح اميد كه بود معتكف پرده غيب
گو برون آي كه كار شب تار آخر شد
آن پريشاني شبهاي درازو غم دل
همه در سايه گيسوي نگار آخر شد
و... جنگ تمام شد اما نگاه جنگي و انقلابي همچنان همانند سايه اي من و نسلم را تعقيب ميكرد، انگار ما همزاد خشونت و نفرت بوديم، هر گونه صلح انديشي و دوستي و سازش مصادف با تسليم و خيانت و وطن و دين فروشي بود، شادي،خنده، موسيقي و تفريح از مكروهاتي بود كه انجام ندادنش ارجح تر از انجام دادنش بود و...  تو خود حديث مفصل بخوان از اين مجمل.
اما اين نسل اكنون صاحب فرزنداني شده است كه ميخواهند شاد و سرزنده بزيند، اما نسل من  از زندگي كردن، بودن و پايكوبي و شاد زيستن با آنان در هراس است. او حتي از در آغوش گرفتن فرزندش در جمع دوستان شرم ميكند، با كابوسي "بوف كور وار" به پوشش و ارتباطات بچه هايش مينگرد...
 و اين نسل با اين روئا ها و آرزوهاي نامتجانس با عصر حاضر، شد ميداندار عرصه هاي  سياسي،اجتماعي، علمي،فرهنگي و هنري مملكت بزرگ ايران. او در همه چيز تظاهر ميكند، در مديريت در شعا ئر مذهبي، در فرمان راندن و فرمان بردن، تصميماتش انقلابي و لحظه اي و گذراست، با جهاني در ستيز است، در حاليكه در ساختن و اداره يك شهر و حتي  يك روستا بعينه واله و حيران و درمانده مينمايد، و كوهي از گرفتاري را نصيب مردمان ديار خود نموده،ادعاي ساختن جهاني را دارد:
اسب چوبين بر تراشيدي كه اين اسب منست
گر نه چوبينست اسبت خواجه يك منزل بران
اما همه اينها مقدمه اي بود بر آنچه كه بر شهر من "ساري" در طي هفته گذشته رفته است، "مجسمه هاي ميدان امام" غيب شدند. اولين خبر همين بود و با كمال ناباوري اين مديران همسن و سال من گفتند كه اين مجسمه ها ي كوه پيكر دزديده شدند!؟
مجسمه میدان امام ساری 
 درود بر اين دزدان شجاع كه در روز روشن مناري را ميقاپند و هزاران افسوس بر گزمه ها و مسئولين  غافل ...اما بعد داستان بگونه اي ديگر تغيير كرد،گفتند قاضي القضات شهر ( دادستان) دستور برچيدنشانرا را داده است، چه كه او و همفكرانش بعد از حدود نيم قرن از طول عمر اين آثار هنري ( حدود سي و سه سال بعد از انقلاب) "ارشميدس وار" كشف كردند كه وجود اين اسبها در ميدان امام ساري توهين به امام، انقلاب و ولايت است!؟
 از قضا اين جناب قاضي القضات نيز هم نسل منست و همانند همه هم نسلانش او نيز از هنر بيزار ست، از تفريح و شادي متنفر. در ميان انبوه مشكلاتي كه او و سازمانش را احاطه كرده است و زندانهاي شهر ساري از انواع مجرمان بدليل جرايم ريز و درشتشان در حال تركيدن است، وقت عزيز خود را صرف اين كرده كه وجود اين مجسمه ها براي شهر ساري عامل فساد و تباهي است.
با يكي از مسئولان استانداري صحبتي تلفني داشتم علت اين دزدي (ببخشيد جمع آوري) را پرسيدم. او كه سنش به اربعيني نرسيده و از جمله بسيار توفنده و انقلابي مينمايانند خود را، گفنتند: اين مجسمه ها چه نسبتي با انقلاب، امام، شيعه علوي ولايت و... دارند. ديدمش بسيار توفنده است گفتم چه نسبتي ندارند؟ و وجود اين آثار برجسته هنري چه زياني به اين مفاهيم ارزشي زده است!؟
اينان همگي همان نسل سوخته اند كه اينك زمام امور را در دست گرفته اند و همواره با توسل به امر سطحي و شعاري از اصل مسئوليت و تعهد خود شانه خالي ميكنند.
با گشتي گذرا در شهر ساري" مازندران را نمي گويم كه عزيزي در دهه هفتاد گفتند:" محروميت مازندران در زير برگهاي سبزش پنهان شده است"، ميتوان عمق محروميت فرهنگي، هنري، اقتصادي اين شهر را براحتي دريافت. حجم عظيم جوانان تحصيل كرده اما بيكار، در صد بالاي جرم و جنايت، شهري كثيف و بدون داشتن اصول اوليه امكانات شهري و هزاران مشكل ديگر...، اما اينان مشكل را در چند مجسمه بيزبان جستند.
اينجانب بعنوان فرزند شهر مظلوم و بي پناه ساري، و نيز عضو كوچك جامعه فرهنگ و هنر ايران عزيز، تاسف و تالم خود را از اين رفتار غير فرهنگي مسئولان حاضر اعلام و از نمايندگان مردم  ساري در مجلس  و نيز شوراي شهر  مصرانه ميخواهم كه همين نمادهاي اندك هنري و نيز خاطرات نوجواني و جواني من و نسل مرا پاك نكنند. و از مردم شريف ساري نيز تقاضا دارم با اعتراض جدي به مسئولان به آنان گوشزد نمايند كه برداشتن نمادها و نيز آثار هنري يك شهر تنها با موافقت و نيز مشورت مردم آن شهر يا نمايندگان آنان و نيز نخبگان فرهنگي و هنري ميسور است، نه با دستور قاضي القضات،سياستمداران و صاحبان قدرت.
نسل من!
چشمها را بايد شست
جوري ديگر بايد ديد...
خاكپاي مردم مازندران
سيد عبدالحسين مختاباد
خرداد 1390


منبع:سایت شخصی آقای مختاباد

۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه

دعوت از همه فعالین سیاسی،مدنی،اجتماعی در بابل برای 25 خرداد

از همه دوستان و یاران،فعالین سیاسی،مدنی، اجتماعی و فرهنگی در بابل دعوت می کنیم که در روز 25 خرداد ساعت 20 (8 بعد از ظهر) در پارک نوشیروانی بابل حضور به هم رسانند.
این حضور در کمال آرامش و سکوت و بدون سر دادن هیچ شعاری  خواهد بود و به منظور :
اعتراض به وضعیت امنیتی حاکم بر شهرمان بابل و کشور عزیزمان ایران
اعتراض به عدم وجود آزادی های اجتماعی ، فردی و قانونی
اعتراض به افزایش فشار بر دانشجویان و فعالین دانشجویی
اعتراض به افزایش فشار های اقتصادی بر دوش مردم
آزادی زندانیان سیاسی از جمله ضیا نبوی و اشکان ذهابیان
رفع حصر از آقایان موسوی و کروبی 
می باشد.
می خواهیم از هر اقدامی که به خشونت طلبان بهانه ای برای اقدامات غیر قانونی و ضد انسانی دهد پرهیز کنیم و با لباهای بسته اعتراضمان را فریاد کنیم


همراه شو عزیز کاین درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمی شود