این متن در اربعین شهادت بهنود بر سر مزار او خوانده شد....
آیا این رنج بی پایان را پایانی هست؟!
آیا این رنج بی پایان را پایانی هست؟!
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
...وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
این روز ها برایت دل تنگ تر از همیشه ایم و جای خالی اما سبز تو قلبمان را در سینه می فشارد. عطر بنفشه های وحشی همه جا را پر کرده و شکوفه ها روی درختان خودنمایی می کنند،فصل رستاخیز زمین شده اما تو همچنان خفته در خاکی و ما در حسرت نداشتن و نبودن تو می سوزیم.
بهنود جان!
چهل روز گذشت و ما در این چهل روز واژه صبر را به معنی واقعی کلمه در کنار پدر و مادرت درک کردیم، فهمیدیم که چگونه یک پدر، یک مرد اشک هایش را پنهان می کند و فریادهایش را از نامردی دنیا و مردمانش در گلو خفه می کند تا مبادا قلب عزیزانش به درد آید.
من از شما می پرسم؟
کدام مرحم را برای قلب سوخته یک مادر سراغ دارید؟ مادری که جگر گوشه اش را نه به دست تقدیر و بازی روزگار از دست داده،مادری که دزدان شرف و انسانیت ثمره زندگیش را به یغما براده اند.
کدام مامن و پناهگاه را برای فریاد کردن درد های دل شکسته پدر سراغ دارید،جز خاک پسر!
حال تنهایی برادر کوچک را چه پر میکند،جز اشک های مادر!
آیا این رنج بی پایان را پایانی هست؟!
چطور فراموش کنیم که چه ناجوان مردانه تو را از ما گرفتند و چه ظالمانه تو را کشتند و ما تن کبودت را که خسته از همه ی قساوت ها و خسته از همه ی وحشی گری ها بود به دل خاک سپردیم و تو چه آرام و عاشقانه خاک وطن را در آغوش کشیدی و چه زیبا همه ی ذهن های خفته را بیدار کردی و فریاد شدی در گوش همه ی جهان و جاوید شدی در قلب زمان.
بهنود جان!
تو که روزی با تولدت شدی بهترین نوید برای پدر و مادرت،با تولد دوباره که مرگش خوانیم شدی بهترین نوید برای همه فرزندان ایرن زمین،نوید به اندیشه ای آزاد،نوید به وجدانی بیدار و نوید به آزادی!
وَ مَن یَقتُل مُومِناً مُتَعَمِداً فَجَزاوُهُ جَهَنَّمُ خلِداً فیها و غَضِبَ اللهُ علیه و لَعنَهُ وَ اَعَدَّلَهُ عَذاباً عَظیما
و هرکس مومنی را به عمد بکشد مجازاتش آتش جهنم است که در ان جاوید معذب خواهد بود و خدا بر او خشم می گیرد و لعنتش میکند و عذابی بسیار شدید برایش مهیا میسازد
سوره نسا-آیه 93
من که از پژمردن یک شاخه گل
از نگاه ساکت یک کودک بیمار
از فغان یک قناری در قفس
از غم یک مرد در زنجیر حتی قاتلی بر دار
اشک در چشمان و بغضم در گلوست
...وندرین ایام زهرم در پیاله زهر مارم در سبوست
مرگ او را از کجا باور کنم
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
وای جنگل را بیابان میکنند
دست خون آلود را در پیش چشم خلق پنهان میکنند
هیچ حیوانی به حیوانی نمی دارد روا
آنچه این نامردمان با جان انسان میکنند
صحبت از پژمردن یک برگ نیست
فرض کن مرگ قناری در قفس هم مرگ نیست
فرض کن یک شاخه گل هم در جهان هرگز نرست
فرض کن جنگل بیابان بود از روز نخست
در کویری سوت و کور
در میان مردمی با این مصیبت ها صبور
صحبت از مرگ محبت مرگ عشق
گفتگو از مرگ انسانیت است
این روز ها برایت دل تنگ تر از همیشه ایم و جای خالی اما سبز تو قلبمان را در سینه می فشارد. عطر بنفشه های وحشی همه جا را پر کرده و شکوفه ها روی درختان خودنمایی می کنند،فصل رستاخیز زمین شده اما تو همچنان خفته در خاکی و ما در حسرت نداشتن و نبودن تو می سوزیم.
بهنود جان!
چهل روز گذشت و ما در این چهل روز واژه صبر را به معنی واقعی کلمه در کنار پدر و مادرت درک کردیم، فهمیدیم که چگونه یک پدر، یک مرد اشک هایش را پنهان می کند و فریادهایش را از نامردی دنیا و مردمانش در گلو خفه می کند تا مبادا قلب عزیزانش به درد آید.
من از شما می پرسم؟
کدام مرحم را برای قلب سوخته یک مادر سراغ دارید؟ مادری که جگر گوشه اش را نه به دست تقدیر و بازی روزگار از دست داده،مادری که دزدان شرف و انسانیت ثمره زندگیش را به یغما براده اند.
کدام مامن و پناهگاه را برای فریاد کردن درد های دل شکسته پدر سراغ دارید،جز خاک پسر!
حال تنهایی برادر کوچک را چه پر میکند،جز اشک های مادر!
آیا این رنج بی پایان را پایانی هست؟!
چطور فراموش کنیم که چه ناجوان مردانه تو را از ما گرفتند و چه ظالمانه تو را کشتند و ما تن کبودت را که خسته از همه ی قساوت ها و خسته از همه ی وحشی گری ها بود به دل خاک سپردیم و تو چه آرام و عاشقانه خاک وطن را در آغوش کشیدی و چه زیبا همه ی ذهن های خفته را بیدار کردی و فریاد شدی در گوش همه ی جهان و جاوید شدی در قلب زمان.
بهنود جان!
تو که روزی با تولدت شدی بهترین نوید برای پدر و مادرت،با تولد دوباره که مرگش خوانیم شدی بهترین نوید برای همه فرزندان ایرن زمین،نوید به اندیشه ای آزاد،نوید به وجدانی بیدار و نوید به آزادی!
وَ مَن یَقتُل مُومِناً مُتَعَمِداً فَجَزاوُهُ جَهَنَّمُ خلِداً فیها و غَضِبَ اللهُ علیه و لَعنَهُ وَ اَعَدَّلَهُ عَذاباً عَظیما
و هرکس مومنی را به عمد بکشد مجازاتش آتش جهنم است که در ان جاوید معذب خواهد بود و خدا بر او خشم می گیرد و لعنتش میکند و عذابی بسیار شدید برایش مهیا میسازد
سوره نسا-آیه 93
خدا به پدر مادرش صبر بده :(
پاسخحذفاین روز ها برایت دل تنگ تر از همیشه ایم :(
پاسخحذفنمی دونیم این دوران زجر آور کی تموم میشه
پاسخحذفحال تنهایی برادر کوچک را چه پر میکند،جز اشک های مادر!
پاسخحذف:(((((