1. در پنج سال گذشته دانشگاه سنگر اول مبارزه با نئوفاشیسم اسلامی و نماد آن یعنی محمود احمدینژاد بودهاست، اقدام شجاعانه دانشجویان دانشگاه امیرکبیر حین سخنرانی احمدینژاد در این دانشگاه را میتوان نقطه آغاز رسمی چند سال مبارزه بیامان جنبش دانشجویی با نئوفاشیسم اسلامی دانست، بعد از این ماجرا و پس از بازداشت جمعی از فعالین دانشجویی دانشگاه امیرکبیر اکثر دانشگاههای کشور صحنهای شد برای تجمع و تحصن علیه اقدامات دولت احمدینژاد.
2. فعالیتهای فعالین دانشجویی در همه طیفهای جنبش دانشجویی بیاغراق مهمترین نقش را در افشای چهره فاشیست و سرکوبگر دولت احمدینژاد داشت، دانشجویان البته در این راه هزینه زیادی دادند؛ به زندان رفتند، شکنجه شدند، تعلیق خوردند، اخراجی و سه ستاره شدند و... طی این سالها آن دسته از اصلاحطلبانی که هنوز نگاهی خوشبینانه داشتند -و با کمال تأسف اکنون بسیاریشان در زندان هستند- نه تنها حمایتی از دانشجویان نکردند، بلکه حتی اقدام دانشجویان امیرکبیر را جفا در حق «رییس جمهور» و اقدامی «اشتباه» ارزیابی کردند و لب به مذمت دانشجویان گشودند، اکنون اما آنها و همه ما میدانیم که آن کار اشتباه نبوده است و اگر نبود پایداری و مقاومت جنبشهای اجتماعی در برابر دولت احمدینژاد شاید هیچگاه باطن دولت احمدینژاد برای افکار عمومی جهانی و بینالمللی افشا نمیشد، هر چند دولت کودتا طی ماههای اخیر بهترین افشاگر خویش و ماهیت فاشیسم اسلامی بوده است.
3. پنج سال گذشته به رغم تمامی فشارها و هزینهها، سالهایی مهم و پر بار برای جنبش دانشجویی ایران بودند، فضای فکری و تشکیلاتی دانشگاهها طی چند سال گذشته هر چه بیشتر به سوی پلورالیزه شدن رفت. گروههای فکری مختلف در دانشگاهها به فعالیت پرداختند و اگر چه گاه روابطی تنشآلود با یکدیگر داشتند، اما رفتهرفته تحمل یکدیگر را آموختند، به همین دلیل آن روابط خصمآلود بین برخی طیفهای دانشجویی رفتهرفته جای خود را به رقابت، انتقاد و مدارا داد. دانشجویان لیبرال، مارکسیست، نوگرایان مذهبی، ملیمذهبیها، هواداران اصلاحطلبی و ناسیونالیستها همگی در بطن اعتراضات دانشجویی پنج سال اخیر حضور داشتهاند و به سهم خود ایفای نقش کردهاند. با این حال و در همین فضای پلورالیزه نیز دفتر تحکیم وحدت همچنان مهمترین تشکل دانشجویی است، این اتحادیه دانشجویی که طی دو دهه اخیر با دگردیسیهای شگرفی مواجه بودهاست، از ابتدای دهه هشتاد بدین سو مهمترین حامل تفکر و خواست حقوق بشر و دموکراسی در دانشگاههای کشور بودهاست.
4. اکنون و با گذشت بیش ازچهارده ماه از کودتای 22 خرداد, دانشگاه به کابوس کودتاچیان تبدیل شده است، دانشگاهها از همین روزهای نخست آغاز سال تحصیلی به کانون اعتراض علیه دولت کودتا تبدیل شدهاند. اما اکنون دو عامل ویژگی متمایزی به دور جدید اعتراضات دانشجویی میبخشد:
الف) اکنون تمامی طیفهای دانشجویی رقیب برای مقابله با کودتا و دفع خطر استیلای کامل فاشیسم اسلامی با یکدیگر به تفاهم نسبی رسیدهاند، طیفهای مختلف دانشجویی امروز دشمن واقعی را شناختهاند و میدانند که نباید انرژی خود را صرف دعواهای فرساینده با یکدیگر کنند، اکنون هم دشمن اول و هم هدف اول مشترک و مشخص است، دانشجویان همچنین میدانند برای پیگیری این هدف و مبارزه با «دشمنان دانشگاه و آزادی» در گام اول محتاج همبستگی، تفاهم و دگرپذیری هستند، این مسیری است که خوشبختانه از همین ابتدای آغاز سال تحصیلی طیفهای مختلف دانشجویی هوشمندانه آن را برگزیدهاند.
ب) نقطه تمایز مهم دیگری که به وضوح میتوان در اعتراضهای دانشجویی سال پیش در دانشگاههای تهران وشریف واصفهان و بابل و ...تشخیص داد و به گمانمان رفتهرفته درهمه دانشگاههای کشور تبدیل به نقطه تمایز دور جدید فعالیتهای جنبش دانشجویی میشود، چیزی نیست جز حضور گسترده و فراگیر همه دانشجویان در اعتراضهای دانشجویی. دیگر این فقط پیشقراولان جنبش نیستند که به قیمت پرداخت هزینههای سنگین وارد صحنه کارزار شدهباشند، اینک دانشجویانی نیز که شاید در حالت عادی با هیچ حرکت سیاسی در دانشگاهها همدلی نمیکردند و با بیتفاوتی و حتی تمسخر از کنار تجمعهای دانشجویی عبور میکردند به صفوف جنبش دانشجویی پیوستهاند.
5. همین عامل حضور گسترده دانشجویان کمی از سنگینی بار مسئولیت پیشقراولان همیشگی جنبش دانشجویی کاستهاست، اکنون هر دانشجویی خودش یک تحلیلگر، یک خبرنگار و یک سازماندهنده است، دیگر لازم نیست چند سایت و تعدادی از فعالین و تشکلهای دانشجویی بار همه این کارها را به دوش بکشند، اعتراضها بدون این که محتاج به «جلسه» فعالین باسابقه دانشجویی باشد، سازماندهی میشوند، شعارهای خودشان را پیدا میکنند و حتی اخبار و تصاویر مربوط به خود را در سریعترین فرصت ممکن به همه جهان مخابره میکنند. حالا حتی اگر همه فعالین با سابقه دانشجویی نیز در کناری بایستند و تنها تماشاگر باشند دانشجویان کار خود را میکنند و این البته مایه مباهات و رضایت و در واقع محصول کار همه دانشجویانی است که طی چند سال اخیر مبارزه کردند و هزینه دادند. به عبارت دیگر جنبش دانشجویی اکنون واقعاً «جنبش» است.
6. دولت کودتا سال تحصیلی جدید را با «برخورد» آغاز کرد، احکام سنگین زندان برای دانشجویان ، صدور گسترده احکام محرومیت از تحصیل برای فعالین دانشجویی در همه دانشگاههای کشور و در آخر- احضار مجدد تعدادي از دانشجویان کوی و بازجویی آنان به جای برخورد با عاملان حمله به کوی دانشگاه- نمونهای از برخوردهای صورت گرفته با فعالین دانشجویی طی روزهای اخیر است. این برخوردها اما بر مبنای یک پیشفرض غلط صورت میگیرد:
نهادهای امنیتی فکر میکنند که با دستگیری یا اعمال فشارهای گوناگون بر فعالین دانشجویی شناختهشده، میتوانند اعتراضهای دانشجویی را کنترل کنند، این پیشفرض اما کاملاً غلط است چرا که آنها به مهمترین ویژگی فصل جدید جنبش دانشجویی توجه نمیکنند، این جنبش اکنون" خود-سازمانده"، "خود- خبررسان" و "خود-راهبر" است. از این رو حتی اگر همه فعالین شناختهشده دانشجویی هم بازداشت شوند و تمام مدت سال تحصیلی را در زندان بگذرانند باز هم این اعتراضات به همین گستردگی و حتی گستردهتر ادامه خواهد یافت. بازداشت و اعمال فشار بر فعالین و گروههای دانشجویی دستاوردی برای دولت کودتا نخواهد داشت. همانطور که بازداشت و شکنجه فعالین سیاسی و مدنی در خارج از دانشگاه نیز هیچ دستاوردی برای کودتاچیان نداشتهاست و تنها عرصه را بر آنها تنگتر کردهاست. دولت کودتا با احزاب و فعالین سیاسی طرف نیست بلکه طرف حساب آنها مردم هستند، مردم به جان آمدهای که خیال عقبنشینی ندارند. در دانشگاهها نیز وضعیت تفاوتی ندارد، در دانشگاهها هم طرف حساب کودتاگران، دفتر تحکیم وحدت، لیبرالها یا مارکسیستها نیستند، دولت کودتا اکنون با «همه دانشجویان» طرف است. حالا هر چه هم که فعالین دانشجویی را دستگیر کند یا محروم از تحصیل کند این جنبش "خود- سازمانده" و "خود- راهبر" به مسیر خود ادامه خواهد داد.
7. آیا نهادهای امنیتی نکات مندرج در گزاره بالا را نمیدانند و نمیفهمند؟ یعنی در کل این نهادهای عریض و طویل هیچ کس نیست که این نکات را بفهمد و به تصمیمگیران اصلی منتقل کند؟ پاسخ این است که قطعاً هستند کارشناسان زبده امنیتیای که این مسائل را بفهمند، تحلیل کنند و به «بالا» منتقل کنند. مشکل اما در جایی دیگر است، مشکل در همان «بالا» است، گویا بالاییها هستند که نابینا و ناشنوا شدهاند و لاجرم با بیتوجهی به این واقعیت خود را به تجاهل میزنند و با سپردن مسئولیتهای مهم امنیتی به افراد تابع و نوکر صفت یا مالیخولیاییهای تیم کیهان سعی میکنند که آنچه را خوش دارند ببینند و بشنوند. این همان نابینایی و ناشنواییای است که شاه هم در سالهای آخر به آن دچار شدهبود. شاید مخالفان جمهوری اسلامی باید از این اشتباه «بالاییها» شادمان باشند، اما چه خوب بود که خودشان سر عقل میآمدند،اما افسوس که منافع آنی قدرت چشم و گوششان را بستهاست.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر