به نام دادار هور
چند صباحي بيش تا روز تولد ما باقي نمانده است. تمام جنبش دانشجوئي در تكاپوي اين روز است به جز نوشيرواني. اين روز بر خلاف همگان براي نوشيرواني روز غم است زيرا آنگاه كه سه آذر اهورائي ما دربندند، نوشيرواني حتي لبخند را بر خود حرام مي داند. چه جاي شور و شعف است آنگاه كه صندلي هم كلاسي هاي ما خالي است. چه جاي آرامش آنگاه كه پاره هاي تنمان مدت هاست شايد لحظه اي نياسوده اند.
ديگر چه جاي جشن و سرور كه اين روز برايمان روز عزاست در نبود جگرگوشه هايمان.
آري! روزي ما را قلب تپنده شمال كشور مي خواندند اما امروز هيچ كس از آنچه بر ما رفته بي خبر نيست. همه ديده اند جاي چنگ و دندان استبداد را بر پيكرمان و حتي مي دانند كه ديگر خوني در تن نداريم به جز خون دل و همه شاهدند همه اينها را به جرم اصلاح بر ما روا داشتند و ديدند كه اين كينه توزان چگونه يارانمان را براي سوزاندن جگرهايمان به اسيري مي برند. اي كاش كينه كنار مي نهادند و دست دوستي ما را براي مصلحت مُلك مي فشردند اما حتما امروز خوشحال اند كه ديگر تير سه شعبه اي كه بر اين قلب پر تلاطم نشاندند كار خود را كرده و اين آخرين تپش هاي عمرش است. اما زهي خيال باطل!
ما امروز تير زهرآگين بر دل همچنان ايستاده ايم و اين بار فرياد مي زنيم:
" اينجا نوشيرواني است ، دماوند خفته مازندران "
ما قلب فسرده زمينيم
از درد ورم نموده يك چند
و حاصل اين همه كينه ورزي استبداد چيزي نيست جز يك صدا كه در گوش ما مي خواند:
شو منفجر اي دل زمانه
آن آتش خود نهفته مپسند
هُراي تو افكند زلازل
از نيشابور تا نهاوند
وز برق تنوره ات بتابد
زالبرز اشعه تا به الوند
دست از كينه بردار اي لجوج كه ما جز صلح و صلاح نمي خواهيم. هم كلاسي هاي ما را آزاد كن كه اين كينه توزي هاي تو نسبت به ما چيزي جز هيزم آتش خانه ات نخواهد شد.
مخواه كه اين آتش زير خاكستر بيدار شود كه خود نيك مي داني آتش دماوند اگر لبريز شد به خود نيز رحم نخواهد كرد.
دست از كينه و لجاجت بردار و بگذار برادرانمان سيد ضياء نبوي ، محسن برزگر و نيما نحوي به آغوش گرم دانشگاه بازگردند والا نوشيرواني نزد آنها مي رود.
پس نيك به ۱۶ آذر بينديش و بسنج!" نوشيرواني آزاد يا نوشيرواني كلهم دربند"
شوراي عمومي انجمن اسلامي دانشگاه صنعتي نوشيرواني بابل
آذر ۸۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر