۱۳۹۰ مهر ۸, جمعه

حکم زویا حسنی صادر شد


زویا حسنی عضو شاخه جوانان جبهه مشارکت ایران اسلامی و از فعالان ستاد ۸۸ به یک سال حبس تعزیری محکوم شد.
به گزارش ندای سبز آزادی، بر اساس رای دادگاه، این حکم قابل تبدیل به سه میلون تومان جریمه نقدی است. دادگاه رسیدگی به اتهامات این فعال سیاسی سرانجام پس از سه بار قرار رسیدگی، ۱۷ شهریور ماه سال جاری در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب تهران به ریاست قاضی مقیسه برگزار شد.
زویا حسنی در جریان سرکوب های پس از انتخابات سه بار بازداشت شد و مجموعاً مدت ۶۰ روز را در بند ۲۰۹ زندان اوین گذراند.

۱۳۹۰ مهر ۷, پنجشنبه

تجمع کارگران بازنشته نساجی در مقابل خانه کارگر

به گزارش خبرگزای کار ایران (ایلنا) تعدادی از کارگران بازنشسته نساجی مازندان در پی عدم دریافت سنوات بازنشستگی خود از سال ۱۳۸۷ امروز صبح هفت مهرماه در مقابل خانه کارگر تجمع کردند.
 در این تجمع تعدادی از بازنشستگان از بی‌توجهی مسئولان و سرگردانی چند ساله انتقاد کرده و اعلام داشتند: "باتوافقی که با مدیران وقت نساجی مازندران داشتیم بعضی ها کسری بیمه خود را شخصا به تامین اجتماعی پرداخت کردند، علیرغم تعهد کارفرما که اعلام کرد سنوات به مرور زمان و با توجه به مشکل کارخانه نساجی پرداخت خواهد شد اما تاکنون وعده‌ها عملی نشده است."
این بازنشستگان معترض همچین افزودند: "بارها به مراجع ذیصلاح و استانداری مراجعه کرده‌اند ولی متاسفانه تاکنوع غیر از وعده و وعید چیز دیگری عاید ما نشده است."
حدود ۸۰ نفر از کارگران کارخانجات نساجی مازندران از سال ۱۳۸۷ بازنشسته شده‌اند.

۱۳۹۰ مهر ۴, دوشنبه

میرحسین فریاد حق طلبی ات مانند سیلی های پی درپی بر صورت این جماعت نشست

میرحسین! تو را از خود جدا نمی بینم؛ میرحسین! وقتی که این جماعت پول پرست قدیس ماب خود رافصل الخطاب اعلام می کردند تو مردم رافصل الخطاب اعلام کردی..میرحسین فریاد حق طلبی ات مانند سیلی های پی درپی بر صورت این جماعت نشست و پرده ی ریا و نفاق را ازصورتشان برای همیشه کنار زد.


( بخشی از نامه های برگزیده به میرحسین موسوی)

بیش از هشت هزار ماهواره در مازندران جمع آوری شده است


رییس پلیس اطلاعات و امنیت عمومی مازندران از کشف و ضبط هشت‌هزار ۶۰۰ قطعه انواع تجهیزات دریافت از ماهوراه در این استان خبرداد.
به گزارش ایسنا، سرهنگ تقوی با اعلام این خبر افزود: در راستای طرح ارتقای امنیت اجتماعی و برخورد با مصادیق ناهنجاری اجتماعی طرح جمع‌آوری ماهواره‌ها در شهرستان‌های استان مازنداران به مرحله اجرا درآمده است.

وی ادامه داد: در همین راستا، ماموران پلیس اطلاعات و امنیت عمومی در سطح شهرستان‌های استان مازنداران، با شناسایی تهیه و توزیع کنندگان تجهیزات ماهواره و نیز استفاده‌کنندگان غیرمجاز از آن، با هماهنگی مرجع قضائی بیش از هشت‌هزار و ۶۲۶ دستگاه انواع قطعات و تجهیزات دریافت ماهواره را کشف و ضبط کردند.

تقوي با اشاره به اثرات مخرب استفاده از شبكه‌هاي مبتذل فرهنگي كه موجب از همپاشيدگي بنيان خانواده‌ها مي‌شود، اين شبكه‌هاي مبتذل ماهواره‌اي و سايت‌هاي غيراخلاقي اينترنتي را ابزار جنگ نرم دشمن عليه مردم و كشور اسلامي ايران دانست.

۱۳۹۰ مهر ۳, یکشنبه

نامه مجید دری به دانشجویان از زندان بهبهان

مجید دری، دانشجوی محروم از تحصیل دانشگاه علامه طباطبایی در تبعید و از زندان بهبهان، به مناسبت آغاز سال تحصیلی جدید پیامی فرستاده است.متن کامل این نامه را با هم بخوانیم:


باران! ببار         ببار و برگ های تباه شده ام را فرو ریز
ببار    تا به نغمه اندوهگینت            در خوابی پر میوه فرو شوم .

"شمس لنگرودی"


سخت است از مهر سخن گفتن ، از دانشگاه و آغاز دوباره اش حرف زدن و خاطراتش را وا کاویدن.
ساده لوحانه است که از ایستادگی و دانشگاه بگویم و تاثیرگذاریش ، از موضع نقد و به چالش کشیدنش ، از فریادهای همیشه بر سر تسخیرکنندگانش. اینها را همه می دانیم. می دانیم که زیر بار زور نمی رفت ، که سخن ناحق را حتی در سخت ترین شرایط مردود می دانست و درخت آزادی را هرچند با بذل جانش آبیاری می نمود و به این می بالید . می بالید و با کم و بیش ها به بعدی می سپرد و تازه نفس هایی می آمدند و ...
روزی فریاد برآوردیم که اگر در مقابلشان کوتاه بیاییم فردا روز می گویندمان چه بگویید ، چه بخوانید ، چه بپوشید . و نهایت سیاسی برایمان این بود و با اعتراض های هرچند تنهامان از یکدست شدن دانشگاه و به جریان افتادن انقلاب فرهنگی دوم جلوگیری می کردیم .
شوربختانه اما قصه جور دیگری شده و ما از آن بی خبر انگار مهر آغاز می شود و تمامی این فجایع یکجا صورت می گیرد و از آن بدتر دانشجویان بدان تن می دهند ، می پذیرند و باورش می کنند و فاجعه عمیق تر از این حرف ها می شود. چندی دیگر می گویند به چه فکر کنید و چه را باور کنید و... و این دلاور دانشجویان با فریادهای اعتراضی خاموش می پذیرند و تن می دهند.
روزی که زمان حرف و گنده لاف زدن ها گذشت و پای عمل در میان آمد و ایستادگی و ادامه را احمقانه می دانستند و به ما که مانده بودیم خرده می گرفتند گفتند: "ما عقب نکشیدیم ، تغییر تاکتیک دادیم" و این تغییر تاکتیک چنان ثمربخش افتاد که نسل بعدی را به گور سازش سپرد و این فجایع را که در تاریخ دانشجو و دانشگاه بی سابقه است را رقم زد. حال کجایند که جواب گویند و لاف و عملشان را در ترازو نهند و دسته کم به ابراز ندامتی دست یازند یا همچنان مصرند که تغییر تاکتیکشان موثر افتاده و ما – که به زعم ایشان مقصریم – این اوضاع را آفریدیم.
می خواستم بگویم سلام بر دانشگاه ، دیدم دانشگاه مشخصه های خاص خود را دارد و این محل بیشتر به دبیرستان شبیه است ، خواستم بگویم سلام بر دانشجو ، دیدم اینان بیشتر به محصل می مانند. پس – با عرض پوزش از بعضی – می گویم : آهای! با شمایم! آهای! شما که نمی دانم کیستید ، شادم که در این سال تحصیلی چون چهار سال گذشته در کنارتان نیستم و ننگ تحصیل در چنین محیطی را نمی خرم. شادم که اخراج شدم و به این تحقیرها تن ندادم. خوشحالم که تنهایم و دوستانی چون شما ندارم. نمی دانم کیان!
دانشجو و دانشگاه حرمتی دارد و هیچگاه سر در برابر هیچ کس خم نمی کند و تن به ذلت هیچ عافیت خواهی نمی نهد و در برابر قدرت طلبان زورگو می ایستد. نمی هراسد و به چالش می کشد. جان می دهد و می ایستد ، خون می دهد و می ماند ، عمر می گذارد و بارور می کند. شما که می دانید دانشجو کیست و دانشگاه کجاست این درخت اگر بخشکد همه ما مسئولیم ، آری ، همه ما.
دانشجو! دانشگاه! دلم برایتان تنگ شده و قلبم از دوریتان می تپد. پس اینبار هم با بغضی فرو خورده فریاد می زنم:
سلام بر مجید توکلی! سلام بر مهدیه گلرو! سلام بر ضیا نبوی! سلام بر عبدالله مومنی!  سلام بر بهاره هدایت!
مجید دری
دانشجوی اخراجی علامه

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

ایکاش نمایندگان واقعی مردم ایران در این جایگاه حضور می یافتند

ایکاش نمایندگان واقعی مردم ایران در این جایگاه حضور داشتند.
ایکاش این ترک سالن ها ، این صندلی ها خالی، این تحقیر ها و این بی اعتنایی ها هیچ ربطی به ایران نداشت. ایکاش...

۱۳۹۰ شهریور ۳۰, چهارشنبه

اشکان ذهابیان فعال دانشجویی شمال کشور آزاد شد

اشکان ذهابیان فعال دانشجویی-سیاسی مازندرانی پس از نزدیک به شش ماه حبس صبح امروز از زندان  آزاد شد.او به علت اعتصاب غذای مدت دار در اعتراض به شرایط خود از نظر جسمی بسیار و در شرایط نگران کننده ای بسر می برده است و به صورت مشروط از زندان آزاد شده است


اشکان ذهابیان فعال دانشجوئی شمال کشور وعضو دفتر تحکیم وحدت در تجمع دانشجویان دانشگاه مازندران در اعتراض به کودتای انتخاباتی در ۲۶ خرداد ۸۸ توسط نیروهای انصار بابلسر مورد ضرب و شتم قرار گرفت و با دخالت مامورین اداره اطلاعات استان مازندران دستگیر و به زندان اداره اطلاعات شهید کچوئی ساری منتقل شد. وی به مدت یک ماه در سلول انفرادی زندان اداره اطلاعات ساری و زندان متی کلای بابل بازداشت بود.
این فعال دانشجوئی محرروم از حق تحصیل در تاریخ ۱۱ آبان ۸۸ برای بار دوم به اتهام اقدام علیه امنیت ملی به واسطه تشکیل اتحادیه انجمن های اسلامی شمال کشور دستگیر و روانه زندان شد و پس از چندی با قرار وثیقه ۳۰ میلیون تومانی آزاد شد.
این عضو سابق شورای مرکزی فراکسیون مدرن انجمن های اسلامی دانشگاه های فردوسی و علوم پزشکی مشهد پیش از این به دلیل فعالیت های سیاسی از دانشگاه فردوسی مشهد اخراج شده بود.
همچنین وی توسط دادگاه انقلاب شهرستان بابل به صورت غیابی به ۶ ماه حبس تعزیری محکوم شده بود که امروز از زندان آزاد شد.

به بهانه بزرگترین اختلاس تاریخ اقتصاد ایران

دائم بحث فساد می‌شود و می‌خواهند مچ‌گیری کنند، من اعتقاد دارم آنچه که فساد نامیده می‌شود مجموعه سیاست‌هایی است که ما امروز در نظام اقتصادی داریم. برخورد با فاسد آخرین حلقه از مجموعه حلقه های یک زنجیره بلند است که باید انجام بگیرد و قبل از آن مسیرهایی را که به فساد می‌تواند، بیانجامد را باید از بین ببریم...

دانشجویان دانشگاه مازندران: در صورت اجرای طرح تفکیک جنسیتی بر سر کلاس های درس نخواهیم رفت

به گزارش دانشجونیوز،روز گذشته، هم زمان با ثبت نام دانشجویان ورودی جدید دانشگاه مازندران، جمعی از دانشجویان شب نامه هایی اعتراضی را در صحن این دانشگاه پخش کردند.

با توجه به این که دانشگاه مازندران از نخستین دانشگاه های کشور بود که مسئولان آن از اجرایی کردن طرح تفکیک جنسیتی دانشجویان سخن گفته بودند، فعالین دانشجویی این دانشگاه در واکنش به این اظهارات در بیانیه ای اعلام نمودند که در صورت اجرای این طرح به سر کلاس های درس نخواهند رفت و در محوطه ی دانشگاه تجمع خواهند کرد.
دانشجویان در بخشی از این بیانیه گفته اند: "شاید از این مسئله تا حدی مطلع باشید که مسئولین دانشگاه مازندران از پیشگامان در آغوش گرفتن طرح تفکیک جنسیتی کلاس های درسی می باشند و بنا به این موهبت به شعور، عقلانیت و شأن انسانی دانشجویان توهینی بس جبران ناپذیر کرده اند؛ بنابراین می خواهیم با شجاعت در برابر هجمه افکار ارتجاعی و واپسگرا مقابله کرده و تحریم کلاس های درسی را از زمان بازگشایی آن با عدم حضور خود در کلاس های درسی و اجتماع در محوطه دانشگاه ها اعلام داریم."
فعالیت های سال های اخیر انجمن اسلامی دانشگاه مازندران، نقش شبکه های اجتماعی در ارتباط بین کنشگران مدنی و سیاسی، وضعیت اقتصادی و سیاسی کنونی جامعه ی ایران،تبعیض های مذهبی و قومی در دانشگاه ها، ماهیت ساختار سیاسی ایران در سی سال اخیر و تغییراتی که پس از انتخابات ٨٨ در ان صورت گرفت، از دیگر مسائلی بودند که در این بیانیه به ان ها پرداخته شده است.
همچنین در این بیانیه که طی چهار روز اخیر در دانشگاه مازندران پخش شده  به ادامه ی بازداشت فعالین دانشجویی در استان های مختلف اعتراض و تاکید شده است: "در طی این ٣٢ سال دانشگاه های کشور مورد هجوم خصمانه و خشونت آمیز از طرف ساخت قدرت مستبد و تمامیت خواه حکومت اسلامی قرار گرفته اند و نمود عملی وحشت رژیم از دانشگاه ها به این صورت قابل مشاهده است و تمام تلاش خود را برای سرکوب هرچه بیشتر جنبش های دانشجویی، که زمینه ای مناسب برای پیدایش جنبش های ضد سنتی، عدالت خواهانه و آرمانگرایانه ایجاد میکنند، هزینه کرده است. می توان از انقلاب فرهنگی سال های اول انقلاب ۵٧، حمله به کوی دانشگاه تهران در سالهای ٧٨ و ٨٨ و انقلاب فرهنگی دوم که همانند پروژه اول برای اسلامیزه کردن دانشگاه ها و حذف اساتید و دانشجویان دگراندیش و دگرباش پس از انتخابات ٨٨ به جریان افتاده از نمونه های برجسته خشونت عریان حکومت علیه جامعه دانشگاهی نام برد."
پخش این بیانیه در دانشگاه مازندران در ادامه ی فعالیت های مستمر دانشجویان دانشگاه مازندران در سال های اخیر، مخصوصا پس از رویدادهای انتخابات سال ٨٨ می باشد. این دانشجویان در حالی تلاش های خود را در راستای بسط پروژه ی دموکراسی خواهی در سطح جامعه و اعتراضشان به سیاست های حاکم عنوان کرده اند که در دو سال اخیر فعالین دانشگاه مازندران با شدیدترین برخوردها از سوی  نهادهای امنیتی استان مواجه شده اند، به گونه ای که ده ها دانشجو بدون ارائه کوچکترین دلیلی بازداشت و دانشجویان زیادی به طور موقت یا دائمی از تحصیل محروم شدند. همچنین بسیاری از فعالین این دانشگاه بارها به نهاد های امنیتی ازجمله اداره اطلاعات بابلسر، بابل و ساری احضار شده و مورد بازجویی های بسیار شدید و غیر انسانی قرار گرفتند.
به گفته ی منابع دانشجویی در دانشگاه مازندران، با وجود این که هنوز دانشگاه بصورت رسمی بازگشایی نشده، اما فضای دانشگاه مازندران در روزهای اخیر امنیتی و مملو از نیروهای حراست گزارش شده است. به نظر می رسد تشکل های دانشجویی وابسته به نیروهای امنیتی مانند بسیج و "انجمن اسلامی مستقل" به تلاش های خود برای سرکوب دانشجویان در همکاری با نیروهای امنیتی ادامه داده و فعالیت های خود را در سال جاری افزایش دهند.

۱۳۹۰ شهریور ۲۸, دوشنبه

ادامه رویکرد طالبانی ، سرویس دبیرستان های دخترانه "ملزم به بکارگیری راننده زن" شدند

خبر آنلاین گزارش داده،رئیس پلیس راهور تهران در گفت وگو با این سایت اعلام کرده: امسال برای نخستین بار مدارس برای سرویس دبیرستان های دخترانه ملزم به بکارگیری راننده زن هستند.
سردار حسین رحیمی اضافه کرده است: در سال تحصیلی جدید رانندگان زن برای جابه جایی دختران دبیرستان بکارگیری می‌شوند اما مدارس راهنمایی و دبستان می‌توانند از راننده مرد استفاده کنند.
 وی دلیل این کار را راحتی دانش آموزان اعلام می کند و می افزاید:خوشبختانه تعداد رانندگان زن  ماهر افزایش یافته و آنها توانایی انجام این کار را دارند!

گویا قرار است با ادامه این دست سیاست های طالبانی در عرصه فرهنگی ، جامعه بیش از پیش درگیر مشکلات فرهنگی ساخته ی حاکمیت شود .

۱۳۹۰ شهریور ۲۶, شنبه

نامه شجاعانه محمد داوری از زندان اوین

به گزارش کلمه ، محمد داوری، روزنامه نگار، سردبیر وب سایت سحام نیوز، در نامه ای مفصل که از زندان اوین بخشی از وقایع و رنجی که در این دو سال بر او رفته و همچنین گوشه ای از زندگی خود را مرور کرده است. محمد داوری در این نوشته از فعالیت های خود در دفتر مهدی کروبی و همچنین ملاقات و مصاحبه با شکنجه شده های زندان کهریزیک و کسانی که در این زندان و دیگر زندان ها مورد تجاوز جنسی قرار گرفته اند، پرده بر می دارد و تاکید می کند که طی بازجویی ها و دو سال زندان، هیچ یک از مقامات مسوول نتوانسته اند صحت این مستندات را زیر سوال ببرند.


متن کامل این زندانی سیاسی به شرح زیر است:

در همه عمرم اگر تصور هر اتفاقی را داشته ام، این تصور که ممکن است بیش از دو سال از عمر خود را در زندان سپری کنم، حتی برای یک لحظه نیز به ذهنم نیامده بود. حالا که این اتفاق دور از تصور برای من روی داده است و سومین سال حبس خود را آغاز کرده ام، نمی توانم نسبت به این حادثه غیر منتظره بی تفاوت باشم و از واقعیاتی که منجر به این اتفاق شده و آنچه در این دو سال بر من گذشته چشم پوشی کنم. چرا که دیگر موضوع بازداشت و محاکمه و حبس من از یک موضوع شخصی فراتر رفته و شرایط تاریخی حساسیت آن را فزون تر کرده است. پس من وظیفه دارم و حق دارم تا حقایق را بازگو کنم.
آنچه مرا واداشت تا قلم به دست گیرم، نه فقط گذشت ۷۳۰ روز از عمرم ( تا زمان نوشتن نامه ) در پشت دیوارها و سیم خاردارها بود بلکه انعکاس وارونه حقایق توسط مسوولان قضایی و امنیتی بوده که ظلم مضاعفی را بر اینجانب تحمیل کرده اند. شاید هنوز افراد زیادی هستند که نمی دانند من چه کسی هستم و چرا و چگونه بازداشت شده ام. اگر در قبال این وارونه جلوه دادن سکوت کنم، خود نیز ظلم دیگری را بر خود روا داشته ام. بنابراین اینک که بعد از گذشت بیش از دو سال پرده از حقایق بسیاری برداشته شده است و نه تنها من بلکه برای خیلی از کسانی که دستگاه اطلاعاتی امنیتی و قضایی را از نزدیک تجربه کرده اند تردیدی باقی نمانده است که پشت ظاهر فریبنده و پرده های شعار گونه چه تلخی ها، بی تدبیری ها و ظلم هایی نهفته است، لازم است حداقل پیرامون آنچه بر من گذشته برای آگاهی مردم عزیز و مظلوم در درجه نخست و سپس مجامع بی المللی و فعالان عرصه حقوق بشر و در آخر مسوولانی که خود در این فجایع دست داشته اند، مطالبی را ارائه کنم تا شاید این اقدام گامی باشد در راستای کاهش و جلوگیری از اتفاقات مشابه. من در چند بخش مطالبم را می آورم تا بتوانم در هر زمینه ضمن ارائه توضیحات کامل تر، شبهه هایی را هم که در این مدت ایجاد شده است، برطرف کنم.

بخش اول
من، محمد داوری، کیستم
پاسخ به این سوال به این دلیل ضرورت دارد که شنیدم یکی از مسوولان ارشد قضایی در همان روزهای نخست پس از بازداشتم، گفته: «ما شخصی به نام داوری را دستگیر کردیم که وی با نفوذ در دفتر مهدی کروبی و با سو استفاده از سادگی وی اقدام به اجیر کردن عده ای کرده است تا چهره نظام را لکه دار کند.» این مطالب که نقل به مضمون است و به استناد آن سپس نشریات وابسته به حاکمیت مطالب بی اساس فراوانی را نوشتند، من را بر آن داشت تا خود را معرفی کنم؛ چرا که با اندک توجهی روشن خواهد شد که این ادعا چقدر نادرست است.
من محمد داوری فرزند علی متولد نهم اردیبهشت ۱۳۵۱ هستم و در داز مرکز بخش مرزی رازوجرگلان از توابع شهرستان بجنورد (خراسان شمالی) متولد شدم. تحصیلاتم را در زادگاهم با اخد دیپلم علوم انسانی در سال ۶۹ پایان دادم و از همان زمان معلم شدم. شغلی که همواره آن را ادامه داده و اگر بعد از آزادی از آن محروم نشوم، باز هم ادامه اش خواهم داد. ضمن معلمی، تحصیلات خود را هم ادامه دادم و با اخذ مدرک کارشناسی ارشد در رشته مدیریت آموزشی همچنان در عرصه تعلیم و تربیت عاشقانه به فعالیت خود ادامه دادم. از همان ابتدای کارم در دوران دانشجویی همواره در کنار معلمی به کار خبرنگاری و رسانه ای هم مشغول بوده ام و این شغل را کاملا هم سنخ با کار معلمی یافته ام و از آن در راستای تکمیل اهداف و آرزوهای فرهنگی ام بهره برده ام. تجربه کار در روزنامه ها، نشریات و سایتهای مختلف خبری باور من به کار در عرصه فرهنگی را تقویت کرد و انگیزه ای شد تا انتصابات را هم یک عرصه برای کار فرهنگی بدانم و بنابراین در تمام دوره های انتخابات در عرصه به صورت فعالانه حضور داشتم و چون بستر اصلاح طلبی را پس از دوم خرداد ۱۳۷۶ برای تحقق اهدافم مناسبت تر دانستم، همیشه با حمایت از کاندیداهای این طیف در انتخابات مختلف نقش خود را را برای ایجاد فضای مناسب تر فرهنگی و اجتماعی و مدنی ایفا کردم. تردیدی نیست که در این راستا کار جمعی، تشکیلاتی و حزبی را بر کار فردی ترجیح داده ام. لذا در ده سال اخیر در قالب تشکل صنفی سازمان معلمان ایران در کنار سایر دوستانم به فعالیت مشغول بودم که در همین راستا به خاطر حضور و فعالیت در تجمع های اعتراضی معلمان در ۲۳ اسفند سال ۱۳۸۵ بازداشت و سپس محاکمه شدم و مانند بسیاری از همکاران مظلوم ام در سراسر کشور از مجازات بی نصیب نماندم.
باورم به کارهای مدنی و صنفی و احساس مسوولیتم به تناسب شغل و رشته تحصیلی ام من را بر آن می داشت تا نسبت به مسایل حوزه تعلیم و تربیت و آموزش و پرورش به طور خاص بی تفاوت نباشم. لذا از هر فرصتی از قلم و بیانم استفاده می کردم و مطالبی را در نقد عملکرد مسوولان و دستگاه های آموزشی در نشریات مختلف می نوشتم. نوشته هایی که به مذاق آقایان خوش نمی آمد و به هر بهانه ای سعی در محدود کردن بنده مانند سایر دوستانم می کردند. محدودیتهایی در محیط کار، هشدارهای امنیتی و تهدیدهای مدام شغلی و … در چنین شرایطی پس از سالها فعالیت صنفی، سیاسی و خبری به مقطع حساس سال ۱۳۸۸ رسیدم و با وجود اینکه در تمام دوره های گذشته از کاندیدای مورد حمایت جبهه دوم خرداد حمایت می کردم، در این دوره به همراه چند تن از دوستان فعال در عرصه صنفی معلمان در کنار دکتر محمد علی نجفی در بخش فرهنگیان ستاد آقای کروبی فعال شدم و باز هم مثل همیشه انتخابات را یک عرصه مدنی و یک فرصت مناسب برای بیان مطالبات صنفی معلمان دانسته و در تولیدات اقلام تبلیغاتی از این رسالت خود غافل نبودم و همچنان تا روز انتخابات با این باور از هیچ کوششی دریغ نورزیدم.
اینجانب هیچ ارتباطی با گروه ها، احزاب، رسانه ها، سازمان ها و نهادهای خارج از کشور نداشته و حتی تاکنون از کشور خارج نشده ام و هیچ گونه فعالیت سری و مخفیانه ای هم نداشته ام تا شبهه ای ایجاد کند که من از طریق نفوذ در دفتر آقای کروبی از او سوء استفاده کرده ام!
البته من در سالهای عمرم فعالیتهای فرهنگی و خدماتی فراوانی داشته ام که در اینجا نیازی به نوشتن آنها نمی بینم و تنها همشهریان خود را گواه می گیرم تا در این مورد توضیح دهند. خدماتی که در دوره ی اول شوراها انجام دادم. مراجعه به این زنان و مردان و آثاری که از آن دوره به جا مانده در این باره بیش از هر توضیح دیگری قانع کننده است.

بخش دوم
پس از انتخابات سال ۸۸ بر من چه گذشت
مثل تمام فعالان ستادهای انتخاباتی از همان لحظه های نخست اعلام نتایج آرا دچار شوک همراه با تردیدهای فراوان شدم و مثل خیلی ها به دنبال منبع و مرجعی بودیم که پاسخی قانع کننده درباره نتایج انتخابات بشنویم. کاندیداهای ریاست جمهوری، مسوولان برگزاری انتخابات، تحلیلگران و کارشناسان و فعالان سیاسی از جمله منابع مورد نظر بودند که من می توانستم پاسخ مناسب را از آنها بشنوم. پاسخ چیزی نبود جز اینکه در انتخابات تقلب شده است. واکنش طبیعی در روزهای نخست اعتراض خیابانی بود. من خود را موظف می دانستم اگر در اعتراض ها شرکت می کنم، اولا باید با محوریت شعار کاندیداها و ثانیا کاملا مدنی و آرام و مسالمت آمیز باشد، بنابراین در راهپیمایی ۲۵ خرداد که موجی از مدنیت و نجابت را به نمایش گذاشت شرکت کردم و همواره به حضور در آن اجتماع اقتخار می کنم و به حال نظام افسوس می خورم که پیام آن حضور را دریافت نکرد و فرصت ها را از دست داد.
پس از آن راهپیمایی، حراست آموزش و پرورش به صورت تلفنی مرا احضار کرد که من این احضار را نپذیرفته و خواستم که کتبی و اداری و بر طبق مقررات چنین کاری را انجام دهند. سپس برای مدت ده روز تهران را ترک کردم و به شهرستان رفتم. اواسط تیرماه به تهران برگشتم و از همان موقع هم به عنوان سردبیر سایت سحام نیوز (اعتماد ملی) مشغول به کار شدم. با تصور اینکه باید کار درازمدت را پیش بگیرم، به دنبال سر و سامان دادن نیروهای سایت و سایر امکانات و ملزومات شدم. به طور عادی به همراه همکارانم مشغول فعالیت بودم و هیچ مساله غیر عادی دیده نمی شد. تا اینکه به صورت تصادفی و بدون هماهنگی قبلی در جریان مسائلی قرار گرفتم که به خاطر آن بازداشت شدم. ناگفته نماند که از هفته ها پیش از این به همراه تعدادی از دوستان برای دلجویی به خانواده های کشته شدگان و زندانیان حوادث پس از انتخابات سر می زدیم و این را وظیفه مدنی و مهم خود می دانستم.

بخش سوم
پیگیری مسایل کشته شدگان، بازداشتی ها و شکنجه شده ها
هر چند از همان روزهای نخست پس از انتخابات بر اساس وظیفه انسانی که گفتم، سرکشی به خانواده های زندانیان و کشته شدگان را از وظایف اصلی خود می دانستم، اما پس از انتشار نامه آقای کروبی خطاب به آقای هاشمی رفسنجانی پیرامون شکنجه و تجاوز به بازداشت شدگان به طور مستقیم و به درخواست شخص آقای کروبی مسایل مربوطه را پی گیری می کردم و همانگونه که گفتم ورودم به این ماجرا نیز اتفاقی بود، چرا که حزب اعتماد ملی خط تلفنش در سامانه ۱۱۸ ثبت شده بود و این همان تلفن دفتر من هم بود. اولین مراجعه کننده پس از تماس تلفنی پیش من آمد، پس از گفت و گو با او به دفتر آقای کروبی اطلاع دادم و به نزد ایشان رفتیم و این آغازی بود برای پی گیری درخواست مراجعانی که پس از انتخابات مورد شکنجه و یا تجاوز قرار گرفته بودند و یا کسی از خانواده شان کشته شده بود.
در ابتدا به درخواست شخص آقای کروبی فقط اقدام به مستندسازی ادعای افراد کردیم و از رسانه ای کردن آن خودداری ورزیدیم. روال کار به این گونه بود که پس از مراجعه افراد، ابتدا از هویت آنها اطمینان حاصل می کردیم و سپس در جلسه ای اختصاصی با حضور فرد مراجعه کننده، بنده و آقای کروبی شرح ماجرا از زبان فرد مذکور می شنیدیم. سپس از وی درخواست می کردیم در صورتی که تمایل دارد اظهاراتش را مستند کنیم و هر کدام از مراجعان که اعلام آمادگی می کردند برای تهیه مصاحبه ویدیویی اقدام می شد.
مصاحبه ها را بنده به تنهایی انجام می دادم و در جریان مصاحبه، با سوالاتی سعی می کردم زوایای امر را کاملا روشن کنم. سپس آدرس و مشخصات مراجعه کننده را می گرفتیم و همچنان ارتباط ما برای ادامه پیگیری ها حفظ می شد. از تاریخ بیستم مرداد ماه این مستند سازی ها آغاز شد که در طول این مدت از ۴ نفر که مورد تجاوز و تعرض جنسی قرار گرفته بودند هم مصاحبه ویدیویی تهیه شد و یک نفر هم شرح ماجرا را کتبی ارائه کرد. تعدادی هم مراجعه کرده بودند که از ترس آبروی خود حاضر به مصاحبه ویدیویی نشدند. تعدادی هم تماس گرفتند اما مراجعه نکردند و از آنجا که دفتر و تلفن های ما همواره تحت شنود نیروهای امنیتی بوده، از بابت امنیت این افراد هنوز هم نگرانم. در طول این مدت همچنین ۱۰ نفر از بازداشتی های ۱۸ تیر که در کهریزک نگهداری شده بودند به همراه خانواده هایشان به دفتر آقای کروبی مراجعه کردند و پس از دیدار با وی اقدام به مستند سازی مشهودات خود کردند. بنده در مصاحبه های شش ساعته با آنان شنونده تمام ماجراها از لحظه بازداشت تا زمان آزادی شان بودم. شکنجه های انجام شده در کهریزک ماجرای کشته شدن روح الامینی، جوادی فر و کامرانی در مقابل چشمان آنها رخ داده بود و فرایند بازجویی ها از این افراد از دیگر موارد مهم مصاحبه با این افراد بود.
موارد دیگری که ما در این دفتر پی گیری کردیم، سناریوی سعیده پورآقایی بود که با حضور خواهرش سپیده و شوهرش در دفتر آقای کروبی مستند سازی شد، که متاسفانه در حالی که واقعیاتی نمایان شده بود و بر ما روشن شده بود که این مساله سناریویی است برای به دام انداختن موسوی و کروبی و اطلاعاتی را به دست آوردیم که آن را بر ملا می ساخت، در حالی که برای عصر سه شنبه ۱۷ شهریور با سپیده پور آقایی قرار ملاقات داشتیم، بنده دستگیر و دفتر آفای کروبی پلمب شد.
ماجرای کشته شده ها نیز در حال پی گیری بود که یک مورد آن در سایت منتشر شد و قرار ملاقات هایی هم با خانواده محمد کامرانی و … گذاشته بودم که بنده دستگیر شدم؛ و نیز موارد متعددی که شخص آقای کروبی در جریان جزییات آن هستند.
همه این پی گیری ها در تعامل ما با قوه قضاییه و مجلس بود و ما آمادگی خود را برای ارائه سند اعلام کرده بودیم، حتی اعضای کمیته ویژه مجلس در دفتر آقای کروبی حضور یافتند و ضمن بحث و گفت‌و‌گو نمونه ای از اسناد به آنها تحویل داده شد و حتی نماینده دادستان به صورت حضوری با یکی از کسانی که مورد تجاوز جنسی قرار گرفته بود، دیدار کرد.
در حالی که ما تصور می کردیم مجلس و قوه قضاییه پیگیر ماجرا هستند و به کمک اسنادی که ما تهیه کرده بودیم عوامل جنایت های انجام شده را بازداشت خواهند کرد و حقوق افراد مورد تعرض قرار گرفته را به آنها بازخواهند گرداند، من بازداشت شدم و دفتر حزب و سایت و دفتر آقای کروبی پلمب شد!

بخش چهارم
بازداشت، بازجویی، دادگاه و زندان
پس از پلمب دفتر حرب و دفتر آقای کروبی، بنده که تنها بازداشتی آن روز بودم، تحویل بند ۲۰۹ وزارت اطلاعات در زندان اوین شدم. اولین اتفاق برخلاف تعهدی که تیم بازداشت کننده به شخص آقای کروبی دادند در همان ساعات اولیه در بند ۲۰۹ روی داد و آن عدم وجود عناوین سی دی ها و فیلم ها و مستندات ما در صورتجلسه تحویل وسایل بود و مامور ۲۰۹ به طور کلی درباره آنها ابراز بی اطلاعی کرد. وقتی پس از پایان بازرسی و فیلمبرداری دفتر صورتجلسه ای تنظیم شد، من به آقای کروبی گفته بودم که سی دی ها و فیلم های افراد را که با آنها ساعت ها مصاحبه شده، علامت گذاری کنید و بگویید در صورتجلسه تنظیمی از وسایل ضبط شده، آنها را درج کنند تا امکان نابود کردن و یا دخل و تصرف در آنها وجود نداشته باشد، که با وجود درخواست آقای کروبی آنها از این کار امتناع کردند و قول دادند در صورتجلسه مربوط به وسایل من، این موارد هم درج شود.
شب اول را در بند ۲۰۹ ماندم. فردای آن روز یعنی چهارشنبه ۱۸ شهریور به بند ۲۴۰ منتقل شدم که از همان لحظه اول بازجوی ویژه من با رفتاری ناشایست و تحقیر آمیز و الفاظی رکیک از من استقبال کرد و با توهین زیاد من را به سلول انفرادی فرستاد. بازجویی ها آغاز شد. در اولین مرحله بازجویی ها من شرکت در راهپیمایی ۲۵ خرداد ماه را پذیرفتم و تاکید کردم که بر اساس تصریح قانون اساسی این کار را اقدامی مجرمانه نمی دانم و حضورم در این تجمع و اعتراض در آن را همواره مایه افتخار می دانم. آنها بلافاصله با ارجاع به بازپرسی مرا تفهیم اتهام کردند و قرار ۲۰۰ میلیون تومانی برایم صادر کردند. اما وقتی پرسیدم به من اجازه می دهید با خانواده ام تماس بگیرم و بگویم نسبت به تامین قرار وثیقه اقدام کنند، پاسخ دادند که خیر اجازه نمی دهیم و این قرار وثیقه فقط یک قرار صوری است!
روزهای بعد بازجویی از ابعاد مختلف ادامه یافت، پس از اخذ کامل بیوگرافی درباره فعالیت در ستاد انتخاباتی آقای کروبی و ارتباط با اعضای ستاد، همچنین فعالیت در سایت سحام نیوز و ارتباط با همکاران سایت و دفتر حزب اعتماد ملی هم مورد پرسش های متعددی قرار گرفتم که به همه پاسخ دادم.
تلاش های آنها برای پیدا کردن مصادیق مجرمانه بی فایده بود، چرا که تمام کارهای من علنی و بر اساس ضوابط و مقررات جاری بود. اما چالش برانگیز ترین بخش بازجویی من زمانی بود که از من خواستند پیرامون محتوای فیلم ها و سی دی ها (مصاحبه با کسانی که در زندان شکنجه و مورد تجاوز قرار گرفته بودند) توضیح دهم که من از پاسخ خودداری کرده و گفتم چون همه آنها در صورتجلسه ثبت شده است و ممکن است پس از پاسخ من شما سی دی های دیگری بیاورید و مدعی شوید به من مربوط است، من از هر گونه پاسخ دراین باره خودداری می کنم.
پس از خودداری من از پاسخ، روش های غیر اخلاقی و غیر قانونی آنها آغاز شد. تهدید به اعدام، تهدید به پرونده سازی اخلاقی، تهدید به شلاق، کتک کاری با مشت و لگد و نگهداری طولانی مدت من در اتاق بازجویی و … از جمله شیوه های آنان برای وادار کردن من به پاسخ دادن بود. روزها این شیوه ها اعمال می شد و من هر روز نگران اعمال شیوه های خطرناک تری بودم. اما بالاخره آنها مجبور شدند شرط من مبنی بر توضیح کامل ماجرای عدم ثبت سی دی ها و فیلم ها در صورت جلسه را بپذیرند و من هم ماجراهای تمام مستندات را کاملا شرح دادم.
تا ۱۷ روز به من اجازه ندادند با خانواده ام تماس بگیرم، مدت انتظاری که صدمات روحی و روانی شدیدی را بر خانواده و به ویژه مادرم تحمیل کرد. چرا که شایعه شده بود من کشته شدم و در شرایط آن زمان چنین شایعاتی به دلایل موارد مشابه واقعی و قابل باور جلوه می کرد.
پس از پایان بازجویی، مرحله بعدی فشار برای اقرار به اشتباه و خطا بود. آنها با انواع و اقسام توهین ها به آقای کروبی و موسوی و سایر فعالان جنبش سبز سعی می کردند با ارائه تحلیل های معطوف به شکست جنبش و غیر قانونی بودن اقدامات و فعالیت های معترضان، من را وادار کنند تا اقرار کنم که اشتباه کرده ام و افرادی که به ما مراجعه کرده اند، همه اجیر شده بودند؛ که من همچنان بر قانونی بودن تمام فعالیت هایم تاکید می کردم و از آنها می خواستم خلاف موارد ادعایی را ثابت کنند و من در آن صورت حاضرم با شجاعت اعلام کنم که اشتباه کرده ام. اما تاکنون و پس از گذشت دو سال حتی یک مورد خلاف مستنداتی که ما ارائه کردیم نتوانسته ارائه کنند.
تیم بازجویی پس از به کار گیری انواع ترفندهای تهدید و تطمیع از ادامه فعالیت خود مایوس شدند و هر روز من را برای بازجویی می آوردند و انتظار داشتند در نتیجه فشار انفرادی تسلیم آنها شوم. پس از مواجه شدن با پاسخ های تکراری من هر بار عصبانی می شدند و با کتک و فحش و ناسزا من را روانه سلول انفرادی می کردند که در نهایت کاملا مایوس شدند و من را از انفرادی به سلول چهار نفره بند ۲۰۹ بردند. من دو ماه را در انفرادی گذراندم.
اواخر آبان ماه ۸۸ اولین جلسه دادگاه من در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران برگزار شد که بر اساس کیفرخواست من متهم به اقدام علیه امنیت ملی از طریق اجتماع و تبانی و تبلیغ علیه نظام شدم که شرکت در تجمع ها و راهپیمایی ها و انتشار اخبار در سایت سحام نیوز و مصاحبه با مدعیان شکنجه و تجاوز جنسی از مصادیق اتهامات بنده بود.
من و وکلایم دفاع های لازم را انجام دادیم، اما قاضی پیر عباسی آنها را کافی ندانسته و اعلام کردند که دادگاه ادامه خواهد داشت. اما جلسه دوم دادگاه بنده، پنج ماه و نیم بعد! یعنی اواسط اردیبهشت سال ۱۳۸۹ و در شعبه دیگری برگزار شد. این جلسه این بار در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی مقیسه تشکیل شد و متاسفانه او در قامت شاکی ظاهر شد و حتی قبل از شروع دادگاه و قرائت کیفرخواست مرا با لحن تند و اهانت آمیزی مورد خطاب قرار داد که اعتراض وکلا را به دنبال داشت و حتی یکی از وکلا خطاب به وی گفت: «جناب آقای مقیسه! شما قاضی هستید، نه شاکی. باید ابتدا کیفرخواست خوانده شود و ما دفاعیات خود را بگوییم و سپس شما سوالات لازم را مطرح کنید و در نهایت بر اساس قوانین و آیین نامه ها به قضاوت بپردازید؛ که این اعتراض به مذاق آقای قاضی خوش نیامد و همانگونه که پیش بینی می شد رای حداکثری را برایم صادر کرد.»
نکته دیگر حضور فردی نامشخص در دادگاه بود که ما احتمال می دادیم از نیروهای اطلاعاتی باشد و به حضور او اعتراض کردیم که قاضی اقدامی نکرد و متاسفانه آن فرد تا آخرین لحظه در دادگاه حضور داشت که تاثیرات منفی در دفاعیات بنده و وکلایم داشت.
مدتی بعد و در خرداد ماه همان سال، مجازات پنج سال حبس را برایم صادر و به من ابلاغ کردند. من به رای صادره اعتراض کردم، اما همانگونه که پیش بینی می شد، این تصمیم دستگاه اطلاعاتی بود که باید عملی می شد، چرا که هیچ کدام از مستندات مورد اشاره دادگاه عنوان مجرمانه نداشت و این یک رای سیاسی و امنیتی بود.
بنده با وجود آنکه به دلیل طولانی شدن فرایند رسیدگی پرونده ام چندین ماه در سلول های بندهای ۲۴۰ و ۲۰۹ که متعلق به وزارت اطلاعات است نگهداری می شدم، پس از ابلاغ رای نیز چند ماه در آن شرایط نگه داشته شدم و در مجموع نزدیک به ۱۱ ماه در آن بندها بودم که فشار روحی زیادی به من وارد کرد. در این بندها شرایط فوق امنیتی حاکم است و ملاقات ها و تماس تلفنی و هواخوری و تغذیه، محدودیت های خاص خود را دارد.
از اوایل مرداد ماه ۱۳۸۹ به بند عمومی ۳۵۰ منتقل شدم که متاسفانه همزمان با ورود من به بند، تلفن ها نیز قطع شد و تاکنون نیز وصل نشده است و من که تصور می کردم با انتقال به بند عمومی از مزایای ارتباط تلفنی با خانواده بهره مند می شوم، از آن نیز محروم شدم. پس از چند هفته که نتیجه دادگاه تجدید نظر به من اعلام شد و مطمئن شدم که آنها تصمیم دارند مرا به عنوان گروگان نگه دارند، از هر فرصتی برای اعتراض استفاده کردم. اما آنها هر اعتراضی را هم جرم دانسته و به استناد اخبار و اطلاعاتی که پیرامون بنده در رسانه ها انتشار می یافت، مرا بازجویی می کردند و بازپرسی دادسرای اوین اقدام به تشکیل پرونده جدیدی برای من کرد و در این باره در یک سال چهار بار به دادسرا احضار شدم، آن هم در زندان!
نکته دیگر اینکه بر خلاف تقریبا همه زندانیان که دادستان یا معاونین وی در دیدارهایی به گفت و گو با آنها می پردازند، در طول این دو سال حتی یک بار هم آنها مرا نخواسته اند و با من گفت و گو نکرده اند.
علی رغم اینکه بنده پیش از بازداشت هیچ گونه بیماری و ناراحتی جسمی و روحی نداشتم، در حال حاضر از ناحیه کمر، زانو و قلب احساس ناراحتی و درد نگران کننده ای می کنم که با وجود پیگیری های متعدد متاسفانه اقدامی درباره درمان آنها صورت نگرفته و حتی درباره درمان بیماری های دهان و دندانم که فوریت زیاد دارد هم تاکنون اقدامی نشده است من در این دو سال حتی یک بار هم از حق مرخصی استفاده نکرده ام، ولو مرخصی چند ساعته.

جمع بندی و نتیجه گیری
اکنون پس از گذشت دو سال، در حالی که بی اساس بودن ادعاهای مراجعه کنندگان به ما ثابت نشده است و نه مسوولان سر عقل آمده اند و همه فرصت ها را هم از دست دادند، برای اتمام حجت و اطلاع مردم عزیز و آگاهی نهادهای حقوق بشری داخلی و خارجی، نکاتی را خلاصه وار تحت عنوان جمع بندی بحث هایم ارائه می کنم:
- من فردی هستم با سوابق روشن و شفاف و بدون پیشینه مجرمانه، لذا ارائه تصویری سوء استفاده گر و نفوذی از من یک تهمت آشکار و اقدامی غیر قانونی و غیر اخلاقی است که خود مصداق مجرمانه است و باید مسوولان در این باره پاسخگو باشند.
- تمام فعالیت های بنده که به استناد آنها متهم به اقدام علیه امنیت ملی شدم، قانونی بوده و نه تنها جرم نیست، که فعالیت فرهنگی، مدنی انسانی و حقوقی است و قابل تحسین و تقدیر.
- تخلفات صورت گرفته در فرایند بازداشت، بازجویی، محاکمه و حبس من همگی از مصادیق مجرمانه است که قابل پیگرد و مجازات است.
- زندانی کردن من یک اقدام سیاسی است و نشان ضعف و ناتوانی سیستم در پاسخگویی به شبهات و اقدامات مجرمانه نهادها و دستگاه های مورد خطاب، و بنده گروگان هستم و نه زندانی و محکوم.
- علت سختگیری به من، ناتوانی سیستم قضایی و امنیتی در پاسخگویی به مواردی است که ما پیگیر آن بودیم که اگر ذره ای ایراد یا تناقض یافت می شد، مستندی می شد در صدا و سیما (هرچند تاکنون هرچه مستند درباره حوادث انتخابات پخش شده، سطحی و بی محتوا و پر از دروغ بوده است) سکوت آنها تنها راهکاری بود تا این موضوعات را مشمول مرور زمان و افکار عمومی را نسبت به آن بی تفاوت کند.
- کشتار، شکنجه، تجاوز جنسی و… چیزی نیست که با گذشت زمان به فراموشی سپرده شود و این جنایت ها هر قدر بگذرد، بالاخره در تاریخ رسوا خواهد شد.
- جمهوری اسلامی به جای توجیه، فرار، سکوت و محاکمه شاکی به جای مجرم باید راه واقعی را در پیش می گرفت تا بیش از این بر مردم و کشور در عرصه داخلی و خارجی هزینه تحمیل نشود.
- اکنون پس از دو سال تجربه زندان و زندگی با متهمان دیگر، نه تنها در مورد خودم که گروگان جنبش سبز و آقای کروبی هستم، بلکه درباره بسیاری از گروگان های جنبش سبز هم همین اعتقاد را دارم؛ اینکه آنها تنها گروگان هایی بی گناه هستند.
- اقتدار نیروهای امنیتی و سلامت دستگاه اطلاعاتی و قضایی در چشم کسانی که از نزدیک آن را تجربه کرده اند و خانواده های آنان و به تبع آن بیشتر مردم به شدت آسیب دیده است و این طبل توخالی دیگر کارکردی ندارد.
- تا بیش از این دیر نشده و پل های بیشتری خراب نشده، امیدوارم خودخواهی ها، بی قانونی ها، غرض ورزی ها و افراط و تقریط ها کنار گذاشته شود و آنچه صلاح مردم و کشور است رخ دهد.
در پایان هم تاکید می کنم این روزها گروه گروه از زندانی ها را احضار می کنند و با منت و تحقیر و سرزنش از آنها می خواهند تقاضای عفو کنند. من همین جا تاکید می کنم که بنده زندانی نیستم که تقاضای عفو کنم بلکه اسیرم و تقاضای آزادی می کنم.
این مسوولان متخلف هستند که بی گناهانی مانند ما را به زندان انداخته اند و آنها باید از ما تقاضای بخشش کنند؛ چرا که ظالم باید تقاضای عفو کند و نه مظلوم.
محمد داوری
تابستان ۹۰
بند ۳۵۰ زندان اوین

۱۳۹۰ شهریور ۲۴, پنجشنبه

اجرای حکم شلاق سمیه توحیدلو

اجرای حکم شلاق سمیه توحیدلو، از فعالان ستاد میرحسین موسوی در حالی که زنجیر به دست و پایش بسته بودند، انجام شد .
او پس از اجرای حکم در وبلاگ خود نوشت :
 «خوشحال باش. قصدت تحقیر بود. اعتراف می کنم احساس تحقیر شدگی تمام وجودم را سوزاند. آنقدر که گمان نبرم که تکرار شدنی باشد.
بالاخره تتمه آن انشای بلند بالا تعزیرش برایت ماند.
برای من چه ماند؟ همان آیات ِ همیشه . جلوی رویت تفال زدم و خواندمش. زیر فشار . همان که ساحران سحرشان را افکندند و تنها خدا به موسی می گوید تو چوبدستی خود را بیانداز و نترس !
شیرینی آیه را وقتی درگیر سحرت بودی و ریسمان های ساحری را در دست داشتی نمی توانستی بچشی. هرچند که نه موسایی در کار بود و نه چوبدستی ای ،‌ولی دلی بود که امروز را فراموش نمی کند. هیچوقت.
امروز تحقیر شدم. حتی غرورم شکست. اما بزرگی و کوچکی دست خداست و اوست که هست. اگر نبود که دق می کردیم در این روزها!
مختوم شد. اما شد؟»
این اقدام با واکنش و ابراز نارصایتی شدید فعالین جنبش سبز و افکار عمومی کشور مواجع شده است . سمیه توحیدلو دانشجوی دکترای دانشگاه تهران در رشته جامعه شناسی است.

۱۳۹۰ شهریور ۲۳, چهارشنبه

تفکیک جنسیتی در در دانشگاه علوم كشاورزي و منابع طبيعي ساري

طرح تفکیک جنسیتی  در دانشگاه ها از هم اكنون در دانشگاه علوم كشاورزي و منابع طبيعي ساري به اجرا در آمده است و در نيم سال اول سال تحصيلي ادامه دارد.

۱۳۹۰ شهریور ۲۱, دوشنبه

یک سال حبس تعزیری که به مدت ۵ سال معلق شده برای حسین ضامن ضرابی

دادگاه انقلاب شهر بابل، حسین ضامن ضرابی، فعال دانشجویی دانشگاه بابل را به اتهام تبلیغ علیه نظام از طریق شرکت در تجمع ۲۵ بهمن به یک سال حبس تعزیری که به مدت ۵ سال معلق شده است محکوم کرد.
 حسین ضامن ضرابی، عضو انجمن اسلامی و همچنین مسئول کانون شعر و ادب دانشگاه نوشیروانی بابل که روز ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ همراه با محسن برزگر، دیگر فعال دانشجویی، در مقابل درب اصلی دانشگاه نوشیروانی بازداشت شده و پس از ۱۶ روز انفرادی در زندانهای ساری و بابل با قرار وثیقه ۳۰ میلیون تومانی آزاد شده بود، طی حکمی جدید از سوی مقامات قضایی شهر بابل، به یک سال حبس تعزیری، با لحاظ ۵ سال تعلیق محکوم کرده است.
حسین ضامن ضرابی، پیشتر هم طی حکمی از سوی مراجع انضباطی دنشگاه نوشیروانی بابل به یک ترم محرومیت از تحصیل با احتساب سنوات محکوم شده بود.
این احکام در ادامه فشار بر فعالان دانشگاه نوشیرانی بابل در دو سال اخیر بوده که بسیاری از آنها با احکام سنگین انضباطی و قضایی مواجه شده اند.

۱۳۹۰ شهریور ۲۰, یکشنبه

کارتونی زیبا درباره انقلاب مردم سوریه


یادداشت عاطفه نبوی به مناسبت سالروز تولدش ( و اینگونه سی ساله می‌شویم)


عاطفه نبوی، زندانی سیاسی زن محکوم به سه سال زندان است.او دختر عموی ضیا نبوی دانشجوی زندانی دانشگاه نوشیروانی بابل است و قدیمیترین زندانی زن بعد از انتخابات 88 شمرده می شود. او در یادداشتی به بهانه‌ی سالروز تولدش، بیستم شهریور، از حال و هوای دوران حبس خود و تجربه‌هایی که به نوشته‌ی او «بخش‌های نانوشته‌ی تاریخ» اند سخن به میان آورده است.
متن این یاداشت در زیر آمده است:

و اینگونه سی ساله می‌شویم!!
۲ سال و ۳ ماه گذشت، زمانی که در لحظات پر التهاب ۲۰۹ به مدت زمانی که باید در اینجا بمانم فکر می‌کردم، ذهن کلمه سال را بر نمی‌تابید و ماه‌ها و حتی روزها معیار باورپذیرتر و خواستنی‌تری برای سنجش زمان بود. ” ۲۰ روز گذشت! بیشتر از ۵۰ روز که نگه نمی دارن… . یک ماه گذشت، قرار بازداشت موقت معمولاً ۲ ماهه است! ۳ ماه، ۴ ماه، ۷ ماه… ” با خودت می‌گویی ” نگران نباش، زمان به نفع تو سپری می‌شود هر چه که می‌گذرد به پایانش نزدیک می شوی ” اما وقتی در زندان ۳۰ ساله شدی و معیارت به جای ساعت و ماه و روز تبدیل به سال شد دیگر از زمانی که می‌گذرد احساس برد نمی‌کنی، وقتی به این می‌اندیشی که این لحظات عمر توست و شاید درخشان‌ترین شان که اینگونه بی تاب گذشتن‌شان هستی، لحظاتی منحصر به فرد و بی بازگشت، زمانی برای شور و اشتیاق و جذبه جوانی و تو تمام این مدت را بی‌وقفه مانند شناگری که حتی نمی‌تواند برای لحظه‌ای نفس‌گیری به سطح آب بیاید در این مرداب گذراندی. اندوهی تلخ جانت را می‌انبارد.
۱۰۰ روز ۲۰۹ یک سال بند عمومی همراه دختران و زنان بزهکار، معتاد، قاتل و بیماری که بی شک تا حد زیادی محصول جامعه معیوب‌شان بودند و حال بیش از ۱۱ ماه زندگی در محیط ایزوله‌ای که در آن امکان هیچ‌گونه ارتباطی با دنیای بیرون نیست و در انقطاع کامل از هر آنچه که انسان را به دیگری، طبیعت و زندگی پیوند می‌زند به سر می‌بریم و تنها روزنه هفته‌ای ۲۰ دقیقه ملاقات کابینی با خانواده است که تهدید قطع آن اهرم فشار زندان‌بانانمان است.
بیش از دو سال از انتخاباتی که محصول آن چیزی جز صدها سال حکم زندان و… برای فرزندان این سرزمین نبوده گذشت و حال من به عنوان قدیمی‌ترین زندانی زن انتخابات در آستانه‌ی سی‌امین سال زندگی‌ام و سومین سال حبس‌ام بدون مرخصی، ملاقات حضوری و تلفن در حال پرداختن هزینه‌ی اعتراضی هستم که برتابیده نشد و از سوی کسانی که ابزار قدرت را در دست دارند تحمل نشد.
من روز ۲۵ خرداد مانند ۳- ۴ میلیون نفری که برای اعلام اعتراض‌شان به خیابان آمدند، چنین کردم حس می‌کردم اتفاق مهمی در تاریخ کشورم در حال وقوع است که باید در آن حضور داشته باشم و تجربه‌اش کنم و تصور می‌کردم با اتکا به وعده‌هایی که تنها یک هفته پیش از در مناظرات و … داده شده بود می‌توان بعد از آن به خانه‌ام برگردم و یک کنشگر اجتماعی باقی بمانم، اما نه تنها این وعده محقق نشد و من به خانه بازنگشتم که همسرم هم به بهانه‌ی پیگیری وضعیت پرونده‌ام راهی زندان شد!!
و حال من در حال تجربه‌ی بخش‌های نانوشته‌ی تاریخ‌ام!! تجربه‌ی بازجویی، تهدید و انفرادی و تجربه‌ی اعدام و تبعید نزدیک‌ترین دوستانم، کسی از تخت کناری و یا از سر سفره‌ام، تجربه‌ی آرزومندی بی‌پایان برای شنیدن صدای عزیزترین کسانت حتی برای یک لحظه و دیدن سوگواری خاموش کسانی که حتی اجازه‌ی شرکت در تشییع جنازه‌ی عزیزانشان را ندارند و بی‌قراری مادرانه کسی که در عروسی فرزندش حضور نمی یابد، تجربه‌ی بیماری، اندوه و دلتنگی که گویی این دیوارهای بلند بتنی همه را شدیدتر و تحملشان را سخت‌تر می‌کند اما…
تجربه اینجا چیزی نیست که برای کسی آرزویش را بکنی اما از ادغام رنج‌ها و شورهای نهفته در این جان‌های مشتاق اکسیری ساخته می‌شود که به غیر از آن که جان را می‌فرساید آن را صیقلی می‌دهد و آن را خالص می‌کند و اینگونه است که در اینجا سی ساله می‌شوی …

۱۳۹۰ شهریور ۱۷, پنجشنبه

بازداشت فرشته شیرازی، فعال کمپین یک میلیون امضا در آمل


فرشته شیرازی یکی از فعالان کمپین یک میلیون امضا در آمل، صبح یکشنبه در پی احضار به اداره اطلاعات آمل بازداشت شده است.
به گزارش سایت تغییر برای برابری، دختر او دو روز قبل به علت شرکت در مراسم آب بازی در پارکی در آمل نیز بازداشت شده و هنوز آزاد نشده است.

برخورد نامناسب پلیس با یک جوان بابلی

سایت سلام مازندران گزارشی از برخورد نیروی انتظامی با یک جوان بابلی منتشر کرده است که به بازگویی حرکت ها و برخورد های نا مناسب پلیس با مردم عادی اشاره دارد،متاسفانه لحن طلب کارانه و فساد درون سازمانی و پدیده رشوه و بسیاری از این دست معضلات پدیده نو ظهوری در پلیس ایران نیست و تا به حال هم همت و اراده خاصی نسبت به حل این موضوع گرفته نشده است. این گزارش را با هم بخوانیم:

چند شب پيش حادثه اي براي يک جوان کارگر در بابل اتفاق افتاد که از قضا،يکي از همکاران خبرنگار شاهد ماجرا بود و گزارش عيني واقعه را براي ما ارسال کرد.گزارش زير قصد ندارد عملکرد نيروي انتظامي را تماما" زير سئوال ببرد،اما نمي شود کاستي ها را ديد و سکوت کرد.تمايل داريم پاسخ نيروي انتظامي را هم در رابطه با عملکرد برخي از پرسنل قانون شکن خود در همين پايگاه انتشار دهيم.
الف- گودرزی 27 ساله متاهل دارای یک فرزند، کاشی کار ساختمان یکی از مناطق بخش مرکزی بابل، شب عید فطر مقابل در منزلش مورد ضرب و شتم گشت نیروی انتظامی قرار گرفت.
ادامه ماجرا را از زبان اين جوان کارگر بشنويد: حدود 12 شب برای تخلیه ابزارکار صنعت ساختمانی(سنگ چرخ) از صندوق خودروی پیکانم، از دروازه منزل خارج شدم. به خودرویم نرسیده بودم که آژیر خودروی نیروی انتظامی با سرعت غیر متعارف توجه مرا به خودش جلب کرد. سریعا" -با صدای مهیب- جلوی پایم ترمز زدند.
افسري با عجله از خودرو پیاده شد و به من فرمان ایست داد.بازرسی بدنی کرد.هاج و واج ایستاده و بی اراده نظاره گر حرکت های اکشن مامور مورد نظر بودم!
با تهدید و توهين مرا وادار به سوار شدن در داخل خودروی پلیس کرد که مقاومت کردم.با سروصدای پلیس خانم ، پسر دوساله ام و مهمانان از منزلم خارج شدند. مامور مد نظر با استفاده از اسپری حاوی فلفل به من حمله ور شد.انگار اسید داخل چشمانم ريختند. با سوزش آن ،بی اراده و با سروصدا از مردم تقاضای کمک کردم.
در این لحظه پسرم اولین شخصی بود که به من نزدیک شد. پلیس وی را هم از اسپری فلفل محروم نکرد و گاز اشک آور دستی اش را ناجوانمردانه روی صورت پسر دو ساله ام پاشید و او را بی هوش کرد.خواهرم نیز که در منزل مان مهمان بود دچار نارسایی تنفسی شد و از عیدی نیروی انتظامی بی نصیب نماند!
در همین جریان بنده به اتفاق خانواده مشغول فرار از وضعیت موجود به سمت منزلم بودیم که همکار دیگر پليس با آجر از پشت به من حمله ور شد و پشتم را کبود کرد.
با حالت نیمه جان،مهمانان به اتفاق همسرم مرا داخل منزل کشاندند و دروازه را از داخل بستند. در این زمان افسر مورد نظر با فرمان دادن به سربازهای تحت فرمانش همانند فيلم هاي اکشن و پليسي غربي،سمت منزل حمله ور شدند اما موفق به ورود به خانه مان نشدند و تنها خودرو و سایل کارم ( دو دستگاه تلفن همراه) را جلب کردند و به کلانتری انتقال دادند.
شب را با درد و رنج به صبح رساندم و فردا که جمعه بود برای معالجه به مراکز درمانی مراجعه کردم تا عید فطر برای خانواده ام تلخ تر از اين نشود.
عصر جمعه طی تماس تلفنی با فرمانده نیروی انتظامی شهرستان موضوع را به وی انعکاس دادم و به پیشنهاد سرهنگ رستمی شنبه به کلانتری 13 برای رفع توقیف غیر قانونی وسایل شخصی ام به کلانتری مراجعه نمودم.
وقتی که صبح شنبه به احترام پیشنهاد سرهنگ رستمی به کلانتری مراجعه کردیم مامور متخلف(سروان ش) مرا به سمت اتاق خلوت در داخل کلانتری کشاند و با سیلی و مشت و لگد بنده را مورد ضرب و شتم و فحاشی قرار داد،غافل از اینکه خواهرم که خود یک خبرنگار بود با هوشیاری که شگرد خاص خبرنگاران است از لای در نیمه بسته این جریان را نظاره گر بود.
در این زمان خواهرم طی تماسی با فرمانده نیروی انتظامی شهرستان موضوع ضرب و شتم و فحاشی در کلانتری را به وی اطلاع داد. پیگیر شديم ولی متاسفانه ایشان پاسخگو نبود، علاوه بر اینکه طی تماس با بی سیم به کلانتری مورد نظر از رییس کلانتری خواست صورت جلسه ای تنظیم کند مبنی بر اینکه ایشان مرا تهدید به رسانه ای کردن جریان کلانتری نموده است و سربازان و ماموران کلانتری را مجبور به امضا کردن زیر صورت جلسه صوری نمود و خواهر مرا که یک خبرنگار بود در کلانتری به صورت بازداشت موقت نگه داشتند که موفق به ادامه قانون گریزی و پایمال کردن قانون به پشتوانه دانایی یک خبرنگار نشوم.
در پایان از نبود عدالت در نیروی انتظامی با اشاره به آیه شریفه قرآن کریم و نماد تراوزی عدالت که درنشان اين نیرو حک شده است، ابراز تاسف مي کنم و از مسئولان سیاسی ، نظامی و امنیتی خواستارم در این زمینه پاسخگو باشند.

منبع: سایت سلام مازندران

میرحسین موسوی:آینده روشن است


به گزارش سایت کلمه ، «میرحسین موسوی» و «زهرا رهنورد» پس از گذشت ۷ ماه حبس برای نخستین بار با حضور در خانه یکی از دختران، همزمان با سه فرزندشان دیدار کردند.
این دو همراه مردم، در روزهای گذشته با حضور تعدادی از ماموران امنیتی زن و مرد، در خانه یکی از فرزندان حضور یافتند. این ملاقات ناگهانی و بی سابقه نخستین ملاقات زهرا رهنورد و میرحسین موسوی در خارج از محدوده حبس، بعد از ۷ ماه و با حضور جمعیٍ هر سه دخترانشان بوده است.
آینده روشن است…
میرحسین موسوی در این دیدار با اشاره به تحولات جاری کشور گفت: آینده روشن است. نخست وزیر هشت سال دفاع مقدس همچنین با اشاره به انتخابات پیش رو گفته است: با توجه به تداوم وضعیت فعلی نمی توان امیدی به انتخابات و شرکت در آن داشت.
مهندس موسوی همچنین با شرح برخی از محدودیتها اظهار کرد از آنجایی که فشارها و محدودیتها به دلیل آرمان و سخن حقیست که هر دو به آن اعتقاد دارند، شکرگزارند و راضی به رضای خدا.
گفته شده است که بخشی از فشارهای نیروهای امنیتی در طول مدت حبس، ایجاد نگرانی برای موسوی و رهنورد، در مورد وضعیت سلامت، زندگی و امنیت دخترانشان در زمانهای طولانی بی خبری از آنها بوده است.
حضور یک مقام قضایی و برخورد قاطع موسوی
حضور یک مسوول بلند پایه قضایی در این دیدارخانوادگی که تنها دیدار موسوی و رهنورد با دختران در خارج از محدوده ی پاستور بود از نکات قابل تامل بود که البته این مساله با اعتراض شدید میرحسین موسوی روبرو شد که این شخص چرا و با دستور چه کسی در خانه فرزندش حضور یافته است.
قطع دسترسی ها و  خروج بسیاری از آثار هنری شخصی از منزل
دراین دیدار میرحسین موسوی و خانم زهرا رهنورد تاکید کردند که کلیه ارتباطات آنها و نیز دسترسی به روزنامه، رادیو و حتی بعضا لوازم نوشتاری قطع شده است. موسوی و رهنورد تاکید داشتند که این اقدامات تنها برای پاک کردن ذهن آنهاست در حالی که محال است با این گونه کارها ذهن ایشان نسبت به حقایق پاک شود. همچنین آقای موسوی و خانم رهنورد گفتند: تعداد زیادی از آثار هنریشان و نقاشی های ایشان و خانم رهنورد در روزهای ابتدایی حصر و در بازرسی ها از خانه توسط ماموران خارج شده و در جای نامعلومی نگهداری می شود.
وضعیت جسمی خوب، روحیه عالی
طبق اطلاعات رسیده، در این دیدار و در پرس و جوی دختران از شرایط جسمی پدر و مادرشان، حال خانم رهنورد و آقای موسوی کاملا خوب بوده و در شرایط مساعد جسمی و روحیه بسیار عالی قرار داشتند. میرحسین پس از با خبر شدن از دروغپردازی‌ های برخی سایت‌های حکومتی در مورد سلامتی اش ضمن اظهار تعجب، هرگونه بیماری خود و خانم رهنورد را به صورت جدی تکذیب کرد.

افرایش فشار ها پس از این دیدار و قطع دوباره ارتباط تلفنی
بر اساس آخرین خبر دریافتی از منابع موثق کلمه، پس از این دیدار، میرحسین و رهنورد در خارج از محدوده ی پاستور و سخنان صریح میرحسین خطاب به مسوول قضایی، فشارها بر مهندس موسوی و دکتر رهنورد افزایش یافته و مجددا کلیه ارتباطات محدود تلفنی ایشان با خانواده و دختران نیز به صورت کامل قطع شده است.
سخنان میرحسین در این دیدار دومین اظهار نظر موسوی در سال ۹۰ است که به رسانه ها  راه پیدا می کند. وی فروردین امسال زمانیکه با حضور در منزل پدری با پیکر مرحوم میر اسماعیل موسوی وداع می کرد همگان را خطاب قرار داده بود که: «صبر…صبر…صبر…».