علیرضا کیانی
اتفاق ظاهرا اتفاق ساده ای بود.گروهی از جوانان "فیس بوک" ی با هم قرار ملاقاتی در یکی از پارک های تهران گذاشتند و با همدیگر "آب بازی" کردند و سعی کردند با پاشیدن آب به روی همدیگر در مرداد داغ تهران هم حسابی خنک شوند و هم مهم تر از آن بهانه ای برای خنده بیابند. در دگر اتفاقی از این دست و در محلی دیگر جوانان این بار قرار گذاشتند که با پوشیدن مد های دهه شصتی و دهه هفتادی و ادای رفتار های مرسوم آن دوران، این بار نیز بهانه ای برای خنده دست و پا کنند و مراسم "خزبازی" را محمل مناسبی برای شادی و خنده تشخیص دادند.
این قبیل شادی ها را اگر هم مغایر نصوص صریح قانونی حاکم بر جمهوری اسلامی ندانیم اما یقینا موافق آن نیز نمی توانیم بر شماریم، چه که واکنش حکومتیان خود بیانگر این مسئله بود. آنان بلا استثناء، این شادی ها را محکوم کردند و آن را منافی ارزش های اسلامی و انقلابی تشخیص دادند. به عنوان نمونه ی این باز خوردها و به گزارش "رادیو فردا"، "حسین ابراهیمی"، رئیس هیئت داوری فراکسیون اصولگرایان مجلس، آببازی مختلط دختر و پسر را "موضوعی بااهمیت" و "فساد، مایه ننگ، زننده و هنجارشکنی" نامید و خواستار برخورد جدی و قانونی و مجازات آببازان شد. "موسی غضنفرآبادی"، عضو هیئت رئیسه مجمع نمایندگان روحانی مجلس، نیز خواستار استقرار نیروی انتظامی در پارکها شد و گفت: "هیچ تردیدی نیست که رواج پدیده آببازی و آبپاشی در بین جوانان برنامهریزی برخی عده برای دور کردن جوانان از ارزشهای اسلامی و فرهنگ جمهوری اسلامی است".
اما چرا؟ چرا حکومت قدر قدرت جمهوری اسلامی که صیت آوازه اش کون و مکان را تحت تاثیر خود قرار داده است این چنین و با این شدت از آب بازی جوان و نوجوان هراسیده است؟ می خواهم از "میخاییل باختین" کمک بگیرم و بر حسب ابزار های تئوریکی که وی در اختیار ما می نهد این اتفاق را موشکافی کرده و با درک زوایای پنهان نامکشوف مستتر در این رخداد به ظاهر ساده، بهتر به درک عمق این کنش نائل آییم.
باختین در پژوهش های خود مفهومی به نام "کارناوال" را ارائه می دهد. این مفهوم که برگرفته از پژوهش های وی در باب ادبیات قرون وسطاست، به صورت کلی و به ایجاز به معنای یک خرده فرهنگ غیر رسمی ست که فرهنگ مسلط را به سخره می گیرد و به واسطه ی راه هایی چون طنز و هجو سعی در به چالش کشیدن گفتمان عبوسی دارد که لحن و لهجه ای کاملا جدی داشته و اجازه ی بروز و ظهور پادگفتمان هایی که خصیصه ای هنجارشکن دارند، را صادر نمی کند. در این اتفاق نیز، جوانان با مرامی کارناوالیستی و با ابزاری به نام بازی و خنده، سعی در به چالش کشیدن فرهنگ مسلط کرده و به نمایش خرده گفتمان هایی دست زدند که در جهت تقابلی با گفتمان رسمی قرار می گرفت و در این راه، آب بازی کردند و خندیدند. لباس های خز پوشیدند و خندیدند. آن ها در پی براندازی یک سیستم سیاسی نبودند اما خطایشان به زعم قاریان گفتمان حاکم این بود که مانند حاکمان شادی نکردند،چه که در یک گفتمان تمامیت خواه، شادی نیز کانال های مخصوص به خود را دارد و باید که "مهندسی" شود و این نیست جز این که توتالیتاریسم، "تفاوت" را بر نمی تابد. تفاوتی که می تواند نشانگر یک دنیای دیگر باشد. دگرباشی ای که "یاسا"ی گفتمان نامنعطف برقرار را، بی قرار می سازد.
باختین در ادامه ی مباحث خود به نکته ی دیگری نیز اشاره می کند. وی بر آن است که کارناوال امری جمعی ست و همین خصوصیت "عمومی" بودن کارناوال موجد این می شود که فرد در یک کلّ به هم پیوسته و هماهنگ، خود را به مثابه ی یک کل ببیند. یعنی فردیت فرد در کارناوال سویه ای جمعی پیدا می کند و این به فرد کمک می کند تا قدرت تاثیرگذاری خود را افزون ببیند و این نیست جز به این علت که سمت و سوی افراد کارناوالیست، یکی ست. این دلیل عمده ی دیگری ست که جمهوری اسلامی در برابر این مراسم تنگ نظری به خرج می دهد و در برابر تفنگ های آبپاش، از داغ و درفش مایه می گذارد. اگر من و دوستانم در حیاط خانه مان آب بازی می کردیم با هجوم پلیس مواجه می شدیم؟ جواب خیر است زیرا عمومی است که می تواند ناظران را تحت تاثیر قرار دهد و حاکمان را بترساند. پارک و خیابان، عمومی قلمداد می گردد پس باید که ویترین قرائت آیات حاکمان نیز باشد و این اصلا با شادی متفاوت دگر باشان نمی خواند و این مساله آنجا "مساله" تر می شود که فیسبوک به عنوان یک قرار گاه عمومی مجازی خارج از تیررس حاکمان، محل قرار و مدار می گردد و اتحاد مجاز و واقعیت برای نیل به ایجاد سبکی متفاوت از شادی، دل حاکمان را بیشتر می لرزاند که اگر فیسبوک قرارگاه قرار و مداری دیگر گردد و واقعیت نیز به مانند این بار در خدمت استراتژی های مجازی باشد(چنان که بود و هزینه های سنگین نیز به بار گذاشت)، چه؟
در این دست کارناوال هاست که موانع برساخته -که جامعه تحت تاثیر گفتمان حاکم در حال بازتولید آن هاست- برای ساعاتی محو می شوند و بر جای مسائل فاصله اندازی چون وابستگی طبقاتی، سن و سال شناسنامه ای، نوع جنسیت و..یک مولفه قرار می گیرد؛ "همدلی در ایجاد خنده" و این یعنی اینکه آن ها در عین برابری، یک هدف مشخص دارند؛ بازی، سرگرمی، خنده و دریک کلام "جزیی از پیچ و تاب اخم قرائت حاکم نبودن". از این روست که در کارناوال کسی به کسی نمی خندد بلکه همه به هم و با هم می خندند. "خنده ای که قانون را به تمسخر می گیرد"، قانونی سلسله مراتبی که یکی شدن را بر نمی تابد و برای حیات خود نیازمند تداوم حقوق ویژه برای بالادستی هاست. اما شادی عمومی جوانان پارک و خیابان، خود به معنی گسترش افقی یک مرام اجتماعی فارغ از همه ی مشخصه هایی ست که جامعه و حکومت به افراد بر چسب می زند.
در آب بازی و خز بازی جوانان تهرانی نیز شاهد تناقض و تعارض بالا بودیم. حکومت جمهوری اسلامی که سعی بر آن داشت و دارد، نگاه تمامیت خواه خود را درعرصه های سیاسی و اقتصادی به حوزه ی فرهنگ نیز تعمیم دهد و در این راه از عالی ترین مباحث چون علوم انسانی و لزوم تغییر نگرش در این دسته از علوم آغاز می کند، بنا به خاصیت توتالیتاریانیستی خود نمی تواند عادی ترین امور یعنی "شادی" را نیز مغفول بگذارد و از شیوه ی ادای ان چشم پوشی کند چون از این امر آگاه است که لذّتی که منطبق بر اصول وی نباشد می تواند به مثابه ی یک "رخنه" عمل کند و جوانی که به عنوان مثال در مراسم خز بازی لباس مبدل می پوشد تا ایجاد خنده کند و از این راه شادی خود را جدای از گفتمان رسمی می جوید، فردا روزی نیز می تواند، گفتمان رسمی را در حوزه های جدی تر به چالش بکشاند. جوانانی که امروز نقاب های اجتماعی را به کناری می نهند و بدون توجه به برچسب های جامعه و حکومت با هم می خندند، فردا روزی می توانند با اتحادی از جنس همدلی اشک حاکمان را نیز جاری سازند. پس باید که از همین ابتدا در محاق توقیف قرار بگیرند، که مجریان جمهوری اسلامی خوب آگاهند که از پارک عمومی تا حیاط خلوت، به فاصله ی چند کارناوال دیگر، بیشتر راه نیست.
منبع : دانشجو نیوز