۱۳۹۰ شهریور ۱۷, پنجشنبه

برخورد نامناسب پلیس با یک جوان بابلی

سایت سلام مازندران گزارشی از برخورد نیروی انتظامی با یک جوان بابلی منتشر کرده است که به بازگویی حرکت ها و برخورد های نا مناسب پلیس با مردم عادی اشاره دارد،متاسفانه لحن طلب کارانه و فساد درون سازمانی و پدیده رشوه و بسیاری از این دست معضلات پدیده نو ظهوری در پلیس ایران نیست و تا به حال هم همت و اراده خاصی نسبت به حل این موضوع گرفته نشده است. این گزارش را با هم بخوانیم:

چند شب پيش حادثه اي براي يک جوان کارگر در بابل اتفاق افتاد که از قضا،يکي از همکاران خبرنگار شاهد ماجرا بود و گزارش عيني واقعه را براي ما ارسال کرد.گزارش زير قصد ندارد عملکرد نيروي انتظامي را تماما" زير سئوال ببرد،اما نمي شود کاستي ها را ديد و سکوت کرد.تمايل داريم پاسخ نيروي انتظامي را هم در رابطه با عملکرد برخي از پرسنل قانون شکن خود در همين پايگاه انتشار دهيم.
الف- گودرزی 27 ساله متاهل دارای یک فرزند، کاشی کار ساختمان یکی از مناطق بخش مرکزی بابل، شب عید فطر مقابل در منزلش مورد ضرب و شتم گشت نیروی انتظامی قرار گرفت.
ادامه ماجرا را از زبان اين جوان کارگر بشنويد: حدود 12 شب برای تخلیه ابزارکار صنعت ساختمانی(سنگ چرخ) از صندوق خودروی پیکانم، از دروازه منزل خارج شدم. به خودرویم نرسیده بودم که آژیر خودروی نیروی انتظامی با سرعت غیر متعارف توجه مرا به خودش جلب کرد. سریعا" -با صدای مهیب- جلوی پایم ترمز زدند.
افسري با عجله از خودرو پیاده شد و به من فرمان ایست داد.بازرسی بدنی کرد.هاج و واج ایستاده و بی اراده نظاره گر حرکت های اکشن مامور مورد نظر بودم!
با تهدید و توهين مرا وادار به سوار شدن در داخل خودروی پلیس کرد که مقاومت کردم.با سروصدای پلیس خانم ، پسر دوساله ام و مهمانان از منزلم خارج شدند. مامور مد نظر با استفاده از اسپری حاوی فلفل به من حمله ور شد.انگار اسید داخل چشمانم ريختند. با سوزش آن ،بی اراده و با سروصدا از مردم تقاضای کمک کردم.
در این لحظه پسرم اولین شخصی بود که به من نزدیک شد. پلیس وی را هم از اسپری فلفل محروم نکرد و گاز اشک آور دستی اش را ناجوانمردانه روی صورت پسر دو ساله ام پاشید و او را بی هوش کرد.خواهرم نیز که در منزل مان مهمان بود دچار نارسایی تنفسی شد و از عیدی نیروی انتظامی بی نصیب نماند!
در همین جریان بنده به اتفاق خانواده مشغول فرار از وضعیت موجود به سمت منزلم بودیم که همکار دیگر پليس با آجر از پشت به من حمله ور شد و پشتم را کبود کرد.
با حالت نیمه جان،مهمانان به اتفاق همسرم مرا داخل منزل کشاندند و دروازه را از داخل بستند. در این زمان افسر مورد نظر با فرمان دادن به سربازهای تحت فرمانش همانند فيلم هاي اکشن و پليسي غربي،سمت منزل حمله ور شدند اما موفق به ورود به خانه مان نشدند و تنها خودرو و سایل کارم ( دو دستگاه تلفن همراه) را جلب کردند و به کلانتری انتقال دادند.
شب را با درد و رنج به صبح رساندم و فردا که جمعه بود برای معالجه به مراکز درمانی مراجعه کردم تا عید فطر برای خانواده ام تلخ تر از اين نشود.
عصر جمعه طی تماس تلفنی با فرمانده نیروی انتظامی شهرستان موضوع را به وی انعکاس دادم و به پیشنهاد سرهنگ رستمی شنبه به کلانتری 13 برای رفع توقیف غیر قانونی وسایل شخصی ام به کلانتری مراجعه نمودم.
وقتی که صبح شنبه به احترام پیشنهاد سرهنگ رستمی به کلانتری مراجعه کردیم مامور متخلف(سروان ش) مرا به سمت اتاق خلوت در داخل کلانتری کشاند و با سیلی و مشت و لگد بنده را مورد ضرب و شتم و فحاشی قرار داد،غافل از اینکه خواهرم که خود یک خبرنگار بود با هوشیاری که شگرد خاص خبرنگاران است از لای در نیمه بسته این جریان را نظاره گر بود.
در این زمان خواهرم طی تماسی با فرمانده نیروی انتظامی شهرستان موضوع ضرب و شتم و فحاشی در کلانتری را به وی اطلاع داد. پیگیر شديم ولی متاسفانه ایشان پاسخگو نبود، علاوه بر اینکه طی تماس با بی سیم به کلانتری مورد نظر از رییس کلانتری خواست صورت جلسه ای تنظیم کند مبنی بر اینکه ایشان مرا تهدید به رسانه ای کردن جریان کلانتری نموده است و سربازان و ماموران کلانتری را مجبور به امضا کردن زیر صورت جلسه صوری نمود و خواهر مرا که یک خبرنگار بود در کلانتری به صورت بازداشت موقت نگه داشتند که موفق به ادامه قانون گریزی و پایمال کردن قانون به پشتوانه دانایی یک خبرنگار نشوم.
در پایان از نبود عدالت در نیروی انتظامی با اشاره به آیه شریفه قرآن کریم و نماد تراوزی عدالت که درنشان اين نیرو حک شده است، ابراز تاسف مي کنم و از مسئولان سیاسی ، نظامی و امنیتی خواستارم در این زمینه پاسخگو باشند.

منبع: سایت سلام مازندران

۱ نظر:

  1. اینا دیگه عادی شده واقعا! هیچ حرمتی قائل نمیشن
    واقعا بد مصیبتی شده

    پاسخحذف