احکام قطعی برخی از فعالان سیاسی مازندرانی ماه گذشته توسط دادگاه انقلاب صادر شد. در این میان احمد میری فرماندار سابق و نمونه شهرهای بابلسر و رامسر به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به ۲۰ ماه زندان محکوم شد. این عضو جبهه مشارکت، بیش از یک ماه را نیز در زندان متیکلای بابل سپری کرد. وی نویسنده کتاب "دیباچهای بر فرهنگ استبداد در ایران" با مقدمه "دکتر حسین بشیریه" است. با این استاد دانشگاه و فعال مازندرانی درباره حکم صادره برای وی و همچنین وضعیت جنبش سبز در شهرستانها به گفتوگو نشسته ایم.
آقای میری شما و برخی از همفکرانتان چندی پیش از سوی دادگاه انقلاب بابل به زندان محکوم شدید. کمی درباره روند دادگاه و اتفاقاتی که در زمان بازجوییها و دادگاه افتاد برای ما بگویید.
این حکم توسط وزارت اطلاعات (شاکی پرونده) آماده وبه دادگاه اعلام وسپس به ما ابلاغ گردید. درواقع از فضای حاکم بردادگاه دقیقا مشخص بود که اراده سیاسی بر حکم قضایی سایه افکنده است.بنده در دفاعیاتم دردادگاه هم گفتم "مگر اداره اطلاعات شاکی پرونده نیست ؟ چراپشت پرده کارمی کند؟ چرا چهره خودرا پشت پرونده پنهان کرده؟ اگر عدالت دردستگاه قضایی باشد حتما ازدست رییس اداره اطلاعات و دروغ هایی که به من نسبت داد شکایت می کردم." صدور این حکم به نظرم دلیلی جز کینهّای قدیمی نداشت. زمانی که من فرماندار بابلسر و رامسر و معاونت سیاسی - امنیتی استانداری مازندران بودم، اجازه برخورد با دانشجویان منتقد را نمیدادم، به نیرهای خودسر اجازه نمی دادم درحریم خصوصی مردم دخالت کنند، گزارشاتی درخصوص عملکرد یکی از فرماندهان نظامی به مقامات مافوق ارسال کردم که منجر به شکایت وی علیه اینجانب گردید.اکنون که آنان حاکم بلا منازع شده اند می خواهند ازمن انتقام بگیرند. اتهام من اقدام علیه امنیت ملی وتبلیغ علیه نظام است. اما من ازنظام سئوال دارم :چطورکسی که بهترین ایام جوانی را صرف تثبیت نظام کرد، مخالف نظام کرده اید؟ چرا این همه رزمنده و جانباز و سردارسپاه در زندان دولت احمدی نژاد هستند؟ این دوره چه اتفاقی افتاد؟ من از رهبرمحترم نظام می پرسم آیا می ارزد به خاطر این فرد این همه دوستان دشمن نظام جلوه داده شوند؟ می ارزد دوست ۵۲ ساله را ازخود دورکنید؟ امروز خانواده های اصیل انقلاب از خانواده امام خمینی، هاشمی رفسنجانی، بهشتی، رجایی، خاتمی، کروبی، موسوی و بسیاری ازمراجع وغیره نه تنها ناراضیاند، بلکه عصبانی هستند. عامل این جدایی احمدینژاد است یا موسوی و کروبی و خاتمی؟ آیا میارزد این همه انسانهای شریف از روحانی و کارگر ومعلم و استاد دانشگاه و... در زندان باشند؟ این همه دشمن داخلی وخارجی برای نظام درست کردن هنر حکومت است؟ چه کسی مسوول این حوادث است؟البته در این جا باید به نکتهای اشاره کنم و آن هم این است که از صدور چنین حکمی تعجب نکردم. از این دولت هر کاری برمیآید و فضای دادگاه هم مشخص بود. مضافا اینکه من در دوره اصلاحات به طور قاطع از اندیشه اصلاحطلبی دفاع کردم و همیشه به رفتار غلط نظامیان و اطلاعات درمقابل دانشجویان انتقاد جدی داشتم. این حکم، انتقام از اصلاحات است و من هم به این مدال افتخار میکنم. مردم وقتی نحوه برخورد با بنده را دیدهاند، بارها به خود من گفتهاند که «این نظام چقدر بیرحم است. وقتی با شما جانبازان بیرحمی میکند، با ما چه می کند؟» البته ملت این بی رحمی را درعاشورای ۸۸ دیدند.
شما از فشار اداره اطلاعات برای صدور حکم صحبت کردید. آیا فشارهای دیگری هم برای صدور چنین حکمی برای شما وجود داشته است؟
وقتی حکم پس از قریب ۵ ماه از پایان دادگاه صادر میشود و یا در هنگام سخنرانی استاندار مازندران در نمازجمعه بابل با پارچه و پلاکارد خواهان تشدید مجازات حکم ما می شوند؛ حکمی که با فشار بیرونی و جریانات سیاسی افراطی با همکاری اطلاعات صادر شود، هیچ ارزش حقوقی ندارد، چون اراده جریان سیاسی برحکم قضایی سایه افکنده است.
با این وجود من نسبت به چنین حکمی احساس غرور و سربلندی میکنم. چون درمقابل این همه فداکاری مردم، این همه شهید و زندانی از اینکه سهم اندکی درگسترش و تعمیق دموکراسی داشتم احساس شوق وشعف دارم. بازهم حاضرم هزینه بیشتری پرداخت کنم، زیرا درجایی که آزادی نیست، زندان هست. این سنت جامعه استبداد زده است.
من و دهها مثل من، قربانی این شرایط هستیم. به قول نیچه "هر آنکس مرا نکشد قوی ترم خواهد ساخت". هر چند زندان، بنیان قدرت حکومتهای استبدادی است، اما راه آزادی را نیز فراهم می سازد. اگر سهمی در آزادی آینده ملت ایران داشته باشم بسیار خوشحالم. این محاکمه، تاوان آزادیخواهی ماست. تا هزاران مثل من، در راه آزادی فدا نشوند، راه آزادی هموار نمی گردد . احساس بدی هم دارم، از اینکه این حکومت، چهقدر بیرحم است و به هیچ کس رحم نمیکند. وقتی پدری آنقدر به فرزندش ظلم میکند، پسر چه احساسی نسبت به پدرش دارد؟ دیگر آن، پدر نیست ومن فرزند نظام نیستم.
این سرنوشت نظامهای ایدیولوژیک است که درهر دورهای مجموعه نظام، تقسیم بر۲ میشود و کمکم نیروهای وفادار، اما صادق را از دست می دهد. من بین منافع مردم و منافع نظام، منافع ملت را ترجیح دادم. همه انقلابات، فرزندان خود را میخورند. این آثار و نتیجه انقلاب است. انقلاب ما حتی پدران و نوهها را هم میخورد. باید منتظر پایان دوره احمدینژاد باشیم. کسی ازنیروهای قدیمی نخواهد ماند. این دوره جریان مشکوک و مرموزی فعال شدهاند. در حال حاضر وقتی فکر میکنم از انقلاب پشیمانانم. قبل از انقلاب فقط آزادی سیاسی نبود، ولی مردم در همه حوزهها آزاد بودند. اما امروز تمام حیطه عمومی وخصوصی را بستهاند. اگر انقلاب و جمهوری اسلامی میخواست این همه زندانی داشته باشد، رژیم شاه که زندانی کمتری داشت. حداقل دوستان خود را زندانی نمیکرد.
قبل از انقلاب، فقط روشنفکران و برخی از روحانیون زندانی بودند. اما امروز همه طبقات اجتماعی از طبقه کارگر، معلم، پزشک، مهندس، وزیر، وکیل، استاندار، فرماندار و حتی جانباز و رزمنده و سردار سپاه وغالب دوستان نظام و انقلاب در زندان هستند. آیا قبل از انقلاب ما از تمام طبقات اجتماعی زندانی داشتهایم ؟ فکر نمیکنم رژیم شاه اینقدر با یاران خود با بیرحمی برخورد میکرد. سرنوشت انقلابهای ایدئولوژیک همین است. رفتن شاه اجتنابناپذیر بود. اما ما وفا کردیم و وفا ندیدیم. وفا کردیم و جفا دیدیم ازاین حکومت.
بسیاری از آنان که در دادگاه انقلاب محکوم شدهاند از فعالان جنبش سبز در مازندران هستند. فکر نمیکنید صدور چنین حکمی به نوعی برای وادار کردن فعالان جنبش به سکوت است؟ بخصوص در شرایط امروز و بازداشت رهبران جنبش؟
فشارها هرروز با ابزارهای متعدد افزایش مییابد. روابط یا نشست اصلا امکانپذیر نیست. همه نیروهای سیاسی سکوت معناداری را در پیش گرفتهاند. اما ارتباط صرفا درجشنها و ایام سوگواری است. روبط معنادار وتاثیر گذار وجود ندارد، زیرا چنان فضای ترس وناامنی ایجاد کردهاند که کسی جرات کنار هم بودن ندارد. از طرفی فضای ترس و تهدید دردانشگاهها مضاعف است، چون موتور حرکت جامعه است. به شدت از این نیروی متراکم میترسند. بسیاری از اساتید و دانشجویان را احضار کرده و فضا را امنیتی کردهاند. حتی در بابل چند استاد غیرسیاسی، جلسه ماهانه عرفان درمنازل داشتهاند که آن را هم تعطیل کردند و یا جلسه قرآن در بابل تعطیل شده است. میدانید که در مازندران بسیاری دستگیر شدند، عده کثیری از دانشجویان از ادامه تحصیل محروم شدند. همه و همه به خاطر این که به حرکت جنبش سبز در بابل تحرک بخشیده بودند. فضای امنیتی چنان شدید است که بسیاری از دوستان اصلاحطلب میترسیدند که پس از ازادی از زندان با ما تماس بگیرند.
این فشارهایی که شما به آن اشاره کردید و ایجاد فضای امنیتی تصور میکنید تا چه حد در سکوت مردم نقش داشته است؟
چند عامل باعث سکوت مردم شد. اول دین تحریف شده که بهترین وسیله برای ساکت کردن عوام است و حکومت ابزار آن را هم دارد. دوم با پول نفت که طبقه فقیر را ساکت میکنند. سوم شبکههای رادیو و تلویزیون است. چهارم سانسور شدید، که باعث شد تا جریان آزاد اطلاعات بسته شود وحرکت تودهای اتمیزه گردد ومانع انسجام نهادهای مردمی شود. پنجم سرکوب شدید و ایجاد ترس درمیان طبقه متوسط شهری. اما سکوت جامعه سرشار از فریاد است وحرفهای ناگفته، ولی حاکمان از آن بیخبرند. امیدوارم مثل شاه سابق نباشند که در لحظات آخر صدای انقلاب مردم را شنید و دیرشنید؛ اما مردم نپذیرفتند. آقایان وقتی صدای اصلاحات را نشنوند؛ شاید صدای انقلاب مردم را بشنوند. چون تجربه نشان داده است که وقتی حاکمان به مردم اصلاحات ندهند، مردم به آنان انقلاب میدهند. حداقل مثل مبارک درمصر به مردم اجازه تجمع اعتراضآمیز، ولی آرام را بدهند تا مردم بیش از این از آنان عصبانی نشوند. حاکمان فکر نکنند مسلمان هستند و عزیز دردانه خدا وبه آسمان وصلاند. بدانند که در زمین حکومت میکنند. حکومت زمینی الزامات خود را دارد.