۱۳۸۹ دی ۱۹, یکشنبه

فخرالسادات محتشمی پور: آقای دادستان من مادر آرش صادقی هستم


فخرالسادات محتشمی پور:
سلام آقای دادستان!
این ماه صفر به نحوست معروف است و می گویند برای رفع نحوست باید به خدا پناه برد و دعا خواند و صدقه داد. البته ما از بعد از انتخابات 88 یا به اعتراف مشفقیون سردار، کودتای انتخاباتی، دچار نحوست گشته ایم و هرچه دعا می خوانیم و تصدّق می دهیم و استعاذات به جا می آوریم از شدت این نحوست کاسته نمی شود پناه برخدا. حالا ناشکری نکنیم ما از زیر این بختکی که افتاده بر روح و جسممان کلی چیزهای قشنگ را می بینیم و حظّ بصر می بریم مانند همین ارتباطات معنوی که میان مردم و به خصوص جوانانمان بیشتر و بیشتر می شود. مانند همین هم بستگی میان سبزها و توکلشان به خدا و امیدشان به آینده و وارستگی ها از غیر خدا و وابستگی ها به خالق بی انباز و نیاز. نمی دانم اگر این نحوست بر ما غلبه نمی کرد این چیزهای قشنگ را می توانستیم ببینیم یا نه ولی بعید است انسان در نعمت و عافیت چشمانش این گونه باز باشد که الان چشمان ما باز شده و گوش هایش این گونه که امروز ما شنواییم، بشنود و دلش این گونه روشن باشد به آینده ای که از آن آدم های فروتن و با اخلاق و مهربان است که نه در اوج قدرت خدا را فراموش می کنند و قهقه مستانه سر می دهند و نه در حضیضی که دشمنانشان برایشان تقدیر کرده اند و آن هم نوعی عزت واقعی است برای اهل دل و اهل بصیرت، ناله و فغان می کنند. آینده از آن بندگان خوب و مخلص خداست که دیگران را نردبان قدرت خود نمی کنند و به گاه احساس خطر برای کیان انقلاب و کشور به مصلحت مانند مادری مهربان زمین را به مدعی افسارگسیخته بی ایمان وامی گذارند و از حق خود می گذرند و از حق ناس نه! باری ما در این سومین روز از ماه صفر هم صدقه می دهیم و دعا می خوانیم و به خدایمان پناه می بریم از شرّ جن و انس و از او می خواهیم که ما را از مؤمنان قرارداده نجاتمان دهد از همه هموم و غموم این روزها و همه روزهای پیش رو.
و اما آقای دادستان!
شنیده ام که این اختیارات سازمان زندان ها و رئیس زندان ها و بویژه اوین که روز به روز کمتر می شود، به دلیل توسعه فزاینده اختیارات شماست در مهار کردن اندیشه بهترین های دربند. مثل این که آقایان باورشان شده که شما در این امر تخصص ویژه دارید و کار را داده اند دستتان تا کارستان کنید. البته من خیلی سردرنمی آورم از امور پشت پرده که از طرفی وامی دارند فرمایشاتی بکنید و بعد دعوایتان می کنند و سکه یک پولتان می کنند جلوی سروهمسرو هم کار وزیردست! ولی هرچه هست سخت گیری ها بر عزیزان ما را ظاهرا شما دستور می دهید. این که بیندازندشان در انفرادی و ضرب و شتم کنند و دست های کثیفشان را به روی فرزندان پاک ما بلند کنند. چه غلط های زیادی!!! بچه های ما را بی مادر گیرآورده اند؟ خوب اگر جرأت دارند مادرهای معترضشان را هم بیندازند در سلول انفرادی تا فریاد ما عالمگیر شود و فروبریزد بنیان ظلم را. شنیده ام به فرزند دلاور و سبزمان آرش صادقی دست اندازی شده در سلول انفرادی. چرا اگر این خبر صحت ندارد تکذیبش نمی کنید و اگر خدای ناکرده صحت دارد که دستش را شکسته اند بدهید قصاص کنند آن مردک یا مردان بی آبرو را. فکر نکنید این بچه مادرش را براثر حمله وحشیانه اوباش به بهانه تفتیش خانه اش از دست داده به دنبال سکته قلبی و پدر بزرگوارش بر اثر هجوم همسایه بی مغزمان سلامتش را در گرو دفاع از خاک مقدس وطن گذاشته، کسی را ندارد که پیگیر وضعیتش باشد. آقای دادستان من مادر آرش صادقی هستم و همین جا اعلام می کنم اگر این خبر صحت ندارد رسما تکذیبش کنید و ادله را بیان کنید و اگر صحت دارد فوراً قانونی را که اجازه ضرب و شتم به یتیمان بی مادر در زندان های کشور ما می دهد را بیان کنید تا ما قانونمداران به شما عمل کنندگان به مرّقانون احسنت و مرحبا بگوییم. خدا نبخشد هر متجاوز زورگویی را که یادش رفته از نطفه گندیده آفریده شده و در برابر مظلومان عرض اندام می کند. عرضه جولان دادن اگر هست بیایند به میدان گفتگو این قلدران عربده جو تا سیه روی شود هر که در او غشّ باشد.
آقای دادستان!
شما بخواهید و نخواهید، بپسندید و نپسندید من یک مادرم و همه سبزهای عزیز را فرزند خود می دانم و برادر و خواهر خود و از این رو حفظ حقوق آنان را در کنار حفظ حقوق همسرمظلومم، که باورتان شده زندانی شماست و به واقع شما و همکارانتان و بزرگترهایتان جملگی زندانی اندیشه سترگ اویید و دل دریایی اش و وارستگی و فروتنی و اخلاق و ایمانش، تا پای جان مطالبه خواهم کرد. و یک یادآوری دیگر به شما می کنم که این قسم اطلاع رسانی ها را گرچه شما و ایادی کودتا، ظفرمندانه برگی دیگر در پرونده قطور تشکیل داده شده برای من قلمداد می کنید و با لبخند می گذارید روی سایر اوراق پرینت گرفته شده، برای ما از آب و نان واجب تر است تا ظلم را افشا کنیم و ستم را فریاد کنیم برطبق آیه شریفه «لایحبّ الله الجهر بالسوء من القول الا من ظلم» و این تکلیف را، علاوه بر ضرورت پناه بردن به خداوند منان، مراجع بزرگواری که دیروز توفیق درک محضرشان را داشتیم تأیید کردند و ما با اطمینان از سرانجام نیک کارمان پس از دعای خیر این بزگواران که با حدیث مکرر مظالمی که می بینیم ناخواسته اسباب رنجششان را فراهم کردیم با توکلی بیشتر بر حضرت حق به خانه های خالی از عزیزانمان بازگشتیم. و اینک من ضمن اظهار نگرانی از وضعیت همه عزیزان دربند بویژه زندانیان سلول های انفرادی و آنان که هنوز تحت فشار شدید بازجویی هایی با اهداف مشخص قرار دارند، از وضعیت همسرم نیز هم چنان ابراز نگرانی می کنم و امیدوارم متخصص مغز و اعصابی که به گفته مسئولان زندان قرار است ایشان را ببیند طبق سوگند پزشکی اش وضعیت او را آن چنان که هست گزارش کند و تشخیصش را مستند در اختیار ما و پزشکان معالجش قرار دهد تا بتوانیم وظیفه حفظ الصحه این امانت مردم در دست متعدیان به حقوقش را که برعهده زندانبانانش قرار دارد مراقبت کنیم.
هم چنین امیدوارم در همین هفته امکان ملاقات با عزیزدلمان را فراهم کنید تا بیش از این شاهد بی قانونی و افسارگسیختگی در نظام قضایی کشورم که اسلامی می خواستیمش و روز به روز دارد با احکام مبین اسلام فاصله می گیرد، نباشم. امروز 42 روز است که ظالمانه و غاصبانه مرا از نعمت دیدن روی ماه همسرم و شنیدم صدای گرم و آرام بخشش محروم کرده اید و اگر این وضعیت ادامه پیدا کند من برنامه هایی که برای اطلاع رسانی و افشای اعمال سوء شما دارم با شدت بیشتری دنبال خواهم کرد و صدایم را بلندتر خواهم کرد. به نحوی که دیگر هیچ صاحب وجدانی نشنیدن را بهانه عدم پیگیری قرار ندهد. ملاقات همسرم با همه اعضای خانواده حق او و حق ماست و شما که کم کم دارید خود را مالک الرقاب ما پندار می کنید، باید توضیح دهید چرا 42 روز است که ما را از این حق محروم کرده اید.
والسلام علی من اتبع الهدی
سوم صفر 1432 برابر با هجدهم دی ماه 1389

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر