بي ترديد فقدان ضيا نبوي، خودِ ضيا نبوي با همان چهره و ژست و بدن و كلام، با همان لبخند مختص به خودش، ضايعة جبران ناپذيري است امّا بيمي به دل راه ندهيد كه ضيا نبوي هيچگاه اينچنين تكثير نشده بود كه امروز شده است، امروز حتي ديگر «نام» ضيا نبوي هم دارد كار ميكند. درست است كه ديگر بدن ضيا نبوي را نداريم ـ و كيست كه نداند او همواره با بدن خود ميانديشيد، هميشه از بدن خود فرمان ميگرفت و همواره با بدن خود كار ميكرد ـ امّا بيگمان ميل منتشر و متكثري داريم كه از تن او برخاسته است، از تن او جدا شده و در ديگران به كار افتاده است. ضيا نبوي را مي بينم كه چگونه چندپاره شده است: زبانش در دانشكدة فني بابل است و يكريز دارد حرف ميزند، دستش در دست من است و دارد مينويسد، پايش همپاي مردمي است كه خيابانها را تسخير كرده اند...
(حقايقي دربارة ضيا نبوييا داستان يك سوژة محبوس ناشدني/بخشی از یادداشت حسام سلامت )
(حقايقي دربارة ضيا نبوييا داستان يك سوژة محبوس ناشدني/بخشی از یادداشت حسام سلامت )
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر